«دیگران» رمانی کوتاه با ترسیم یک روایت در دو نگاه

شراره یقینی

«دیگران» رمانی کوتاه با ترسیم یک روایت در دو نگاه

 «دیگران» رمانی مصوّر اثر «ماهراونسال اِریش» نویسندۀ ترکیه‌­ای است که توسط «مژده الفت» به زیبایی به فارسی برگردانده شده است.

ماهر اونسال در سال ۱۹۸۰ در «چاناکالۀ» ترکیه متولد شد. او که مترجم، نویسندۀ داستان‌­کوتاه و رمان­‌نویس است، اولین مجموعه­‌داستانش را در سال ۲۰۱۲ میلادی به نام «فِرِدی در خانه گرومپ­‌گرومپ می­‌نوازد.» منتشر کرد که جایزۀ «داستان­‌کوتاه ساییت فایک» را در سال ۲۰۱۴ از آن خود نمود. وی در اولین رمان خود، Dünya Bu Kadar، «دنیا همین‌­قدر است» که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد، راه‌های جدیدی از روایت را بررسی می‌کند که  علاقه‌اش به داستان‌سرایی و ادبیات مدرن را منعکس می‌­نماید. از این نویسنده دو رمان مصور نیز منتشر شده است. رمان «دیگران» که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد، یکی از آنهاست. این رمان کوتاه صدوبیست صفحه‌­ای از وجوه مختلفی قابل بررسی است که تلاش می­‌کنیم تا در این مختصر به آنها بپردازیم. اما ابتدا خلاصه‌­ای از رمان را می­‌خوانیم.

    و اما خلاصه‌­ای از رمان «دیگران»:

خانواده‌­ای شهرستانی از شهر کوچکی به نام «نیده» به استانبول کوچ می­‌کنند؛ زیرا پدر خانواده که کارمند بانکی درآن شهر است، با توصیۀ نمایندۀ مجلس که از دوستان دوران کودکی­‌اش می‌­باشد، قرار است در شعبۀ سومربانک بشیکتاش، به‌­عنوان معاون مدیر، مشغول به کار شود. این دوست خانوادگی پرنفوذ، در محله‌­ای آبرومند خانه‌­ای قدیمی اما جادار و تمام­ مبله را که قبل از کوچ اجباری یونانیان ساکن در ترکیه، متعلق به دکتر «اوانگلیدیس» بوده، برای مسافران از راه رسیده از پیش اجاره­‌کرده است و داستان حول محور سکونت خانواده در این خانۀ قدیمی و وقایع عجیب­ و غریبی که در خانه رخ می­‌دهد، می‌­چرخد. رمان از دونیمه تشکیل شده است که هر نیمه از منظری متفاوت به آن خانه و وقایعی که در آن رخ می‌­دهد، می‌­پردازد.

برای بررسی رمان، ابتدا به فرم خاص نویسنده در ارائۀ داستان می­‌پردازیم که در سه بخش به خوانندۀ این جستار ارائه می‌­شود و سپس به درونمایه­‌هایی هرچند محو و گذرا اشاره می‌­کنیم که گنجاندن همۀ آنها برای رمانی کوتاه قابل تحسین است.

   بخش اول: روش نویسنده در موجزنویسی، سبکی برای امروز!

