جدال واقعیت و خیال

علیرضا اکبری

جدال واقعیت و خیال

حسن تصادف جالبی‌ست که درست در همین روزهایی که فیلم تازۀ رومن پولانسکی، افسر و جاسوس، نظرها را به خود جلب کرده رمان آرتور و جورج، نوشتۀ جولین بارنز، با مضمونی مشابه به فارسی ترجمه منتشر شده است.

جولین بارنز در آرتور و جورج به ماجرای واقعی متهم شدن جورج ادالجی، وکیل هندی‌تبار، انگلیسی در سال ۱۹۰۳ به مجموعه‌ای از اعمال مجرمانه از جمله سلاخی آلت تناسلی حیوانات در منطقۀ گریت ویرلی در انگلستان و مداخلۀ سر آرتور کانن دایل،‌ جنایی‌نویس مشهور، در این غائله برای اثبات بی‌گناهی ادالجی می‌پردازد. آرتور و جورج ترکیبی از رمان کارآگاهی و رمان زندگینامه‌ای است و بارنز روایتش را با روایت زندگی‌نامۀ آرتور کانن دایل و جورج ادالجی آغاز می‌کند.

بارنز جایی گفته است کانن‌دایل هرگز در میان نویسندگان محبوب او جایی نداشته است. با چنین مقدمه‌ای باید گفت که از این جهت رمان آرتور و جورج موقعیتی آیرونیک پیدا می‌کند زیرا انگار بارنز با نوشتن آرتور و جورج می‌خواهد به دویل بیاموزد که چگونه باید رمانی جنایی نوشت که از آن قطعیت‌های مألوف کانن‌دایلی به دور باشد و در عین حال برای خواننده نیز پرکشش و جذاب باشد. پایان رمان که به دور از قطعیت‌های موجود در رمان‌های کانن‌دایل است به خوبی صحت این انگاره را تأیید می‌کند. جولین بارنز در یکی از مصاحبه‌هایش در این باره می‌گوید: «کانن‌دایل نوعی فانتزی دربارۀ روند کشف جرم ساخته که در آن یک کارآگاه خیلی تیزهوش قادر است با نشستن در اتاق مطالعه‌اش و تفکری عمیق در باب پرونده و احیاناً مصرف کمی کوکائین و نواختن ویولن‌اش راز پیچیده‌ترین جنایت‌هایی را که به او ارجاع می‌شود، کشف کند. من فکر می‌کنم این فانتزی محض است!»

با این‌همه اتفاقی که عملاً در رمان می‌افتد اینست که کانن دایل با مهارت‌های داستان‌پردازانه‌اش راز جرمی «واقعی» را (حداقل از نظر خودش) حل می‌کند پس آرتور و جورج رمانی یکسویه در نقد جهان داستانی کانن‌دایل نیز نیست زیرا در واقع آن‌چه پیکرۀ اصلی رمان را می‌سازد همین جدال میان واقعیت و داستان، نگاه داستان‌پردازانۀ کانن‌دایل و نگاه‌ واقع‌گرای جورج (بارنز) است آرتور و جورج با وجود حجم بالایش یکی از جذاب‌ترین و پرکشش‌ترین و در عین‌حال سرراست‌ترین رمان‌های بارنز (از نظر ساختاری) ا‌ست.

بارنز اوایل که روی پروندۀ جورج ادالجی تحقیق می‌کرد تصمیم داشت ماجرای او و آرتور کانن‌دایل را به صورت یک ناداستانِ کم‌حجم بنویسد اما از بخت‌یاری ماست که نظرش را تغییر داد و حاصل کارش تبدیل شد به یکی از خواندنی‌ترین آثار این نابغۀ بدبین و بذله‌گوی انگلیسی.

علیرضا اکبری