«حرف آخرِ» تامس نیگل را جزو جانانهترین دفاعیههای قرنبیستمی از عقل و استدلال و عقلانیت دانستهاند. در مقام نظر، با عقاید و باورهای بیشماری مواجه میشویم؛ پرسش این است که کدام باور صادق است و کدام کاذب. در مقام عمل، با رفتارهای بیشماری مواجه میشویم؛ پرسش این است که کدام رفتار درست یا خوب است و کدام نادرست و بد. نیگل آدمی را دارای قوهای میداند به نام عقل که به او میگوید از میان همهٔ باورهای مختلف و متضاد کدام صادق و کدام کاذب است و از میان همهٔ رفتارهای مختلف و متضاد کدام درست یا خوب است و کدام نادرست و بد. پس عقل آدمی است که حرف آخر را میزند. سه دانش بنیادین وجود دارد که جهانشمولیِ احکام عقل در آنها متبلور میشود: منطق (یا ریاضیات)، علم، اخلاق. اما از دو سنگرِ نسبیانگاری و ذهنیانگاری به عقل حمله کردهاند و کوشیدهاند در اعتبار جهانشمول عقل تردید بیفکنند. نیگل در کتاب «حرف آخر» بهطرزی سازشناپذیر به مواضع همهٔ کسانی حمله میکند که بهنوعی عقلانیت را تضعیف میکنند. جان کلام او این است که عقل، و نه هیچ مرجع دیگری، یگانه قاضیای است که میتواند خود را معزول کند. کتاب «حرف آخر» چند ویژگی مهم دارد: ۱. این اثر مثل اکثر کتابهای نیگل نشاندهندهٔ شجاعت فکری او است. خیلی از منتقدانِ نیگل شجاعتِ فکری او را تحسین میکنند. در دههٔ ۱۹۹۰ که پستمدرنیسم چهارنعل میتاخت، او با نوشتن کتاب «حرف آخر» مُهر ابطالی بر این جریان ویرانگر زد. ۲. این اثر مثل اکثر کتابهای نیگل کمحجم است. یکی از کسانی که این کتاب را بررسی و نقد کرده بود در ابتدای نوشتهاش گفته بود که نیگل، به قول ویتگنشتاین، شجاعت این را دارد که کتاب کمحجم بنویسد. ۳. این کتاب بهغایت دشوار و پیچیده و در عین حال مجمل است. تامس نیگل متفکری است که در طول پنجاه سال حیات فکری غنی و پربارش با پرسشهای بسیار بغرنج و دشوار دست و پنجه نرم کرده است. پاسخهایی که او به این پرسشها میدهد، به قول دیگر متفکران، بسیار زیرکانه و حکیمانه و همراه با شوخطبعی است و همین مطالعهٔ آثار و افکارش را روشنگر و لذتبخش میکند.
درمانگری که مرزهای دوردست جنون را میکاود گاه به چیزی کاملاً غیرمنتظره میرسد: خودش. در میان دلهای شکسته، ذهنهای خردشده و نابودشدنها، گویی نگارههای زندگی و دنیای درمانگر است که ترسیم میشود. آیا معنایش این است که درمانگر باید تشخیص اختلال روانی بگیرد و دارودرمانی و حتی بستری شود؟ احتمال دیگر این است که کسانی که «دیوانه» خوانده میشوند انسانهایی باشند «زیادی انسانی» که مسیر زندگیشان مشابه مسیر خود درمانگر است. اگر حیطهای که «روانپریشی» نامیده میشود آینۀ روح خود درمانگر باشد که با شفافیتی نامعقول پیش رویش به نمایش درآمده است چه؟ اگر کار بررسی و فهم جنونْ فرصتی برای کشف کیستیِ خود درمانگر باشد چه؟ آشفتگیهای شدید روانی معمولاً ظاهری مبهم و غیرقابلدرک دارند. با این حال، هر چقدر هم که فهم این علائم دشوار باشد، ذاتاً به رویدادهای انسانیای مربوط است که در زمینههایی انسانی رخ دادهاند. اما مسأله فقط این نیست. وقتی درمانگر به داستانهای انسانیِ این بیماران آشفتهحال گوش میکند، ناگزیر، خود را کشف میکند. هدف محوری کتاب «مغاک جنون» زدودن مرزهای سفت و سختی است که جنون را از سلامت عقل جدا میکنند، تا بتوان پدیدۀ اختلالات شدید روانی را به دایرۀ قابلفهم انسانی برگرداند. «مغاک جنون» مجموعهای است از روایتهای بالینی و شرح زندگی افراد بحرانزده، همراه با تأملاتی در مورد شکستها و موفقیتهای درمانی ایشان. این کتاب که حاصل تجربهٔ پنجاهسالهٔ دکتر جرج اتوود در زمینهٔ مطالعه و درمان جنون در تمام اشکال آن است به طیف وسیعی از وخیمترین وضعیتهای هیجانی بیماران میپردازد: از جلوههای مختلف روانپریشی و افسردگی و اقدام به خودکشی گرفته تا تأثیر آسیبهای عمیق کودکی، تکهپاره شدن شخصیت به چندین «خود»، رابطهٔ جنون و نبوغ، و اهمیت پیشفرضهای فلسفی در کار بالینی با اختلالات روانی شدید. اتوود در «مغاک جنون» بارها بر سرشت انسانی و ماهیت بیناذهنیتیِ جنون تأکید میکند، ماهیتی که حتی در وخیمترین بیماریهای روانی و در اوجهای خیرهکننده و حضیضهای دردناکِ جستجوی بیامانِ بیمار و درمانگر به دنبال حقیقت در زندگی به چشم میخورد. بعید است کسی داستانهای بالینی این کتاب را بخواند و به آنچه در اعماق وجود خودش نهفته است نزدیکتر نشود.
