نگاهی کژدیسه به کتاب نانوشته
قسمی اختلال
شروع شده بود، از اول هم شروع شده بود؛ ماجرای کتاب نانوشته را میگویم. این کتاب مدتها قبل نوشته شده بود و علی شاهی از آن خبر نداشت. اشتباه نکنید، نمیخواهم بگویم این کتاب نویسندۀ دیگری جز علی شاهی دارد. درواقع، منظورم این نیست که این کتاب قبلاً نوشته شده است، بلکه میخواهم بگویم که علی شاهی صرفاً یکی از تصاویر این اعوجاج زبانی را در آینهای به زبان فارسی منعکس کرده و، اگر فنیتر بخواهم بگویم، نویسهگردانی (transliterate) کرده است.
چند جملۀ پیش عرض کردم که نمیخواهم بگویم این کتاب نویسندۀ دیگری جز علی شاهی دارد، حالا که این جمله را مینویسم دیگر چندان مطمئن نیستم. برایش دلیل محکمی هم دارم: این ریویو را من دو سال قبل نوشتم؛ پس در هنگام نوشتن آن، حتی روحم نمیتوانست از ماجرای نوشته شدن چنین کتابی باخبر بوده باشد. اگر اینطور است، پس من چطور دربارۀ کتابی که بعداً منتشر شد ریویو نوشتم؟ این روزها زیاد چیزها را فراموش میکنم.
امر موبیوسیکال
تصوری از یک روایت موبیوسیکال در ذهن دارم. توضیحات زیر مربوط به صفحۀ ویکیپدیای نوار موبیوس است:
«نواری است که دو لبۀ آن بر هم قرار گرفته، حلقهای را به وجود میآورد. البته باید یک لبۀ انتهایی قبل از اتصال به لبۀ دیگر نیم دور چرخانده شود. میتوان بین هر دو نقطه از سطح این نوار، بدون قطع کردن لبهٔ آن، خط ممتدی کشید. بنابراین نوار موبیوس فقط یک سطح و فقط یک مرز (لبه) دارد. اگر با یک خودکار بر روی نوار موبیوس خطی در طول نوار بکشیم و ادامه دهیم این خط دوباره به نقطۀ شروع بازمیگردد و روی هر دو سمت نوار خط کشیده میشود. نوار موبیوس مثالی از یک رویۀ بدونجهت (جهتناپذیر) است.»
نوار موبیوس
واقع امر این است که من حتی در این ریویو هم نتوانستم خودم را از جاذبۀ میدان مغناطیس روایت موبیوسیکال خلاص کنم. من فکر میکنم نانوشته، کار هر کسی که باشد، کتابی است که بر روی یک نوار موبیوس نوشته شده است. اصلاً مجموعهای است از واژهها که شکل نوار موبیوس به خود گرفتهاند. ایدۀ مکگافین در فیلمهای هیچکاک را بهخاطر دارید؟ «یکی از پرکاربردترین تکنیکهای گسترش پیرنگ در سینمای هیچکاک استفاده از جستوجو برای مکگافین بوده است. مکگافین شیئی مفهومی و بهطور کلی ابژهای است که همه به دنبال آن میگردند و ماجرا بر اساس آن پیش میرود اما در بسیاری مواقع سرانجام معلوم میشود که یا ابژهای خیالی بوده یا اهمیت چندانی نداشته است. مکگافین میتواند اتفاق یا پدیده، شیء بیجان یا موجودی زنده باشد.»
در کتاب نانوشته کیشوتیت، خود-بردگی، سازواری، زمان، اینهمانی، و…مهماند اما نه به اندازۀ اینکه موبیوسیکال روایت شدهاند. منظورم این است که همۀ آنها و حتی زیرعنوان کتاب، یعنی دنکیشوت، و آن ماشین کتابخوان، که عصر هوش مصنوعی را نمایندگی میکند، صرفاً مکگافینِ قضیهاند. با اینکه از میزان صراحت عباراتِ قبل چندان راضی نیستم اما ناچارم که برای رعایت ملاحظات مربوط به انتشار این ریویو کمی هم رو بازی کنم و بهخیال خودم دست نویسنده را بخوانم؛ بالاخره باید جاهایی از این نوشته شبیه ریویوی مدنظر خوانندگان وینش باشد، آنها بالطبع دنبال سرنخهایی برای گشودن گره روایت نانوشته هستند و من در این زمینه آنها را محق میدانم.
رتوریک غیردموکراتیک
مرسوم است که کتابهای عموماً نظری را با آوردن نقلقولهایی از فلاسفه یا نویسندگان بزرگ آغاز میکنند. این نقلقولها البته چیزهایی در باب محتوای آثار مذکور نیز به مخاطب میگویند. نانوشته هم با سه نقلقول آغاز میشود. گمان میکنم جای یک عبارت درخشان در این میان خالی است و اتفاقاً چیزهایی زیادی در بابِ نه محتوا که فرم اثر به ما خواهد گفت. حدس میزنم که علی شاهی عامدانه این نقلقول را حذف کرده تا شگردش لو نرود، اما من مایلم تا این نقلقول را در اینجا بیاورم و بعد از نوشته شدن کتاب به نویسنده بگویم که اگر صلاح دید آن را به ابتدای کتاب اضافه کند:
«والاترین بصیرتهای ما، وقتی که بیاجازه توسط کسانی شنیده شوند که آمادگی شنیدن آنها را ندارند یا قرار نیست که آنها را بشنوند، باید طنین بلاهت یا جنایت داشته باشند» (نیچه، فراسوی خیر و شر، گزینگویۀ ۳۰اُم).
شاهی، همانند هر نویسندۀ خوب دیگری، همۀ آنچه میخواهد بگوید را به همگان نمیگوید. او از فرم روایت کمک میگیرد تا کتابش را برای اکثر خوانندگان نوعی «نسخۀ شفابخش فرهنگی» معرفی کند. خیلی هم خوب، اما بهنظر من این همۀ ماجرا نیست؛ درواقع به یک معنا و برای اکثریت هست، اما نه برای کسانی که کتابها را دقیق میخوانند. فرم رتوریکال یا بلاغی اثر کاملاً غیردموکراتیک است. توضیح بیشتر اینکه نانوشته بدون توجه به پیشفرضهای مدرن، دال بر تقسیم مساوی عقل میان ابنای بشر، پیشاپیش مخاطب خود را با نگاهی سلسلهمراتبی به چند دسته تقسیم کرده است: عدهای بهدنبال تفسیری جدید از رمان دنکیشوتِ سروانتس میگردند؛ برای دستۀ دیگری از خوانندگان «کیشوتیت» به مسئلهای جذاب بدل میشود.
در این میان آنچه عمدتاً مغفول واقع شده فرم روایت پیچیدۀ اثر است که همۀ عناصر ظاهراً مهم آن را همچون سیاهچالهای در خود فرومیبرد. این لایۀ پنهان تنها در برابر سماجتهای فرمیکِ یک خوانندۀ دقیق نمایان خواهد شد. ما به همراه نویسنده حرکتی را شروع میکنیم و در پایان، بدون «فراروی»های مرسوم، به همان نقطۀ آغازین بازمیگردیم. فرم شدیداً ماتریالیستی نانوشته اجازۀ والایشهای شبهکتاببازانۀ کافهای را نمیدهد. تنها به این معنا نمیتوان این کتاب را باور کرد، چرا که در آن حرکت داریم اما انتقال نه.
نانوشته در تحلیل نهایی یک فضاسازی درخشان و بدیع است. کتابی برای آینده که امیدوارم روزی نوشته شود.
علی رزاقی
منبع: وینش