«قطرهاشکی در اقیانوس»، شاهکار برآمده از تجربهٔ زیستهٔ مانس اشپربر، عمدتاً داستانِ از اینجا راندگان و از آنجا ماندگان است، با این تفاوت که اینان نه از اینکه رانده شدهاند پشیماناند نه از اینکه مانده شدهاند سوگوار. این است وضعیت وجودی آن دسته از روشنفکران چپ اروپاییِ عمدتاً درگیرِ مبارزهٔ عملی که سودای حقیقتجویی را فدای استالینیسمِ مسلط نکردهاند؛ روشنفکرانی که درست به همین علت از مرامی که اقلاً بهلحاظ نظری بدان تعلق خاطر داشتهاند رانده یا اخراج شدهاند و در عین حال دست از مبارزه با فاشیسم هم برنداشتهاند و اکنون با دو دیو تمامیتخواه، فاشیسم و استالینیسم، پنجه در پنجه افکندهاند و حقیقت خود را میجویند؛ روشنفکرانی که اکنون هم آماج حملات همکیشان سابق خودند و هم آماج حملات خصم دیرین. ویراست نخست «قطرهاشکی در اقیانوس» را که زندهیاد روشنک داریوش از آلمانی به فارسی گردانیده بود در سال ۱۳۶۲ منتشر کردیم. اکنون که نزدیک به چهل سال میگذرد ویراست دوم آن پس از مقابلۀ کامل با متن اصلی توسط آقای محمد همتی، و ویرایش نثر فارسی آن توسط آقای محمدرضا جعفری ضمن افزودن برخی پانوشتهای لازم، منتشر میشود.
تابستان ۲۰۲۱ خبری منتشر شد که جهان ادبیات را به لرزه انداخت. سه اثر سلین که در روزگار حیاتش مفقود شده بود سرانجام پیدا شد، دستنویسهایی که شاید خوانندگان ادبیات بیش از نویسنده مشتاق بودند که پیدا شود. بالاخره انتشارات گالیمار، بهار امسال، از میان این نسخههای دستنوشته، اولین رمان را چاپ کرد: «جنگ». گویی این غول ادبی جهان چند دهه پس از مرگ نیز حرفهای دیگری دربارهٔ جنگ دارد که با جهان بگوید. خود سلین موضوع این ۲۵۰ صفحه دستنوشته را تحتعنوان «جنگ» در نامهای به تاریخ ۱۶ ژوئیۀ ۱۹۳۴ با ناشر خود، روبر دنوئل، مطرح میکند: «به این تصمیم رسیدهام که “مرگ قسطی” را بهعنوان اولین کتاب منتشر کنم و سال آینده “کودکی” و “جنگ” و “لندن” را.» رمان «جنگ» روایت لحظات حضور سلین جوان است در جنگ، زخمی شدنش، بستری شدنش، و آنچه میتوان زوال و سقوط کشور او و دیگر کشورهای درگیر دانست به ورطهٔ توأمان دردناک و مضحکِ جنگ. درست از همان ابتدای کتاب، سلین تعریف میکند که در ۲۷ اکتبر ۱۹۱۴ در بلژیک در منطقۀ پوئِلکاپِل بهشدت از ناحیۀ بازو و چهبسا سر مجروح شده است، نقشِ زمین و غرقۀ خون، گاهی هم ناهشیار، با نعشهایی در اطرافش، رو به هلاک از گرسنگی و تشنگی، پس از اینکه بالاخره بتواند سرپا بایستد.