ماهیر اونسال به‌­عنوان نویسنده‌­ای جوان، به خوبی می‌­داند که مخاطب امروزی، با بیشتر شدن سرعت و دغدغه­‌های زندگی و نیز ورود شبکه­‌های اجتماعی به حریم زندگی انسان‌­ها، فرصت و علاقه‌­اش را به خوانش متونی پُر از توصیف و اطناب از دست داده است؛ ازسویی مهاجرتِ خانواده­‌ای پنج‌­نفره با سبک‌­وسیاقی شهرستانی که همۀ باروبنۀ خود را در چندین بقچه و چمدان جا داده‌­اند تا پس از سفری دورودراز، به استانبول برسند، نیازمند توصیفات فراوانی است، تا خواننده به خوبی با روحیات اعضای خانواده آشنا شود. از ترس‌­های فراوان فوزیه خانم، مادرخانواده که صابرۀ نوزاد را در تمام طول سفر در آغوشش می­‌فشارد گرفته تا کنجکاوی‌­های بی‌­پایان ساجده و سعاد که سفر با قطار و اتوبوس در آن مسیر طولانی، نه تنها برایشان خسته­‌کننده نیست که دریچه‌­هایی جدید از مناظری را برایشان می­‌گشاید که تاکنون ندیده بوده‌­اند. خواننده تمام بار روانی این سفر سخت را بر شانه‌­های پدری می‌­بیند که باوجود اضطراب، تلاش می­‌کند تا نقش تکیه‌­گاهی صبور را برای خانواده حفظ‌ ­کند. آنها قرار است در استانبول و در خانه‌­ای مبله مستقر شوند و رسیدن مسافران به استانبول آن هم در نیمه‌­های شب، و یافتن خانه در شهری ناآشنا و بزرگ و استقرارشان با کوله‌­باری از ابهام و خستگی، همگی در تصویرسازی­‌هایی موجز و مؤثر، به خواننده ارائه می‌­شوند.

کدهایی از ظاهر، رفتار و حتی میمیک‌­های چهره به مخاطب داده می‌­شود، که بیش از هر توصیفِ مطول و مستقیم دیگری، می‌­تواند خواننده را با فضای داستانی مأنوس نماید؛ چنانکه می­‌خوانیم: «آقا فخرالدین به طرف سکو رفت و نوشابه و ساندویچ خرید و برگشت… سعاد و ساجده برای اولین بار در زندگی­شان ساندویچ می­‌خوردند.»! (ص24) و یا در جای دیگری می­‌بینیم که سعاد و ساجده که از پدر اجازه گردش در قطار را گرفته بودند، به رستوران قطار می‌­رسند و از دیدنِ آدم­هایی که با سرووضع مرتب پشت میزهایی با رومیزی سفید نشسته بودند و کارسون­‌هایی با پیراهن‌­های سفید از آنها پذیرایی می­‌کردند، شگفت‌­زده شده بودند؛ چنانکه می‌­خوانیم: «سعاد و ساجده تا آن­روز رستوران ندیده بودند. البته سعاد روزی که واکسن سِل زده بود، با پدرش به مغازۀ وهبی آش­فروش رفته بود و کله­‌پاچه‌­ای پُر از سرکه و سیر خورده­ بود.»! (ص27) نویسنده از هر تصویری ولو اندک استفاده­‌ کرده است تا خانوادۀ آقافخرالدین و سطح اجتماعی و حتی فکری آنها را به خواننده بنمایاند؛ به­‌عنوان مثال، وقتی قرار می‌­شود که در آن وقت شب سوار قابق موتوری بشوند تا به سمتِ دیگر ساحل برسند، آقافخرالدین دست ساجده را گرفته و باعجله به سمت اسکله می­‌رود و فوزیه با سرعتی که بچۀ توی بغل و دامن بلندش اجازه می‌­دهد، دنبال شوهرش قدم برمی­‌دارد. (ص35) به این ترتیب می‌­شود تصویری از زنی شهرستانی با لباسی پوشیده و احتمالاً محجبه با دامنی بلند را به خوبی در این تصویر مشاهده ­کرد؛ چراکه در جای دیگری خوانده­‌ایم: «فوزیه خانم پشت به جمعیت نشست و صابره را شیرداد.» (ص24) و حتی در جایی دیگر روحیات پدر خانواده، با جمله‌­ای به خوبی تصویر شده است. آنجا که می‌­خوانیم: «حتی اگر می‌­کوشید اضطرابش را پیش فوزیه خانم بروز ندهد، ناآرامی­اش از گازگرفتن گوشت داخلِ لپش و ور رفتن با سبیل قیطانی­اش هویدا بود.» (ص16) این تصویرسازی‌­های کلاژی، بیش از هر توصیف دیگری توانسته‌­اند شِمایی از خانوادۀ آقافخرالدین را به خواننده ارائه دهند. مناظر اطراف درحین سفر و نیز توصیف خانۀ جدید و وحتی وقایعی که در آن خانه رخ می‌­دهند، قابلیت تبدیل­شدن به رمانی قطور را داشته‌­اند، که نویسنده به خوبی توانسته در هفتاد صفحه –یعنی نیمۀ اول رمان- خواننده را با فضایی اسرارآمیز درگیرکند.