«مردی که خواب است»، با زبانی شاعرانه و روایتی سیال میان خواب و بیداری، به بیان تجربهای از بیخ و بن فلسفی میپردازد. شخصیت اصلی، که در سراسر داستان «تو» خطاب شده، در دانشگاه سوربن جامعهشناسی میخواند تا اینکه روزی تصمیم میگیرد سرِ جلسهٔ امتحان حاضر نشود و درسش را نیمهکاره بگذارد. این تصمیم ناگهانی سلسلهجنبان رشتهای از تصمیمها میشود که همگی یک ایده را تعقیب میکنند: گسست مطلق از جهان و بیاعتناییِ محض به آدمها و پیشامدها. اما تا کجا میتوان به همگان «نه» گفت؟ تا کِی میتوان خود را از دنیا و مافیها برکنار داشت؟ و تبعات چنین انزوای سرسختانهای چیست؟ جملهای از فریدریش نیچه را شاید بتوان پاسخی دانست به این پرسشها و تفسیری موجز بر این داستان، آنجا که فیلسوف آلمانی میگوید: «اگر دیرزمانی به مغاک نگاه کنی، مغاک نیز به تو نگاه میکند.» رمان فرانسوی در نیمۀ دوم قرن بیستم چند چهرۀ برجسته به خود دید. یکی از این چهرهها بیتردید ژرژ پرک است. پرک از سال ۱۹۶۷ تا آخر عمر عضو «اولیپو» بود، گروهی که مشخصۀ کارش پیوند زدن ادبیات و ریاضی در قالب قواعدی بود که به کمک ریاضیدانان گروه از این علم برگرفته و بر متون ادبیِ آفریدۀ اعضای شاعر و نویسنده بار میشدند، قواعدی که چارچوب فرمی اثر را میساختند و عمل نوشتن را در نهایت به نوعی بازی متنی بدل میکردند. پرک در کنار رِمون کنو و ایتالو کالوینو از مشهورترین نویسندگان این گروه بود. پرک با نخستین کتاب منتشرشدهاش «چیزها» در سال ۱۹۶۵ به شهرت رسید، رمان کوتاهی که جایزۀ رونودو را برایش به ارمغان آورد. او رمان کوتاه «مردی که خواب است» را در سال ۱۹۶۷ نوشت که باز هم تحسین منتقدان را به دنبال داشت و اقتباس سینماییِ خود پرک، با همکاری برنار کوئیزان، از آن در سال ۱۹۷۴ برندۀ جایزۀ ژان ویگو شد. اما مهمترین کار پرک «زندگی، روش استفاده» است که در سال ۱۹۷۸ انتشار یافت و برندۀ جایزۀ مدیسی شد. اما پرک هرقدر در فرانسه محبوب است، هرقدر بهعنوان یکی از خلاقترین و تکنیکیترین نویسندگان فرانسویِ معاصر شناخته میشود، همانقدر در ایران ناشناخته مانده است. دلیل این مسأله، به احتمال زیاد، دشواریهای خاص زبانیِ ترجمۀ آثار پرک (بهویژه کارهای اولیپوییاش) است، وگرنه کیست در میان مترجمان ادبیِ فرانسه به فارسی که از اهمیت بیچونوچرای آثار او غافل باشد؟ ترجمۀ پیش رو گام تازهای است در جهت شناساندن پرک به مخاطبان فارسیزبان.
رمانِ «دنیا همین است» داستان در پی داستان است. نویسنده بعد از روایت بخشی از زندگی یکی از شخصیتها او را به حال خود رها میکند و میرود سراغ شخصیت بعدی و بعدی. روند ورود شخصیتهای جدید آنقدر ادامه پیدا میکند که از خود میپرسیم سرگذشت این آدمها کجا به هم گره خواهد خورد. گرچه در ابتدا درک پیوستگی شخصیتها آسان نیست، کمکم تقاطع روابط و تداخل سرنوشتها ابهام را برطرف میکند، تکههای دنیای برساخته از گوشههای نامنتظر به هم وصل میشود و میبینیم که هیچ داستانی بیهوده نیست و هیچ شخصیتی بیدلیل وارد داستان نشده است. ماهر اونسال اریش در «دنیا همین است» سیچهل شخصیت را وارد صحنه میکند که هر یکی پس از اجرای نقش کوتاهشان و گاه بیخبر از حضور بازیگران دیگر از صحنه بیرون میروند. این کتاب یادآور نظریۀ «شش درجه جدایی» است. نظریهای که فریگیس کارینتی مطرح کرده است. بر مبنای این نظریه هر دو شخص در کرۀ زمین با شش واسطه یا کمتر یا کمتر به هم مربوط میشوند. همانطور که اشخاص این رمان به هم مربوطند. خواه در دستبهدست کردن نقشۀ گنج و تلاش برای یافتن دفینه، خواه بر اثر تغییر مسیر و مکان زندگیشان پس از وقوع زلزلهای بزرگ. در واقع این رمان داستان حرکت است؛ حرکت انسان و شهر. داستان فراز و فرود زندگی یک شهر و یک کشور که زلزلۀ طبیعی همانقدر خانههایش را ویران میکند که زلزلۀ عاطفی یا سیاسی زندگی شهروندانش را. راوی همچون رهگذری خستگیناپذیر نوری به روان شخصیتها میاندازد، زندگی هر شخصیت را نیمهکاره رها میکند و میرود سراغ شخصیت بعدی و بعدی. شهر او را با خود میبرد و مواجهه با شخصیتهای جدید آنقدر ادامه پیدا میکند که خواهناخواه این پرسش سر بر میآورد که آیا سرگذشت این آدمها به هم گره خواهد خورد؟ داستان هر یک از شخصیتها آنقدر کشش دارد که در ذهن بماند، با این حال توصیه میکنم پیش از شروع کتاب قلم و کاغذتان را آماده کنید! یادداشتِ نام و نقش شخصیتها پی گرفتن داستان و یافتن ارتباط آنها را آسانتر خواهد کرد.
هر نوشتۀ شایستۀ مطالعه فضایی برای اندیشههای خواننده باقی میگذارد و به دنبال این نیست که دربارۀ موضوع بحثش همۀ گفتنیها را بگوید. درست است که فلسفه، دستکم در شکل دانشگاهی آن، اغلب سودای آن دارد که دربارۀ موضوع بحثش هر آنچه گفتنی است بگوید. اگر نویسندای بتواند بهاندازهای بگوید که به خوانندهها کمک کند خودشان زایاتر و عمیقتر بیندیشند، کار خود را بیش از حدِ کفایت انجام داده است. هدف فلسفه، چنانکه کریستوفر همیلتن در کتاب «میانسالی» بر آن پای میفشارد، از جمله این است که شخص را قادر سازد زندگی را غنیتر و با شور و حدتی بیشتر تجربه کند. «میانسالی» بازنمای کوششی است برای اندیشیدن دربارۀ برخی خصوصیات محوری میانسالی از منظری فلسفی. برای درک پدیدهای ــیا شاید پدیدههاییــ که میانسالی را شکل میدهد، نویسنده از تجربههای شخصیاش بهره گرفته است. هستۀ مرکزی این تجربهها رویداد بهخصوصی بود که زندگی نویسنده را برای همیشه دگرگون کرد. او مینویسد: «در یک آن، زندگیام از این رو به آن رو شد و در موقعیتی قرار گرفتم که ناچار بودم دربارۀ هر آنچه برایم اهمیت داشت از نو بیندیشم. حالا دیگر هیچچیز در نظرم مانند گذشته نیست، و این کتاب بخشی از کوششم است برای درک اینکه چیزها حالا چگونه مینمایند و قبلاً چگونه به نظر میرسیدند.» درهرحال، نزد همیلتن میانسالی دورهای کلیدی در زندگی است، دورۀ ارزیابیِ مجدد و اساسیِ کل زندگی. برای انسان میانسال، از جهتی وقت رو به پایان است و مرگ نزدیک، و از جهتی دیگر زندگی متوقف شده است. میانسالی دورۀ شک و تردید به همهچیز است، به خود، به خانواده، به گذشته، به آینده، به زندگی… همیلتنِ چهلوچند ساله در این کتاب احساسات و تجریباتِ دوران میانسالی در دنیای معاصر را بررسی میکند و در پی توصیف و تحلیلشان است. او با اتکا به تجربیات شخصی خود و با استفاده از طیف گستردهای از منابع، از شوپنهائر و نیچه و هایدگر گرفته تا تالستوی و داستایفسکی و کنراد، میکوشد جنبههای مختلف این دورۀ حساس از زندگی را بررسی کند.