روبرت والزر این روایت بیپرده را به تشویق برونو کاسیررِ ناشر، پسرعموی ارنست کاسیررِ فیلسوف نوشت. یکنفس و بیقلمخوردگی، در هجده فصلِ دقیقاً یکاندازه. داستان سیمون تانر، نویسندهٔ خودخواندهٔ خیالپرستی که مدام بیاینکه خطایی مرتکب شود که باعث شود عذرش را بخواهند شغلهای بیاهمیتِ خودش را ترک میکند. موجودی پوچ و بیقید و بند؛ هزارپیشهای سودایی؛ انگار هجو نانویسندگان ورّاج ابنالوقتی که از اضطرابی عمیق رنج میکشند و چنان در خودستایی و خودپرستی غرقاند که شهودهای مندرآوردیِ نانوشتهشان بخار میشود و به هوا میرود، و آنچه هم که از ایشان بر کاغذ نقش میبندد چیزی نیست جز مُشتی یاوهٔ بیسر و ته. اما «این علاف تنپرور مدرن با جامهدان سبُکش»، به قول کافکا، خود مانند شخصیتی داستانی که نمیتواند شهودهای نافذش را دربارهٔ جهان و مافیها تبدیل به اثر ادبی کند، موجودی است بسیار اغواگر که «جهان را میپوید» و سرانجام دستاوردی از او بر جا نمیماند، جز «لذت خواننده». و شگفتا که آنچه والزر دربارهٔ خود گفته، دربارهٔ سیمون هم صادق است: «حتی فکر اینکه بتوانم در زندگی اندک کامیابیای داشته باشم، میترسانَدم.» فرق والزر با شخصیت داستانش این است که او داستان لطیفی میآفریند دربارهٔ خواست ناکامیابی، و اینگونه کامیاب میشود. اکنون با بچههای تانر سهگانهٔ مشهور والزر در اختیار خوانندهٔ فارسیزبان است.
دربارۀ ماکیاوللی بسیار گفته و نوشتهاند و پس از اینهمه سال هنوز ارزیابی یکپارچهای از او بهدست ندادهاند. ماکیاوللی در تاریخ اندیشۀ سیاسی جایگاه بلندی دارد، ولی چندان خوشنام نیست. باور عموم بر آن است که وی در پی آن بوده است که نیرنگهای سیاست را به سران خاندان مدیچی بیاموزد تا در فرمانروایی کامیاب شوند، ولی گروهی هم عقیده دارند که او میهنپرستی بود خواهان برقراری جمهوری، و نگارش «شهریار» در اصل برای بازنمودن نیرنگهای شهریاران به مردم بوده است. به هر حال هنوز و پس از گذشت چند سده، آثارش را میخوانند و دربارهاش سخن میگویند و داوری میکنند. پاتریک بوشرون، در کتاب «ماکیاوللی برای همه»، از دیدگاهی نو به تحلیل آثار و اندیشههای ماکیاوللی پرداخته است. ماکیاوللی همانگونه که میدانیم، به نیرنگبازی مشهور بود و برداشت کلی از او و آموزههایش گاهی چنان منفی بوده است که به وی لقب شیطان دادهاند و نام مکتب ماکیاولیسم را بر آموزههای او نهادهاند، که باری منفی دارد و بهویژه در دنیای سیاست اگر بخواهند کسی را به نیرنگبازی متهم کنند، او را پیرو این مکتب میشمارند. بوشرون برای بررسی اندیشههای ماکیاوللی، برخلاف رسم رایج، فقط به بازخوانی کتاب «شهریار»، که مشهورترین کتاب ماکیاوللی است، بسنده نکرده و کتابها و نوشتههای دیگر او را هم از نظر گذرانده است و همچنین به نامهنگاریهای ماکیاوللی هم توجه کرده و تلاشش بر این بوده است که از مجموعۀ این نوشتهها به ژرفای اندیشۀ ماکیاوللی پی ببرد. بوشرون نخست حال و هوای سیاسی زمانۀ ماکیاوللی، روابط او را با سالاران و سرآمدان و حتی دوستانش، و آنچه او را به نگارش شهریار واداشته، به ما بازمینماید و به این منظور کار را از دورۀ جوانی ماکیاوللی میآغازد و تا زمان مرگ او پی میگیرد.
