اتمام چاپ
همهٔ مردم شهر
بسیاری از ما داستان روزهای جنگ و اتفاقات تکاندهندهاش را شنیدهایم یا شخصاً تجربهاش کردهایم. روزهایی که برای جان به در بردن از مهلکه باید بایستی و مبارزه کنی. ایستادگیای که البته در دلش زندگی نیز جریان دارد. دستانی که برای کمک به دیگری بلند میشود و عشقی که میتواند در چنین رزوهای تلخی رقم بخورد. «شهری چون آلیس» چنین اثری است. عاشقانهای در هیاهوی روزهای جنگ.
جین پاجت، زن جوان انگلیسی، که در گیرودار جنگ جهانی دوم در مالایا زندگی میکند، بههمراه شمار زیادی از زنان و کودکان به اسارت نیروهای ژاپنی درمیآید. ژاپنیها این اسیران را به پیمودن راه طولانی و طاقتفرسای هفتماههای در مسیری پرخطر وامیدارند. کابوس این سفر پرمخاطره سالها پس از جنگ ذهن جین را میآشوبد: «کسانی که در زمان جنگ، در اردوگاهها زندانی بودهاند، کتابهای زیادی دربارۀ روزگار دوزخی آنجا نوشتهاند. آنها نمیدانند بر کسانی که در اردوگاهها نبودهاند چه گذشته است.»
جنگ که تمام میشود، جین به انگلستان بازمیگردد و درمییابد که ارثیهای هنگفت به او رسیده است. جین برای ادای دین به تمام کسانی که نجاتش دادهاند تصمیم میگیرد به مالایا بازگردد. اما خیلی زود درمییابد که مردم آن سرزمین هم هدیهای برایش دارند. جو، سرباز استرالیایی، که جانش را برای نجات جین و سایر اسیران به مخاطره انداخته بود، از مهلکه جان سالم به در برده است. جستوجوی جین برای یافتن جو، او را با چالشی تازه مواجه میکند که برای گذر از آن به تمام توانمندی و تجربههایش از روزهای جنگ نیاز دارد و برای گذر از آن باید روحیۀ پایداری روزهای جنگش را فرا بخواند.
داستان نویل شوت، این نویسنده که برتراند راسل «امیر قصهنویسان انگلستان» نامیدش، حکایت قهرمانی عادی است که دوران پرآشوبش را برای نجات یافتن به مبارزه میطلبد و تا سرحد توانش در برابر روزهای خشن و خالی از ظرافت میایستد. اما آیا مبارزه بدون درک «تمام مردمانی که در دل یک کابوس قرار دارند» ما را نجات خواهد داد؟ آیا نجات و رستگاری، امر فردیست؟
تحریریۀ نشر نو
دیدگاهها
حذف فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.