جنگ کبیر
«فرمانده بیروبیجان شناور است بر دریا. چیزی نمانده غرق شود. آدمکها از بالای اسکله و در سکوت چشم دوختهاند به او. دست بیروبیجان میخورد به چیزی سفت. مازه یک قایق بادبانی است. به آنی جان میگیرد و خودش را میکشد به بالای قایق بادبانی کوچک… باید برگردد، از دلتای گوآیبا برود بالا، در پورتو آلگره پهلو بگیرد و برسد به بکو د سالسو. آنجا، در آن مکانی که روزگاری نوابیروبیجان نامش داده بود، دیگربار رفقا را به دور خود گرد بیاورد و با صدایی محکم و لیک آرام بگوید: «اینک میآغازیم به ساختن جامعهای نوین!»
آنچه خواندید بخشی از سطرهای ابتدایی رمان «ارتش تکنفره» نوشتۀ موآسیر اسکلیر نویسندۀ برزیلی است. سطرهای ابتدایی که درواقع به پایان ماجرای مایر گوینزبیرگ، فرماندۀ بیروبیجان اشاره دارد. اما این فرمانده بیروبیجان کیست و اصلاً بیروبیجان کجاست؟
پاسخ این پرسش آسان نیست، قرار هم نیست باشد. قرار است شما در این رمان با چالشی جدی مواجه شوید، قرار است با دنیایی عجیب و غریب و روایت داستانیای از آن عجیبتر مواجه باشید. چالشی که نتوانید در آن مرز درست و غلط را تشخیص دهید و با غرق شدن در دنیای بازماندگان جریانات چپ و مارکسیستی، با تبعات این نحلۀ فکری آشنا شوید. اما چنان که از قرائن پیداست مایر گوینزبرگ مصمم است به ساختن جهانی دیگر. میخواهد یکتنه دست به پیکاری بیامان بزند و جهان جور و بند را یکسره از ریشه براندازد. میخواهد با ارتشی تکنفره دژ مستحکمی بسازد در برابر جهانخواری امپریالیسم. او دونکیشوت عصر جدید است. و البته در این رزم چندان هم تنها نیست. چون رفیق بُز و رفیق مرغ در این پیکار همراه اویند…
تحریریۀ نشر نو
دیدگاهها
حذف فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.