سرمایۀ اصلی «لیکو» عشق است، به همۀ وجدها، سرکشیها، دلواپسیها و سرکوبشدگیهایش. اشاراتِ عاشقانۀ لیکو چنان صریح است که هرگز پا از زمین برنمیدارد و خود را به دامِ عاشقیهای مَجازی یا حقیقیِ اهلِ حرف و بحث نمیاندازد. در این عاشقیها زن امکانِ کمتری برای سخن دارد؛ او فقط میگذرد، نگاهی میکند یا نجیبانه لبخندی به مرد میبخشد. مرد اما هراسی از شور و شَروه در عشق ندارد. عاشقانههای لیکو گاهی چنان بیپرده میشوند که حتی نفسهای اندامِ معشوقه را به سینه میآورند و تا خلوتکدههای معاشقه پیش میروند. عشقِ لیکو فقط معشوقه را میبیند و پروایی از بدنامی و نکوهش ندارد. حرکت مرکزِ حیاتِ انسان در لیکو است. فرصتی برای سکون و ایستادن نیست. برای زندگی باید حرکت کرد، حتی به سوی مرگ اگر باشد. با نامِ شهر یا منطقهای هم اگر برمیخوریم، شاعر مسافری به آنجا است یا از آنجا به سوی دیگری میرود. وسیلۀ حرکت هم چیز غریبی نیست. مَرکبها و وسایلِ نقلیۀ گوناگون، از شتر و موتور گرفته تا کشتی و هواپیما، در حال حرکتاند در لیکو. جالب اینکه هر شتری نامی دارد؛ موتورسیکلتها همواره روسیاند و بیشترِ اتومبیلها تویوتا؛ و در هر حال و هر نوع، هماره سریعاند و تیزرو. سرعتْ سرنوشت را دگرگون میکند.
همۀ ما میاندیشیم و کیفیت اندیشیدن ما بر کیفیت زندگی ما (ازجمله یادگیری و آموزش ما) تأثیر میگذارد. اندیشیدن با توجه به میزانِ دشواریِ هدف، پرسش، مسأله، موضوع، تصمیم، و استدلال در سطوح گوناگون شکل میگیرد. بیشتر اندیشیدنها ما به تلاش چندانی نیاز ندارند؛ ما صرفاً بدون تأمل و خودکار میاندیشیم. مثلاً، اگر از ما بپرسند «چای دوست دارید یا قهوه؟» برای پاسخ دادن به آن به تلاش فکری چندانی نیاز نداریم. اما اگر از ما بپرسند «علل عقبماندگی و شکست برخی ملتها چیست؟»، برای پاسخ دادن به آن، نیاز داریم که فهم و دانشی عمیق از موضوع داشته باشیم که خود مستلزم خبرگی در اندیشیدن است. خبرگی و ورزیدگی در اندیشیدن، همانند خبرگی و ورزیدگی در رشتههای ورزشی، جز با تمرین و کوشش آگاهانه به دست نمیآید. از سوی دیگر، ورزیدگی در اندیشیدنْ ما را برای فعالیتهای فکری دشوارتر و پیچیدهتر توانا میسازد (همانطور که ورزیدگی در یک رشتۀ ورزشی ما را برای فعالیتهای دشوارترِ جسمانی توانا میسازد). پیادهروی و دویدن و ژیمناستیک هر سه ورزشاند. همۀ ما، اگر مشکل خاصی نداشته باشیم، پیادهروی میکنیم. پیادهروی ورزش دشواری نیست و به مهارت خاصی نیاز ندارد و کمتر کسی راه رفتن ما را قضاوت میکند. اما تعدادِ کمتری از ما میتوانیم بدویم. دویدن نیاز به تلاش بیشتری دارد و احتمال اینکه دویدنمان را قضاوت کنند بیشتر است. به همین ترتیب، ژیمناستیک ورزش دشواری است که به بیشترین مهارت و ورزیدگی نیاز دارد و شمار کسانی که توان انجامدادن حرفهایِ آن را دارند اندک است. لازمۀ ورزیدگی در اندیشیدنْ یادگیریِ سنجشگرانهاندیشی (تفکر نقادانه) است. ریچارد پل آن را به سادهترین شکل چنین تعریف کرده است: «سنجشگرانهاندیشیْ اندیشیدن دربارۀ اندیشیدن به قصد ارتقای اندیشیدن است.»