ذهن انسان چگونه میتواند جهان خارج را بازنمایی کند؟ فکر چیست و آیا بررسی علمیِ آن ممکن است؟ آیا باید ذهن را نوعی ماشین تلقی کنیم؟ آیا ذهنْ کامپیوتر است؟ آیا کامپیوتر میتواند فکر کند؟ و آیا ما هرگز خواهیم توانست یک دستگاه متفکر واقعی بسازیم؟ پیشرفت شگفتآور ماشین در یادگیری منجر به این شده که برنامۀ آلفاگویِ شرکت دیپمایندْ قهرمانِ جهان در بازیِ گو (Go) را، که نوعی بازی بسیار پیچیدۀ انسانی است، شکست دهد. با این حال، هنوز دستگاهِ متفکر واقعی یا آگاه وجود ندارد. فارغ از اینکه این دستگاهها چقدر در ذخیره کردن و پردازش اطلاعات خوب عمل میکنند، ما همچنان این دستگاهها را متفکرانی واقعی قلمداد نمیکنیم. چرا چنین است؟ «ذهن مکانیکی»، از زمان نخستین چاپ، برخی از مهمترین نظریات فلسفهٔ معاصرِ ذهن را به هزاران نفر معرفی کرده است. تیم کرین، نویسندۀ کتاب، نظریات بنیادینی را توضیح میدهد که بر هر سه حوزهٔ فلسفهٔ ذهن و هوش مصنوعی و علوم شناختی تأثیرگذارند: چیستی مسألهٔ ذهنـبدن؛ چیستی کامپیوتر و نحوهٔ کارکرد آن؛ چیستی فکر، و شرایط تحقق فکر در کامپیوتر یا ذهن.
ماتیاس چوکه، نویسنده و فیلمسازِ سوئیسی، متولد ۲۹ اکتبر ۱۹۴۵ در شهر برن است. او تحصیلاتش را در رشتۀ تئاتر گذرانده و با کارگردان مشهور تئاتر آلمان پیتر تسادک، در تئاتر شهر بوخوم، همکاریهایی داشته است. چوکه از سال ۱۹۸۰ ساکن برلین است و عموماً ماجراهای داستانهایش در این شهر میگذرد. او تاکنون یازده رمان و مجموعهداستان و هشت نمایشنامه نوشته و سه فیلم هم ساخته است. تاب آوردن ملالِ ناشی از روزمرگی موضوع غالب نوشتههای چوکه است. او حتی وقتی طنازی میکند این موضوع را از یاد نمیبرد. درواقع، همهچیز زیر سر «چیزهای کوچک روزمره» است، چیزهایی که هرازگاهی با توصیف دقیق و وسواسگونۀ جزئیات به امور وحشتناک بزرگی تبدیل میشوند که تصورشان هم عذابآور است. «تابستانی با پروست» جزو نوشتههای طنز ماتیاس چوکه است با ایدۀ مواجهۀ یک قرن و یک فصل، نبردی صدصفحهای با جهانی پنجهزار صفحهای در «جستجوی زمان ازدسترفتۀ» مارسل پروست. رمان شرح مواجهۀ انتقادی شخصیت اصلی، که نویسندهای معاصر است، با اثر سترگ پروست است؛ او بالاخره دل به دریا زده و شروع کرده به خواندن رمان قطور پروست، اقدامی که از همان آغاز منجر به درگرفتن چالشی بین دو نویسنده میشود: در یک سو، غولی ادبی ایستاده با مدالهای افتخار و ستایشنامههای رنگارنگ در طول یک قرن و، در سوی دیگر، نویسندهای معاصر با سلاح و زرهی از طنز و جسارت.