   بخش دوم: مشارکت دادنِ مخاطب در تولید روایتی جدید، با نگاهی غیرقطعی!

درحالیکه نویسنده روایتی عجیب، نفس­گیر و فراواقعی را در هفتاد صفحه –یعنی در نیمۀ اولِ رمان گنجانده است- با آغاز نیمۀ دوم، تحتِ عنوانِ «نیمۀ دیگر»، این­بار ماجرا را از منظر دیگری نگریسته و به­‌این­‌ترتیب نشان می­‌دهد که هرآنچه در دنیای پیرامون مشاهده می‌­کنیم، می‌­تواند از زوایای مختلف نگریسته شده و برداشت‌­های متفاوتی را برای ناظر به ارمغان بیاورد؛ درواقع هر ناظر در مواجهه با امری عینیت یافته که به نظرش واقعیت مطلق جلوه می‌­کند، می­تواند با تغییر زاویۀ دید، به واقعیت‌­های دیگری دست یابد؛ یا به عبارتی، امر واقع شده همواره بیانگر حقیقت نیست؛ بلکه می تواند بسته به زاویۀ دید ناظر تغییر کند و شاید درونی‌­ترین لایۀ ارزشمند این رمان، همین نگاه نسبی‌­نگر به یک موضوعِ واحد و نتایج متفاوتِ حاصل از آن باشد.

بخش سوم: و اما رمان مصور، ژانری کمتر دیده شده در ادبیات کشورمان:

رمان دیگران «مصور» است. اگر چه در تعریف رمان مصور می­‌توان گفت: «رمان مصور به روایتی بسط یافته با تصاویر متعددی اطلاق می‌­شود که همراه با متن، معنا تولید می­کنند.» اما به عقیدۀ نویسندۀ این جستار، اگر در این رمان تصاویری هم درج نمی­‌شدند، بازهم توصیفات موجز اما دقیق نویسنده به خوبی مخاطب را در فضای خلق شده مستغرق می­‌کردند؛ بااین‌­حال بد نیست تا به مشخصه‌­های کلیدی در رمان‌­های مصور بپردازیم تا با این ژانر ادبی بیشتر آشنا شویم.

رمان مصور، یک شروع، میانه و پایان مشخص دارد یا به عبارتی از یک «قوس» یا «آرک» داستانی تشکیل شده است. در چنین رمانی با یک داستان مرکزی و داستان‌های فرعی تکمیلی مواجهیم. روایت‌­ها معمولاً تماتیک یا طرح­‌محور هستند؛ گرچه سیر تکاملی شخصیت را می‌­شود در پیرنگ داستان مشاهده­ کرد، اما شخصیت‌­پردازی قدرتمند نیست و درعوض سیر وقایع است که از اهمیت بیشتری برخوردار است. دیالوگ و روایت‌های دقیق و موجز را می‌­شود در داستان مشاهده ­کرد. (برگرفته از سایت زیر)

https://www.lifepersona.com/the-8-main-characteristics-of-the-novel

به­‌ نظر می‌­رسد نویسنده برای کسب تجربه­‌های داستان­‌نویسی مدرن، از ابزار گوناگون در فرم و محتوا بهره برده که نتیجه‌­اش خلق رمانی خاص در نوع خود بوده است.