«به اینها که فکر میکردم، آرامش، وجودم را فرا میگرفت. برده وقتی به بردگیاش فکر کند، به اصل خود برمیگردد و خود را باز مییابد. همۀ عمرم را در بردگی سپری کرده بودم و یادآوری آن مثل فرورفتن در حمام ولرم راحتم میکرد. این، آرامشِ بازگشت به خویشتنِ یک آدم در آخرین دقایق زندگیاش بود.» پادشاه عثمانی سر دوراهی قرار گرفته است، میان تخت و گور. او که در پی کودتایی خائنانه از تخت به زیر آمده و در زندان به انتظار لحظۀ اعدام نشسته است، اکنون، فرصتی به کف آورده تا فرزندش را از میان بردارد و بنا بر سنت دیرینه بهعنوان یگانهفرد مذکر در خاندان عثمانی دوباره به تخت بنشیند. مگر بسیاری از اجدادش برای حفظ قدرت دست به خون فرزند نیالودهاند؟ زولفو لیوانلی، در رمان دومش که بهظاهر رمانی حماسیتاریخی است اما درحقیقت محتوایی بهروز و مدرن دارد، تاریخ را بستری میکند برای روانکاوی شخصیتها. به این منظور، نام اشخاص را حذف میکند و مختصاتی ورای تاریخ و جغرافیا به رمان میبخشد. همین فرارَوی از حدودِ تعیّنبخشْ فضایی حکایتگونه به رمان بخشیده و موجب شده تا رمان سرشار از روحی شرقی باشد که در تار و پود اثر تنیده است، انگار که هزارویکشب را دوباره و دوباره بخوانی. الیا کازان، فیلمساز ترکتبار امریکایی و برندۀ جایزۀ اسکار و خالق شاهکارهایی چون «در بارانداز» و «اتوبوسی به نام هوس»، در توصیف این اثر نوشته: «کتابی است منحصربهفرد. هرگز رمانی با این حجم از غافلگیریهای پیوسته و غیرمنتظره نخواندهام. در این کتاب هیچ، مطلقاً هیچچیز، خواننده را برای سلسلهای از رویدادهای تکاندهنده آماده نمیکند، رویدادهایی که عملاً مصالح ساختمان رماناند. تنها چیزی که میتوانم به دیگران بگویم این است که بله! این کتاب را بخوانید تا از شباهت آن با رفتار و سلوک مردمی که با آنها زندگی میکنید شگفتزده شوید.» کن سیلوِرستین زادهٔ 1958 در آمریکا است و در گذشته گزارشگر تحقیقی ارشد مؤسسهٔ فرست لوک مدیا، و پژوهشگر وابسته به مرکز علم اخلاقِ ادموند جی. سفرا در دانشگاه هاروارد و از همکاران بنیادهای جامعهٔ باز بوده است. او همچنین در بین سالهای 2006 تا 2010 سردبیری مجلهٔ هارپرز در واشنگتن را برعهده داشته است. جنگجویان خصوصی (2000) و پیشاهنگ رادیو اکتیو (2004) از جملهٔ دیگر کتابهای او هستند.
متن معرفی کتاب
انسان در تنگنای وظیفه «قطرهاشکی در اقیانوس»، اثر مانس اشپربر، رمانی در سه کتاب و بالغ بر هزار صفحه، دربارۀ رخدادهای سیاسی و اجتماعی بین سالهای 1931 تا 1944 است که در پسزمینه به گسترش فاشیسم و وقوع هولوکاست میپردازد. بسیاری باور دارند که این رمان نوعی خودزندگینامه و برگرفته از رویدادهای واقعی است، اما اشپربر بهشدت آن را تکذیب میکند؛ با این حال، بهرغم آنچه اشپربر میگوید، «قطرهاشکی در اقیانوس» تا حدی بازتابی است از بسیاری از وقایع زندگی شخصی اشپربر و از روند پیچیدۀ شکلگیری باورهای سیاسی و ایدئولوژیکش، خیانتش، و شناختهشدنش در دورانی سراسر آشوب. اشپربر از آن دست روشنفکران است که اولش از انقلاب کمونیستی حمایت میکردند اما بهمرور دریافتند که اهداف بشردوستانهٔ انقلاب را رهبرانش به یغما بردهاند و آخرش به این باور رسید که حقیقت راستینی که انقلاب از آن دم میزند، به اندازۀ تمام ادعاهایی که دیگر جنبشها و سازمانهای سیاسی مطرح میکنند، پوچ و تهی از هر معنایی است. به هر حال، در مورد اشپربر آنچه مسلم است این است که او پیش از دورهٔ نگارش این رمان از دین و صهیونیسم دست شسته بوده و در 1937 از حزب کمونیست کناره گرفته و تمام عنوانها و مقامهایش را رها کرده…
اعترافات آسیابان گمنام در سال 1583، در مونتهرئاله، قصبۀ مرتفع کوچکی در فریولی، در 25کیلومتری شمال پوردنونه در شمالشرق ایتالیا، کشیشی محلیْ آسیابانی به نام مِنوکیو را به ارائۀ توضیح در محکمۀ تفتیشعقاید محکوم کرد. او به کفرگویی و اشاعۀ بدعتها در دین عیسی مسیح متهم شده بود. منوکیو ــچنانکه در اسناد بهدستآمده ذکر شدهــ پیوسته با مردم دربارۀ مسائل الهیاتی حرف میزد. او گمان میکرد که خدا را بهتر از کشیشها میشناسد. علاوه بر این، او معتقد بود کشیشها «میخواهند ما را زیر سلطۀ خود نگاه دارند و خود به کاری دیگر مشغول شوند». روشن بود که چنین اظهاراتی در نهایت منوکیو را به دردسر میاندازد و خیلی زود پای او را به محکمۀ تفتیشعقاید باز میکند. در طول محاکمه، منوکیو بین دفاع از نظریات منحصربهفردش ــکه عمیقاً به آنها ایمان داشتــ و عقبنشینی مصلحتی و، متعاقب آن، نجاتیافتن از اعدام مردد شد. اما در نهایت، محکمه حکم به ارتدادش داد و او در سال 1601 در آتش سوزانده شد. ازجمله باورهای دیگری که بر حکم منوکیو مهر تأیید زد امتناع او از پذیرش الوهیت مسیح و تردیدهایش دربارۀ باکره بودن مریم مقدس بود. اما شاید مناقشهبرانگیزترین دیدگاهی که او اظهار داشت ایدۀ عجیبش دربارۀ منشأ پیدایش بود: «از…
رسالت انسان در برابر آزادی سیمون دوبوار، فیلسوف، نویسنده و نظریهپردازی است که طی عمر حرفهایاش در جنبشهای مختلف سیاسی و اجتماعی فعال و الهامبخش بوده است. او با آثار خود چه در حیطۀ داستان و چه در حوزۀ فلسفه و جامعهشناسی تأثیر شگرفی بر تئوریهای مرتبط با انسانشناسی، فمینیسم و رسالت روشنفکری داشته است. در یکی از مشهورترین نوشتههایش «جنس دوم»، او به رویکرد تاریخ دربارۀ زنان و جنبههای انسانشناسانه در تحلیل وجود زن و مرد پرداخته است. در اثر دیگرش «ماندارینها»، که برندۀ جایزۀ گنکور در سال 1954 شد، دوبوار به واکاوی زندگی روشنفکران در سالهای آغازین دورۀ پس از جنگ جهانی دوم پرداخته و تقابل ملال و پویایی را در زیست اجتماعی آنان در قالب داستان مورد ارزیابی قرار داده است. آنچه در مرکز اغلب نوشتههای داستانی دوبوار قرار گرفته مسألۀ تعهد در برابر آزادی است. او به اشکال مختلف در آثارش به طرح این پرسش پرداخته است که باور به اصول و ارزشهایی خاص چه سطح از تعهد را ایجاد میکند و این مفهوم با آزادی چه مناسباتی برقرار میکند. آیا پایبندی به ارزشهایی که به زندگی انسان معنا میبخشند با آزادی منافاتی دارد یا به حفظ تمامیت آن منجر میشود؟ این چالشهای تناقضآمیز…