متن معرفی کتاب
«دیگران» رمانی کوتاه با ترسیم یک روایت در دو نگاه «دیگران» رمانی مصوّر اثر «ماهراونسال اِریش» نویسندۀ ترکیهای است که توسط «مژده الفت» به زیبایی به فارسی برگردانده شده است. ماهر اونسال در سال ۱۹۸۰ در «چاناکالۀ» ترکیه متولد شد. او که مترجم، نویسندۀ داستانکوتاه و رماننویس است، اولین مجموعهداستانش را در سال ۲۰۱۲ میلادی به نام «فِرِدی در خانه گرومپگرومپ مینوازد.» منتشرکرد که جایزۀ «داستانکوتاه ساییت فایک» را در سال ۲۰۱۴ از آن خود نمود. وی در اولین رمان خود، Dünya Bu Kadar، «دنیا همینقدر است» که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد، راههای جدیدی از روایت را بررسی میکند که علاقهاش به داستانسرایی و ادبیات مدرن را منعکس مینماید. از این نویسنده دو رمان مصور نیز منتشر شده است. رمان «دیگران» که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد، یکی از آنهاست. این رمان کوتاه صدوبیست صفحهای از وجوه مختلفی قابل بررسی است که تلاش میکنیم تا در این مختصر به آنها بپردازیم. اما ابتدا خلاصهای از رمان را میخوانیم. و اما خلاصهای از رمان «دیگران»: خانوادهای شهرستانی از شهر کوچکی به نام «نیده» به استانبول کوچ میکنند؛ زیرا پدر خانواده که کارمند بانکی درآن شهر است، با توصیۀ نمایندۀ مجلس که از دوستان دوران کودکیاش میباشد، قرار است در…
خاستگاه تئاتر نوین سیدعلی نصر (۱۲۷۳-۱۳۴۰) نمایشنامهنویس، کارگردان، بازیگر و مرد سیاست بود که او را پدر تئاتر ایران میخوانند. او از اولین بنیادگزاران نهادهای تئاتری و هنرپیشگی بود که تئاتر ملی (با همکاری محققالدوله، ۱۲۹۰)، کمدی ایران (۱۲۹۵) و هنرستان هنرپیشگی (۱۳۱۸) را تأسیس کرد. در نمایشها و نمایشنامههای طنزش از مسائل اجتماعی انتقاد میکرد و زندگی جامعۀ نوین ایرانی را میشکافت. صحنه و روشنگری از سه بخش اصلی تشکیل شده است: بخش اول، در ۱۱۷ صفحه، پیشگفتار و مقدمه است که زندگینامۀ مفصل سید علی نصر را دربردارد. این بخش را نوۀ نصر نوشته که کتاب حاضر به اهتمام او فراهم آمده است. بخش دوم که تنۀ اصلی کتاب را تشکیل میدهد نمایشنامههای نصر است و بخش سوم، مونولوگها، در ۸۸ صفحه، است. پایانبخش کتابْ اسناد و عکسهاست. بخشی از نمایشنامههای نصر اقتباس از آثار فرانسوی یا آثار ترجمهشده به زبان فرانسوی است. برخی نیز ترجمۀ مستقیماند. نصر از برخوردش با متون خارجی با سه عنوان یاد کرده است: ترجمه، اقتباس، و ترجمه و اقتباس. اسمهای اشخاص گاهی خارجیاند و گاهی از اسمهای ایرانی به جای اسمهای فرانسوی و انگلیسی استفاده شده است. نمایشنامهها طبعاً بیشتر به زبان گفتار هستند که گاهی به ضرورتِ شخصیت و دیالوگ مناسبش،…
ژرژ پرک و «مردی که در خواب است» رمان فرانسوی در نیمۀ دوم قرن بیستم چند چهرۀ برجسته به خود دید. یکی از این چهرهها بیتردید ژرژ پرک است. پرک از سال 1967 تا آخر عمر عضو «اولیپو» بود، گروهی که مشخصۀ کارش پیوند زدن ادبیات و ریاضی در قالب قواعدی بود که به کمک ریاضیدانان گروه از این علم برگرفته و بر متون ادبیِ آفریدۀ اعضای شاعر و نویسنده بار میشدند، قواعدی که چارچوب فرمیِ اثر را میساختند و عمل نوشتن را در نهایت به نوعی بازیِ متنی بدل میکردند. او در کنار رِمون کنو و ایتالو کالوینو از مشهورترین نویسندگان این گروه بود. پرک با نخستین کتاب منتشرشدهاش «چیزها» در سال 1965 به