طوفان در مرداب
در قلب اروپا طوفانی برپا است که به برانداختن نظم کهن پیش میآید، نظمی که بر پیهای لرزانش کلیسای بزرگِ زمینداران و بزرگمالکانِ کلیسا، به پیشگیریِ فاجعه، دست به دست یکدیگر میدهند اما با همین دستیاری، هرکدام دیگری را به کار طوفان میکشند. سرخیِ سپیدۀ امیدی که از افق سر میکشد رنگ خونِ جوانِ زنجیریان زمین است که در پرچم انقلاب کبیر در کنار آبیِ خونِ کهنۀ اشراف و سفیدیِ سترونِ کشیشان خواهد نشست. عصر روشنایی و خرد است، دورانی که اروپای «دایرهالمعارفْ» واپسین مردهریگِ پدران قرونوسطی را به تاریکیِ سردابۀ کلیساها میسپارد و آنها را «گنجینه» میکند تا هم از دستبردشان جلو بگیرد و هم از اینکه دوباره دستاویز شوند.
دامنۀ طوفان تا جزیرۀ سیسیل میرسد، تا «مرز میان آب شور و آب متبرک»، «برهوتی که هر گونه نشانۀ کوشش و نوخواهی را در شنزار نابخردانهترین سنتها فرومیبرد». در این هنگامۀ آشفتگی خوابها، در این برخوردگاه گذشته و آینده، بر این برهوت خفته چه خواهد گذشت؟ اگر دری به روی نظم نوین بازکردنی باشد آن را چه کسی خواهد گشود؟ فرانچسکو دی بلازی، ژاکوبن، که به امید رهبری شورش ستمدیدگان برمیخیزد، یا دن جوزپه ولای کشیش، که میکوشد تاریخ را دوباره بسازد، که گذشتهای را جعل میکند به هوای آیندهای یا به امید «حالی» که فقط برای خود او است؟
«طوفان در مرداب» نوشتۀ لئوناردو شاشا، نویسندۀ نامدار اروپایی، داستان تقابل سنت و آزادی است که در روزهای روشنگری و انقلاب فرانسه رخ میدهد. دن جوزپه ولای کشیش، شخصیت اصلی این داستان، بهمرور با اشراف و بزرگان سیسیل آشنایی به هم میزند و از رهگذر همین آشناییها است که خواننده با اوضاع نابسامان آن دوران آشنا میشود، اوضاعی که چهبسا در جامعۀ مدرن ما بهخوبی حس میشود. شاشا در این داستان، با جولان دادن قدرت تخیل خود و به خدمت گرفتن زبانی ادبی و در عین حال گویا کوشیده است تا اوضاع نابسامان اخلاقی و اجتماعی سیسیل و زندگی اشرافزادگان و جعل واقعیتهای انسانی را در این جامعه تصویر کند.
دیدگاهها
حذف فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.