   و اینک نگاهی به تعدادی از مضامین لایه‌­دار و متعدد در رمان:

   *نگاهی به وقایع تاریخی و اجتماعی ترکیه در دهۀ شصت میلادی:

   رمان «دیگران»، با موضوعِ محوری مهاجرتِ شتابزدۀ خانواده‌­ای از شهرستان به پایتخت، به‌­طور ضمنی به موضوعاتی دیگر نیز پرداخته است. از جمله تنش‌­های سیاسی در دهۀ شصت میلادی که منجر به کودتای نظامی سال 1960 میلادی در ترکیه و به قدرت رسیدن «عصمت اینونو» شد. نویسنده با اشاره‌­هایی مختصر از تاریخ پُرفراز و نشیب ترکیه، زمانِ داستانی خودش را در جای‌­جای روایت به خواننده ارائه کرده است؛  به عنوان مثال می‌­بینیم که راوی درمورد آقا اسعد، دوست دوران کودکی فخرالدین که فرماندار «بُر» بوده و اینک با کنار رفتن ارتش و قدرت‌­گرفتن عصمت اینونو، نمایندۀ حزب خلق در مجلس شده است، می­‌خواهد کاری نان­وآبدار و پستی بهتر برای آقا فخرالدین در استانبول فراهم کند. (ص16) و یا در جای دیگر می‌­بینیم که اتوبوس را در ایستگاه بازرسی پلیس بین‌­راهی متوقف کرده­‌اند و راننده با صدای بلند خطاب به مسافران می­‌گوید: «بازرسی‌­ها از دوماه پیش شروع شده، یعنی از وقتی که به اینونو سوء قصد شده… از ریخت هرکس خوششان نیاید پیاده­‌اش می­‌کنند…» (ص21) و نیز در جای‌­جای رمان اشاراتی به آزار و ادیت یونانیان ساکن در ترکیه و کوچ اجباری آنها به یونان شده است (ص78-79-55) این اشارات تاریخی، بی­‌اینکه نیاز به توضیحی اضافه و اطناب در متن باشد، خواننده را به همان زمانی ارجاع می‌­دهد که نویسنده می­‌خواسته است؛ ضمن اینکه هویتی سیاسی-اجتماعی ولو اندک به رمان می‌­دهد!

   *توجه نویسنده به مهاجرت و آسیب‌­های ناشی از آن:

نویسنده در بطن داستان، به وجه آسیب‌­زای مهاجرت به عنوان یک پدیدۀ اجتماعی اشاره ­کرده است. می­‌خوانیم فوزیه خانم، از مهاجرت وحشت دارد؛ چراکه می­‌ترسد انزوا و غربت در انتظارش باشد و این برخلاف نظرِ زنِ آقا ممتاز و جاهده خانم، دبیر ادبیات بود که مدام می‌­گفتند استانبول پُرجنب‌­وجوش­‌ترین بازارها را دارد و به‌­به و چه‌­چه‌­کُنان از مغازه‌­ها، قالی­‌فروشی‌­ها، بن­مارشه‌­ها (به زبان فرانسه مغازه‌­های بزرگی که همه چیز می‌­فروشند) و بازارهای محلی‌­اش تعریف می‌­کردند. چنانکه فوزیه خانم می‌­اندیشد: «آیا اینجا هم همسایگی معنا دارد؟ آیا کسی هست که درِ خانه‌­اش را بزنی و یک فنجان قهوه یا دو قاشق آردبرنج بخواهی؟ زنی هست که به‌ش بگویی “من تا بازار می­رم و برمی‌­گردم بگو دخترت یه ساعت پیش بچه‌­م بمونه”؟ از چه کسی باید پرسید چی کجاست و چطور باید رفت فلان­جا؟» (ص32) و یا در جای دیگر می‌­بینیم که آقافخرالدین در محلِ کار جدیدش دچار بی­‌مهری همکارانش شده است، چنانکه می‌­خوانیم: «هیچ‌­کس به جز سلام­‌وعیلک کاری با فخرالدین نداشت. استانبول مثل نیده نبود. اینجا هرکس در عالم خودش بود.» (ص64)

   نقش «منطق» در دنیای ماهر اونسال اریش!

