ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و در گذر

ماتیاس چوکه متولد سال ۱۹۵۴ در برن، که با رمان ابرها نخستین بار به خوانندگان فارسی‏زبان معرفی می‏شود، علاوه بر نویسندگی دستی در تئاتر و سینما نیز دارد. او تاکنون یازده اثر روایی، هشت نمایشنامه و سه فیلم ساخته و جوایز متعددی در سویس و آلمان از آن خود کرده است. اغلب منتقدان ادبیات آلمانی‏زبان برآنند که چوکه با پشت سر نهادن تمامی نُرمها و مرزهای فرمال ِ سنتی ادبیات روایی، جامعهٔ امروز اروپا را زیر سؤال میبرد.

ابرها روایت شوخ وشنگ و در عین حال تلخ زندگی روزمرهٔ مردی‏ست در برلین امروز.

در انتظار تجدید چاپ

28.000تومان

توضیحات تکمیلی

ترجمه از

نویسنده

ماتیاس چوکه

مترجم

ناصر غیاثی

نوبت چاپ

اول

تاریخ نشر

۱۳۹۸

قطع

رقعی

نوع جلد

شومیز (جلد نرم)

تعداد صفحات

۱۹۰

شابک

978-600-490-126-0

موضوع

داستان‌های آلمانی

وضعیت نشر

چاپ اول

توضیحات

ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و در گذر

 

اشتیاق به مرگ

«دیروز که خاک هنوز تروتازه بود و خیس، مردی در برلین زندگی می‌کرد که خود را رمان می‌نامید به این امید که این اسم برایش موفقیت به همراه آورده و خوشبختش کند.» این‌ها جملات آغازین رمان «ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و در گذر» ماتیاس چوکه، نویسندۀ آلمانی، است. چوکه اعتقادی به قهرمانانی با قدرت‌های خارق‌العاده و آن جهانی ندارد و تمایلی ندارد که تحسین و حیرت مخاطبان یا حسادت آنان را برانگیزد. برعکس، او قهرمانانی خلق می‌کند که در کنار مخاطبانش قرار می‌گیرند و همانند آنهایند و چوکه خود نیز در کنار قهرمانانش می‌ایستد و به‌تماشای دنیای پیرامون‌شان می‌پردازد.

«ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و در گذر» داستان زندگی رمان، فردی در هم‌شکسته و درمانده از فشار زندگی روزمره، است که تلاش می‌کند از روال تکراری زندگی رهایی یابد و دوباره روی پاهایش بایستد. او از بیدار شدن و آرمیدن و زندگی در کنار زنی که دوستش دارد لذت می‌برد اما نمی‌تواند از بازی سرنوشت رها شود. رمان قهرمانی است که مادرش و دوستش از زندگی سیر شده‌اند و به‌دنبال راهی‌اند تا از درد و رنج زندگی رها شوند. مادر در هفته چندین بار و تمامی آخرهفته‌ها به رمان زنگ می‌زند و از او می‌خواهد تا کارش را یکسره کند و دوستش نیز در تماس‌های گاه‌گداری از او می‌خواهد که پس از خلاص کردن مادر، جان او را هم بگیرد. در این میان، رمان ترجیح می‌دهد قهوه بنوشد، به تماشای زندگی زنان و مردان و سگ‌های اطرافش بپردازد، به تماشای کودکانی که بند‌کفش‌هایشان خیس آب است بنشیند، ابرهایی را که در تعقیب مرغان دریایی‌اند دنبال کند و تکه پنیری در دهانش بگذارد و گاه از تمام این جریان‌ها لذت ببرد و گاه نبرد.

«ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و درگذر» روایت شوخ‌وشنگ و در عین حال تلخ زندگی روزمرۀ مردی‌ست در برلین امروز. چوکه در آثارش تمام نُرم‌ها و مرزهای فرمال سنتی ادبیات روایی را پشت سر می‌نهد و با طنز سیاه گزنده‌ای هنرمندانه جامعۀ مدرن امروز را به پرسش می‌کشد.

تحریریۀ نشر نو

ادبیات بی‌موضع
ادبیات بی‌موضع وجود ندارد

مطلبی یافت نشد

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و در گذر”

کتاب‌های مرتبط