شهرت رسید، رمان کوتاهی که جایزۀ رونودو را برایش به ارمغان آورد. کتاب دومش، «مردی که خواب است»، در سال 1967 منتشر شد. اثر بعدیاش «ناپدیدی»، یک شگفتیِ محض بود، تجربهای دیوانهوار: نوشتن رمانی به زبان فرانسه با استفاده از کلماتی که ویژگیِ مشترک همۀ آنها فقدان حرف پربسامد e است! منتقدان «ناپدیدی» را بهمنزلۀ نخستین تجربۀ اولیپوییِ پرک روایتگر بیصدای غیاب والدین او دانستهاند و پرداخت هوشمندانهای از ترومای جنگ جهانی، ترومایی که کار پرک را سالیان آزگار به مطب روانپزشک و…
فروپاشیها، در گذشته و حال ویرانههای یادمانیِ بازمانده از جوامع پیشین برای همۀ ما جذابیتی خیالانگیز دارد. در کودکی، زمانی که نخست با دیدن عکسهای آن مکانها از وجودشان آگاه میشویم حیرت میکنیم. بسیاری از ما وقتی بزرگ میشویم تعطیلاتمان را طوری برنامهریزی میکنیم که، بهعنوان گردشگر، تجربیات دستاولی در مورد جوامع کهن کسب کنیم. اغلب مجذوب زیبایی فوقالعاده و خاطرهانگیز آنها و همچنین مجذوب رازهایی میشویم که در خود دارند. ابعاد این ویرانهها بر ثروت و قدرتِ پیشینِ سازندگانشان گواهی میدهند و به خود میبالند: «به کارهایم بنگر ای قدرتمند، و مأیوس باش!» با این حال، سازندگانشان ناپدید شدند و آن سازههای عظیم را که با آنهمه تلاش آفریده بودند بر جای نهادند. چگونه ممکن است جامعهای که زمانی آنچنان قدرتمند بود کارش به فروپاشی بکشد. شهروندانش چه شدند؟ از آنجا رفتند؟ (و اگر چنین باشد) چرا؟ یا در همانجا به وضعی ناخوشایند مردند؟ در پس رازهای خیالانگیز، این سؤال آزاردهنده پنهان است که: آیا ممکن است فرجام کار جوامع ثروتمند خودمان نیز چنین سرنوشتی باشد؟ امروز بسیاری از مردم نگران اِکوساید یا زیستبومکُشیاند و جنگ هستهای و بیماریهای نوظهور را تهدیدکنندهٔ تمدن جهانی میدانند. از سوی دیگر، غیر از مسائلی که جوامع پیشین را به…
عشق، هنر، زندگی اگر برای هر داستان بخواهیم رنگی و نوری مجزا قائل شویم، میتوانیم «بچههای تانر» ــاولین رمان روبرت والزر که اولین بار در 1907 در سوئیس منتشر شدــ را ماهتابی وصف کنیم که از خلال کلمات بر ما میتابد. قهرمانان داستان منش و مشی و طبعی آنچنان خیرهکننده، و نگاهی موشکافانه، دارند که خواندن دربارۀ نگرششان به جهان و زندگی به اندازۀ نگریستن به خورشید روشنگر است و گاهی به همان اندازه دردناک. مطالعۀ این اثر از والزر مخاطب را تشویق میکند تا بیشتر به پیرامونش توجه کند، بیشتر بخواند، و تلاش کند لحظاتی را که هرکس امید دارد هرگز برایش اتفاق نیفتد به اثری هنری بدل کند، لحظاتی که سیمون تانر، در «بچههای تانر»، فرا رسیدنشان را بارها و بارها وعده میدهد. سیمون به افتخار زندگی جام بلند میکند و میگوید زندگیشان سراسر بدبیاری است اما همین زندگی با صمیمیترین دوستشان است. در نگاه اول، این کتاب ــکه از هجده فصل تشکیل شده که هریک همچون فصلهای سال در پی هم میآیندــ شرح ماجراهای خانوادۀ تانر، بهویژه رابطۀ بین کلاوس و کاسپار و امیل و هدویگ و زباستیان، است. کاسپار و زباستیان نمایندهٔ شخصیتهای آرمانیای هستند که زندگیای آمیخته به هنر را در پیش گرفتهاند،…
