آرتور و جورج

آرتور و جورج بر اساس داستانی واقعی روایت دو زندگی است. تلاقی دو زندگی. زندگی سِر آرتور کانن دویل و جورج اِدلاجی. یکی نویسنده‎ای است معتبر و سرشناس و دیگری وکیل، پسر کشیش بخش که اصلیتش به زرتشتیان هند برمی‎گردد و مقرر است که ماجرای پیچیده‎اش ناکارآمدی نظام قضایی انگلیس را به رخ کشد و تحولی در آن ایجاد کند.

جولین بارنز در این رمان که در زمرۀ منتخبان جایزۀ «بوکر» ۲۰۰۵ قرار گرفت، از واقعیت و خیال بهره گرفته است تا پرسش‎هایی را پیش روی مخاطب بگذارد که ذهن بشر را همواره به خود مشغول کرده است: ایمان و بی‎ایمانی، عدالت و بی‎عدالتی، عشق، صداقت، وفاداری، آزادی و زنان، تعصب نژادی و جهل، و سرانجام اسرار مرگ و جهان پس از مرگ.

 

در انتظار تجدید چاپ

140.000تومان

توضیحات تکمیلی

ترجمه از

نویسنده

جولین بارنز

مترجم

فرزانه قوجلو

نوبت چاپ

دوم

تاریخ نشر

۱۳۹۹ (اول، ۱۳۹۹)

قطع

رقعی

نوع جلد

شومیز (جلد نرم)

تعداد صفحات

۵۶۸

شابک

۹۷۸-۶۰۰-۴۹۰-۱۱۵-۴

موضوع

داستان‌های انگلیسی — قرن ۲۰

وضعیت نشر

تجدید چاپ

توضیحات

آرتور و جورج:  یک جولین بارنز دیگر

جولین بارنز را دیگر حتماً می‌شناسید. نویسنده‌ و لغت‌شناس است. در مقام نویسنده تا پیش از «آرتور و جورج» دو جور داستان نوشته است: داستان پلیسی، و درام‌ روان‌شناختی. در هر دو ژانری که قلم زده است از دانش وسیع لغت‌شناسی‌اش آزادانه، اما به‌قاعده، بهره برده است. برای او هر لغتی که به کار می‌برد تاریخی دارد. نمی‌خواهد خواننده را درگیر وسواس لغت‌شناسانۀ خودش بکند، اما آدم آن وسواس را حس می‌کند. ابداً ملانقطی نمی‌نویسد، اما در لغت انگلیسی ملاست. این وجه را در «آرتور و جورج» بیشتر می‌بینیم. توجیه دقیقی هم دارد. «آرتور و جورج» نه کاملاً داستان پلیسی‌ست، نه کاملاً درام روان‌شناختی‌. هر دو را در خود دارد، به اضافۀ چیزی تازه: تاریخ.رمانی‌ست تاریخی که در آن درون‌مایۀ پلیسی با درون‌مایۀ درام روان‌شناختی به هم آمیخته‌اند. در روایت هم این کتاب نحو منحصربه‌فردی دارد. قصه‌ای آشنا‌ را با چنان روایت سیال و جذابی نقل می‌کند که انگار رو مبل لمیده‌ای و داری فیلمی هیجان‌انگیز می‌بینی. این تجربه را نمی‌توان با دیدن سریالی که از آن ساخته‌اند به دست آورد، چون فیلم قابلیت آن را ندارد که وسواس لغت‌شناسانه‌‌ای را مصور کند که نویسنده در این کتاب به سبب وجه تاریخی قصه از آن به‌کمال بهره برده است.نکتۀ مهم در نوشتن رمان تاریخی موفق این است که اثر ورای تاریخ به ادبیات پیوند بخورد. لازمۀ چنین پیوند مبارکی میان تاریخ و ادبیات هم توازن و تعادلی‌ست که می‌باید میان واقعیت و خیال برقرار باشد. معروف است که قاضی زمان است؛ اگر روزی آن قاضی اسرارآمیز حکم کند که «آرتور و جورج» بهترین اثری‌ست که بارنز نوشت، به احتمال فراوان در توجیه خواهد گفت: چون رمانی جذاب است، نه از طریق واقعیت خارج شده است نه از طریق خیال، و با نقل داستان آن طوفان اخلاقی ــ حقوقی عظیمی که نویسندۀ بزرگ، سر آرتور کانن‌دویل، در اوایل سدۀ بیستم در جامعۀ انگلستان ایجاد کرد، هم چهرۀ نویسنده را مصور می‌کند، هم چهرۀ مخلوق بزرگ او را که دیگر در عالم خیال بازنشسته شده بود: شرلوک هولمز. اما فقط این نیست. همزمانی و شباهت طوفان اخلاقی ملهم از تراژدی جورج ادلاجی با طوفان اخلاقی دریفوس در فرانسه… خب، باید خودتان بخوانید. شورانگیز است…

تحریریهٔ نشرنو

جدال واقعیت و خیال

دو زندگی در یک داستان

هولمز، راه را نشانم بده، جولین بارنز
هولمز، راه را نشانم بده، جولین بارنز

مطلبی یافت نشد

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “آرتور و جورج”

کتاب‌های مرتبط