کتابی برای تمام دورانها نقلقول آغازین کتاب «جادههای بیقانونِ» گراهام گرین عبارتی است عالی و باشکوه از کاردینال نیومن: «اگر خدایی وجود داشته باشد، از آنجا که خدایی هست، نسل بشر در برخی فجایع وحشتناکِ این جهان خاکی دست دارد.» همانطور که دیوانگیها و سبکسریهای ایرلندْ ویلیام ییتس را به نوشتنِ شعر کشاند، اختلافنظرها و درگیریهای ایمانی بود که موجب پدیدار شدن رمانهای گراهام گرین شدند. «پایان رابطه» شاهکار گراهام گرین است، اثری حیرتانگیز که بهطرز دردناکی دوگانگیها و تناقضات مذهب کاتولیک را، که گرین نمیتوانست بدون آن زندگی کند اما تا پایان عمر درگیرش بود، به پرسش میگیرد. «پایان رابطه» روایت بخشی از رابطۀ عاشقانۀ طولانیمدت گرین است با دختر تعمیدیاش کاترین والتسون که به دلیل باورهای دینیاش نپذیرفت تا همسر خود را ترک کند، و همین «پایان رابطه» را به اثری تبدیل میکند که بیانگر برش و قسمتهایی از زندگی شخصی نویسنده است: گراهام گرین، پیش از این، اثری از زاویۀدید اولشخص ننوشته بود. در این رمان خبری از مکانهای استوایی و انقلابها و تبهکاران همیشگی آثارش نیست. روایاتی که شکلدهندۀ جهان گریناند در این اثر از بین رفتهاند؛ با رمانی مواجهیم که قدرت و تأثیرگذاری شگفتانگیزش از توجه و تمرکز بر یک موضوع مایه…
یک رمان شبانی با پایانی خوشایند «بهدور از مردم شوریده» اولین موفقیت ادبی بزرگ تامس هاردی بود. تامس هاردی در این رمان با محوریت بِتشبا اِوِردین ــزن جوانی که مزرعهای کوچک به ارث بردهــ سرنوشت سه تن از خواستگاران او را دنبال میکند: گابریل اوک؛ کشاورزی خردهپا ویلیام بولدوود؛ کشاورزی ثروتمند و سرگروهبان تروی. در این داستان شبانیِ معمولی، فجایعْ تصادفی رخ میدهند و قلب شخصیتهای اصلی را در تب و تاب نگه میدارند. با سپری شدن فصلها، عشقها شکوفا میشوند و از بین میروند و درام، پس از رسیدن به اوج، زندگی همۀ شخصیتها را برای همیشه تغییر میدهد. همچنانکه بتشبا و خواستگارانش در مسیری که با تصادف و خواستههای کوچک آنها عجین شده پیش میروند، بهسرعت مشخص میشود که عشق ــچه یکنواخت و چه سخاوتمندانهــ غالباً ناخواسته است. روشن است که هیچکدام از خواستگارهای بتشبا نمیتوانند از پاسخ مثبت او مطمئن باشند، امری که به سبکِ نمایشهای احساساتی سبُک، خواننده را تا پایان مجذوب داستان نگاه میدارد. نهتنها این بلکه استفاده از رویدادهای فاجعهآمیز و غیرمنتظره در پیرنگ ــتکنیک دیگری شبیه به همان نمایشهاــ به شوکه کردن و جذب خواننده کمک میکند. درواقع، هاردی هوشمندانه برای «به دور از مردم شوریده» ــکه بار اول بهصورت پاورقی منتشر شده…
شمشیری که شفا میبخشد «چرا نمیتوانیم منتظر بمانیم؟» مارتین لوتر کینگ که بهتازگی با ترجمۀ عبدالکریم حسینزاده و توسط نشرنو منتشر شده، گزارش و تحلیلی دست اول است از کسانی که تحت تبعیض بودهاند برای کسانی که تحت تبعیضاند. مارتین لوتر کینگ تاریخ تبعیض و مبارزه با تبعیض را در این کتاب ثبت کرده است تا هم آنچه خود و شهروندانِ دیگر تجربه کردهاند گواهی دهد و هم خطابی تاریخی باشد برای آنان که از راه میرسند. بخش مهمی از این اثر دربارة مبارزات آزادیخواهانه در بیرمنگام است. سال ۱۹۶۳ تبعیض و تفکیکِ نژادی در بیرمنگام بیداد میکرد و از هر شهر دیگری بدتر بود. هرچه حقوق شهروندی بیشتر مطالبه میشد مأموران دولتیِ تفکیکطلب با خشم و نفرت بیشتری به سرکوب میپرداختند و کسانی که از تبعیض بهرهمند بودند بیشتر در تبعیض همکاری میکردند. با وجود این، هر روز که میگذشت صدها شهروند به صف مبارزان علیه تبعیض میپیوستند. مردم در راهپیماییِ موسوم به «آزادی»؛ به رهبری مارتین لوتر کینگ جونیور، ازجمله خواهان براندازی تفکیک نژادیِ بیرحمانه و تبعیضِ ساختاری در بیرمنگام بودند و نیز خواهانِ حق رأی و شغل و امکان راهیابی همۀ بچهها با هر رنگ پوستی به مدارس دولتی. شمشیری…
ساکی انسان غریب چه انسان غریبی است ساکی. داستانهایش ــکه از سال ۱۹۰۰ تا زمان مرگش در سُم به سال ۱۹۱۶ نوشته شدهاند و میتوان ردپای آثار اسکار وایلد و هنری جیمز را در آنها دیدــ بهطنازیِ داستانهای وایلد و وودهاوس و اِوِلین وا هستند و پیرنگ دقیقی دارند که میشد آنها را با افزودن جزئیات بسط داد اما بهندرت به بیش از سه صفحه میرسند و به زبانی طنزآمیز و آشنا پیش میروند، در حالی که تصویری از نسل بشر ارائه میکنند که دهشتناک است. نام مستعار هکتور هیو مونرو، «ساکی»، یا ارجاعی دارد به کلمۀ «ساقی» در رباعیات خیام ــکه بیش از یک بار آن را با تحقیر در بیش از یکی از داستانهایش بهکار بردهــ یا برگرفته از نام نوعی میمون در امریکای جنوبی است. من ترجیح میدهم این مورد دوم را بپذیرم: چرا که ساکی نهتنها عشق دیرپایی به حیوانات داشت بلکه شیطنت و تواناییاش در پرخاشگری و تندیِ ناگهانی، با توجه به دانش اندکم در زمینۀ جانورشناسی، مشخصاً یادآور رفتار میمونها است. داستانهای ساکی بین داستانهای اسکار وایلد در دهۀ ۱۸۹۰ و داستانهای اِوِلین وا در دهۀ ۱۹۲۰ پیوند برقرار میکنند. فضاهای داستانهایش ــمهمانیهایی که در باغ، خانههای ییلاقی در آخرهفتهها، و در باشگاه آقایان (gentleman’s club) برگذار…
اوضاع ملت ادوارد مورگان فورستر (۱ ژانویۀ ۱۸۷۹ - ۷ ژوئن ۱۹۷۰)، رماننویس شهیر بریتانیایی که به مدت بیست سال نامزد جایزۀ نوبل ادبیات بود، نویسندۀ برخی از مهمترین رمانهای قرن بیستم است، ازجمله «اتاقی با یک منظره» (۱۹۰۸)، «هواردز اِند» (۱۹۱۰)، و «گذری به هند» (۱۹۲۴). هر سۀ این رمانها در فهرستهای بزرگ صد رمان برتر انگلیسیزبان و صد رمان برتر جهان حضور دارند و بارها در سینما، تلویزیون، تئاتر، اپرا و رادیو اقتباس شدهاند. بهتازگی نشرنو، پس از هفده سال، چاپ تازهای از «هواردز اِند» را با ترجمۀ زندهیاد احمد میرعلایی منتشر کرده است. داستان «هواردز اند» در انگستان دورۀ ادواردی در اوایل قرن بیستم میگذرد، در دههای کوتاهمدت که از آن بهعنوان دههای آرام قبل از آغاز دوران سراسروحشتِ قرن بیستم یاد میشود. رمان «هواردز اند» روایت سه خانواده است: ویلکاکسها، شلگلهای انگلیسیآلمانی و باستها. خانوادهها بر اساس طبقۀ خود بسیار دقیق روایت شدهاند. خانوادۀ ویلکاکسها مرفّهترند، اما ثروتشان محصول تجارتشان است نه ارث و میراث. خانم ویلکاکس به دلیل سهمش از میراث خانوادگی، یعنی خانهای اجدادی به اسم هواردز اِند (عنوان رمان)، از سایر اعضای خانواده متمایز میشود. ویلکاکسها کاملاً محافظهکار و مردسالار هستند؛ بهشدت با حق رأی زنان مخالفت میکنند و بیرحمانه به…