انسان در تنگنای وظیفه «قطرهاشکی در اقیانوس»، اثر مانس اشپربر، رمانی در سه کتاب و بالغ بر هزار صفحه، دربارۀ رخدادهای سیاسی و اجتماعی بین سالهای 1931 تا 1944 است که در پسزمینه به گسترش فاشیسم و وقوع هولوکاست میپردازد. بسیاری باور دارند که این رمان نوعی خودزندگینامه و برگرفته از رویدادهای واقعی است، اما اشپربر بهشدت آن را تکذیب میکند؛ با این حال، بهرغم آنچه اشپربر میگوید، «قطرهاشکی در اقیانوس» تا حدی بازتابی است از بسیاری از وقایع زندگی شخصی اشپربر و از روند پیچیدۀ شکلگیری باورهای سیاسی و ایدئولوژیکش، خیانتش، و شناختهشدنش در دورانی سراسر آشوب. اشپربر از آن دست روشنفکران است که اولش از انقلاب کمونیستی حمایت میکردند اما بهمرور دریافتند که اهداف بشردوستانهٔ انقلاب را رهبرانش به یغما بردهاند و آخرش به این باور رسید که حقیقت راستینی که انقلاب از آن دم میزند، به اندازۀ تمام ادعاهایی که دیگر جنبشها و سازمانهای سیاسی مطرح میکنند، پوچ و تهی از هر معنایی است. به هر حال، در مورد اشپربر آنچه مسلم است این است که او پیش از دورهٔ نگارش این رمان از دین و صهیونیسم دست شسته بوده و در 1937 از حزب کمونیست کناره گرفته و تمام عنوانها و مقامهایش را رها کرده…
اعترافات آسیابان گمنام در سال 1583، در مونتهرئاله، قصبۀ مرتفع کوچکی در فریولی، در 25کیلومتری شمال پوردنونه در شمالشرق ایتالیا، کشیشی محلیْ آسیابانی به نام مِنوکیو را به ارائۀ توضیح در محکمۀ تفتیشعقاید محکوم کرد. او به کفرگویی و اشاعۀ بدعتها در دین عیسی مسیح متهم شده بود. منوکیو ــچنانکه در اسناد بهدستآمده ذکر شدهــ پیوسته با مردم دربارۀ مسائل الهیاتی حرف میزد. او گمان میکرد که خدا را بهتر از کشیشها میشناسد. علاوه بر این، او معتقد بود کشیشها «میخواهند ما را زیر سلطۀ خود نگاه دارند و خود به کاری دیگر مشغول شوند». روشن بود که چنین اظهاراتی در نهایت منوکیو را به دردسر میاندازد و خیلی زود پای او را به محکمۀ تفتیشعقاید باز میکند. در طول محاکمه، منوکیو بین دفاع از نظریات منحصربهفردش ــکه عمیقاً به آنها ایمان داشتــ و عقبنشینی مصلحتی و، متعاقب آن، نجاتیافتن از اعدام مردد شد. اما در نهایت، محکمه حکم به ارتدادش داد و او در سال 1601 در آتش سوزانده شد. ازجمله باورهای دیگری که بر حکم منوکیو مهر تأیید زد امتناع او از پذیرش الوهیت مسیح و تردیدهایش دربارۀ باکره بودن مریم مقدس بود. اما شاید مناقشهبرانگیزترین دیدگاهی که او اظهار داشت ایدۀ عجیبش دربارۀ منشأ پیدایش بود: «از…
رسالت انسان در برابر آزادی سیمون دوبوار، فیلسوف، نویسنده و نظریهپردازی است که طی عمر حرفهایاش در جنبشهای مختلف سیاسی و اجتماعی فعال و الهامبخش بوده است. او با آثار خود چه در حیطۀ داستان و چه در حوزۀ فلسفه و جامعهشناسی تأثیر شگرفی بر تئوریهای مرتبط با انسانشناسی، فمینیسم و رسالت روشنفکری داشته است. در یکی از مشهورترین نوشتههایش «جنس دوم»، او به رویکرد تاریخ دربارۀ زنان و جنبههای انسانشناسانه در تحلیل وجود زن و مرد پرداخته است. در اثر دیگرش «ماندارینها»، که برندۀ جایزۀ گنکور در سال 1954 شد، دوبوار به واکاوی زندگی روشنفکران در سالهای آغازین دورۀ پس از جنگ جهانی دوم پرداخته و تقابل ملال و پویایی را در زیست اجتماعی آنان در قالب داستان مورد ارزیابی قرار داده است. آنچه در مرکز اغلب نوشتههای داستانی دوبوار قرار گرفته مسألۀ تعهد در برابر آزادی است. او به اشکال مختلف در آثارش به طرح این پرسش پرداخته است که باور به اصول و ارزشهایی خاص چه سطح از تعهد را ایجاد میکند و این مفهوم با آزادی چه مناسباتی برقرار میکند. آیا پایبندی به ارزشهایی که به زندگی انسان معنا میبخشند با آزادی منافاتی دارد یا به حفظ تمامیت آن منجر میشود؟ این چالشهای تناقضآمیز…