شرلوک هولمز، راه را نشانم بده جولین بارنز از آن دسته نویسندگانی است که همیشه از داستانهای پلیسی لذت میبرند. او خود پیش از به شهرت رسیدن، رمانهای پلیسیاش را با نام مستعار دان کوانا منتشر میکرد. داستان دافی، پلیس سابق با گرایشهای نامتعارف، که در طی داستانی با پرداخت خوب در پی یافتن معمای جنایات و قتلهایی است که در سوهوی لندن اتفاق میافتد. در آن زمان، بارنز خود دربارۀ این فعالیت جنبیاش توضیح میدهد که این داستانها حاصل کار بخش دیگری از ذهنش بود، متفاوت از بخش بالغ و هوشمندی که «طوطی فلوبر» و «تاریخ جهان در ده و نیم بخش» مایه میگیرند؛ تلاشی که تنها برای گذران دوران فراغتش بود. در ارتباط با «آرتور و جورج» شاید بگویید که شاید بارنز برای اولین بار دو بخش مجزای ذهنش را با هم ترکیب کرده و سختگیری و دقت بالای خود در نوشتن را نادیده گرفته است. با هوش خاص خود در نوشتن داستانهایی که مخاطب را درگیر خود میکند، او قدم به ذهن یکی از بزرگترین نویسندگان داستانهای پلیسی، سِر آرتور کانن دویل، گذاشته است و یک ماجراجویی تازه را آغاز کرده است. داستان رمان در قالب دو بیوگرافی متناوب آغاز میشود؛ بیوگرافیهایی که در خلاف جهت یکدیگر…
مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری
[پاسخ هانا آرِنت دربارهٔ نقدها به آیشمان در اورشلیم]
فصل دوم، قسمت ششم
مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری مقالهٔ مفصل و تاریخیِ هانا آرنت است در پاسخ به امواجِ انتقادات و نیز بدگوییها دربارهٔ کتاب مشهورش آیشمان در اورشلیم. آرنت در این مقاله پرسشهای بیشتری طرح میکند و به هر کدام پاسخ میدهد: مرز «مسئولیت شخصی» و «مسئولیت حقوقی» کجاست؟ افرادی که با حکومتهای توتالیتر و خودکامه همکاری میکنند چه توجیهی برای خود دارند؟ شرّ چگونه مبتذل و پیشپاافتاده میشود؟ چه چیز باعث میشود که دیگر شهروندان به تبعیض و سرکوب نه بگویند و بدل به پیچ و مهرهٔ ماشین حکومت توتالیتر نشوند؟
□ نویسنده: هانا آرنت | مدیر هنری و گوینده: نگین کیانفر | صداگذار: حامد کیان | تهیهکننده: نشرنو
کتاب «ایوب» را میتوان اودیسهای نامید که از دهکورهای یهودینشین در شرق اروپا آغاز میشود و به دنیای آنسوی آبها، به امریکای سکولار، میرسد. در پایان، نه دنیا همان دنیای آغاز رمان است و نه مندل سینگر همان مکتبدار ساده. «ایوب»، علاوهبر تمام همتایان معاصرش که حکمت رنجهای بشری را دستمایه قرار دادهاند، از منظر تاریخی نیز اسلافی دارد: از «کتاب ایوب» تا «ایوبِ» یوزف روت و بلکه راهی از اینهم درازتر.
دیدار با نویسندۀ «چهرههای موسیقی ایران معاصر»
در قسمت سوم به دیدارِ هوشنگ اتحاد، پژوهشگر، رفتهایم.
هوشنگ اتحاد در این گفتوگو، که نقاشی پرترۀ وی به قلم استاد حسین محجوبی نیز در آن دیده میشود، دربارۀ پروژۀ «چهرههای موسیقی ایران معاصر» توضیح میدهد.
«حرف ِنو»، دریچهای به گفتوگو دربارۀ کتاب و اندیشهورزی است