کتابی برای تمام دورانها نقلقول آغازین کتاب «جادههای بیقانونِ» گراهام گرین عبارتی است عالی و باشکوه از کاردینال نیومن: «اگر خدایی وجود داشته باشد، از آنجا که خدایی هست، نسل بشر در برخی فجایع وحشتناکِ این جهان خاکی دست دارد.» همانطور که دیوانگیها و سبکسریهای ایرلندْ ویلیام ییتس را به نوشتنِ شعر کشاند، اختلافنظرها و درگیریهای ایمانی بود که موجب پدیدار شدن رمانهای گراهام گرین شدند. «پایان رابطه» شاهکار گراهام گرین است، اثری حیرتانگیز که بهطرز دردناکی دوگانگیها و تناقضات مذهب کاتولیک را، که گرین نمیتوانست بدون آن زندگی کند اما تا پایان عمر درگیرش بود، به پرسش میگیرد. «پایان رابطه» روایت بخشی از رابطۀ عاشقانۀ طولانیمدت گرین است با دختر تعمیدیاش کاترین والتسون که به دلیل باورهای دینیاش نپذیرفت تا همسر خود را ترک کند، و همین «پایان رابطه» را به اثری تبدیل میکند که بیانگر برش و قسمتهایی از زندگی شخصی نویسنده است: گراهام گرین، پیش از این، اثری از زاویۀدید اولشخص ننوشته بود. در این رمان خبری از مکانهای استوایی و انقلابها و تبهکاران همیشگی آثارش نیست. روایاتی که شکلدهندۀ جهان گریناند در این اثر از بین رفتهاند؛ با رمانی مواجهیم که قدرت و تأثیرگذاری شگفتانگیزش از توجه و تمرکز بر یک موضوع مایه…
واتسلاو هاول نویسنده و رهبر جنبش مدنی چکسلواکی سابق در سال ۱۹۸۳ در پاسخ به بعضی نامهها و شنیدهها از اتفاقات کشور دو نامه مینویسد. در روزهایی که خبر میرسد که همهٔ محافل و نیروهای مدنی مشغول بگومگو و نزاع با یکدیگرند، که کسی کاری نمیکند، که کسانی دارند کشور را ترک میکنند، که کسانی فقط به فکر خودشان هستند و انحصارطلبی پیشه کردهاند، که کسانی به فساد اقتصادی آلوده شدهاند و کسانی هم شهرتِ بیشتر را بر سرنوشت کشور ترجیح دادهاند، او دو نامهٔ تاریخی مینویسد تا راه مواجهه با این وضعیت اضطرابآور را از دیدِ خودش بیان کند. او به این پرسش اساسی نیز میپردازد که «چرا هیچ اتفاقی نمیافتد؟» اما پاسخش آن پاسخی نیست که خیلیها انتظار دارند. این دو نامه را کسانی در امتداد جستار مشهورِ او «قدرت بیقدرتان» دانستهاند. این دو نامه در کتاب «نامههای سرگشاده» او به ترجمهٔ احسان کیانیخواه منتشر شده است. در این اپیزود به این دو نامه پرداختهایم و دو کتاب دیگر هم معرفی کردهایم که خواندنشان در این روزها تجربهٔ دیگریست.
کتاب «ایوب» را میتوان اودیسهای نامید که از دهکورهای یهودینشین در شرق اروپا آغاز میشود و به دنیای آنسوی آبها، به امریکای سکولار، میرسد. در پایان، نه دنیا همان دنیای آغاز رمان است و نه مندل سینگر همان مکتبدار ساده. «ایوب»، علاوهبر تمام همتایان معاصرش که حکمت رنجهای بشری را دستمایه قرار دادهاند، از منظر تاریخی نیز اسلافی دارد: از «کتاب ایوب» تا «ایوبِ» یوزف روت و بلکه راهی از اینهم درازتر.
دیدار با نویسندۀ «چهرههای موسیقی ایران معاصر»
در قسمت سوم به دیدارِ هوشنگ اتحاد، پژوهشگر، رفتهایم.
هوشنگ اتحاد در این گفتوگو، که نقاشی پرترۀ وی به قلم استاد حسین محجوبی نیز در آن دیده میشود، دربارۀ پروژۀ «چهرههای موسیقی ایران معاصر» توضیح میدهد.
«حرف ِنو»، دریچهای به گفتوگو دربارۀ کتاب و اندیشهورزی است