نویسنده در این رمانِ دوبخشی، که هر بخش آن از منظری به یک واقعه نگریسته است، تلاش‌ ­کرده تا تفکر «خرافی-دینی» را که ظاهراً به دو عنصر جدایی‌­ناپذیر در کشورش بدل شده­‌اند، به نقد و سخره بگیرد. می­‌بینیم که آقافخرالدین به‌­عنوان فردی تحصیل­کرده، برخلاف پیرزن همسایه که فرار دکتر «اوانگلیدیس» یونانی و خانواده‌­اش را که مالکان اصلی خانه بوده‌­اند، در اثر ترس از اجنه می‌­دانست،(ص48) معتقد بود که خانوادۀ دکتر، بعد از فسخ قرارداد «اقامت­وتجارت» در سال 1964 از ترکیه اخراج شده­اند نه به اجبارِ اجنه! (ص55) اما با پیش روی وقایع داستان، حتی آقا فخرالدین هم در این موج ترس، جهل و خرافات غرق شده و نم‌ی­تواند درمورد اتفاقاتی که در خانۀ اسرارآمیزشان پیش‌­آمده، ایستادگی­ کند و موقعیت اجتماعی و شرایط ایده­‌آل برای آیندۀ فرزندانش را فدای ترسی مبهم می‌­کند و به نیده می‌­گریزد!. به‌­نظر می‌­رسد که اهمیت این موضوع تا حدی برای نویسنده زیاد بود که در موتیف‌­هایی تکرارشونده و در جای­‌جای روایت می­‌توان از واژگانی مانند «دعا»، «طلسم»، «تعویض»، «نظرقربانی»، «اجنه» (ص47-51-60-…) و یا مفاهیمی مانند دانستن «تجوید» و «تلاوت قرآن» توسط پیرزن مؤمن همسایه که از یازده سالگی این مهارت را آموخته بود. (ص50) و یا آنجا که پیرزن می‌گوید: «بدون بسم‌­الله لباس عوض­ نکن وگرنه “دیگران” لباستو برمی‌­دارن و عروسی می‌­گیرن.» (ص50)

نویسنده با قراردادن عبارت «بسم‌­الله» درکنار واژۀ «دیگران» که اشاره به عقیده پیرزن به­‌وجود اجنه و موجودات فراطبیعی است، ترکیب و تعامل خرافات با دین را به خواننده عرض می­‌کند و سپس در بخش دوم رمان، تمامی این اتفاقات فراطبیعی، ترجمانی عقلانی و منطقی می­‌یابند. به‌­نظر می­‌رسد که نویسنده به‌­خوبی دریافته است که خلاصی از خرافات و جهل، جز از طریق آگاهی‌­بخشی آن­‌هم غیرمستقیم و با ابزار روایتی شیرین ممکن نیست!

   و اما مفهوم «دیگران» از منظری دیگر!!

می­‌بینیم که «دیگران» در معنای کلی، می­‌تواند به اجنه‌­ای اطلاق ­شود که خانۀ دکتر اولنگلیدیس یونانی را تسخیرکرده­‌اند. اما با پیش‌­  رویِ داستان، واژۀ «دیگران» می‌­تواند به مفهومی درونی­تر، کلی­تر و فراگیرتر اطلاق شود؛ به‌­عبارتی، مفهوم «تسخیرکنندگی» در هر امری، همان‌قدر دردآور و ترسناک است که انگار اجنه، خانه‌­ای را تسخیر کرده ­باشند؛ چنانکه با مراجعه به تاریخ ترکیه می­‌بینیم که ترک­ها به دلایل قومی، سیاسی و… به دفعات، حق اقامت، کار، نامگذاری، تحصیل و حتی حیات را از یونانی‌­هایی که سابقۀ قرن­ها سکونت در ترکیه را داشته‌­اند، سلب­ کرده‌­اند. آیا این، مفهومی به جز تسخیرشدگیِ گروهی از شهروندان کشوری توسط «دیگران» است؟ به­‌نظر می­‌رسد نویسنده در رمانش، نگاهی پنهان و اعتراضی به موضوعات سیاسی، انسانی و حقوق‌­بشری در تاریخ کشورش هم داشته است.

   و اما کرونوتوپ یا زمان­نگاری باختینی در رمان «دیگران»:

براساس نظریۀ «کرونوتوپ» یا زمان-مکان باختین، شاخص‌های مکانی و زمانی در یک پیوستگی کلی و با دقت در یک متن هنری-ادبی اندیشیده شده و ترکیب می‌شوند و محورهای زمان و مکان برهم منطبق شده و مفاهیم جدید را بسته به شرایط زمان و مکان برای مخاطب خلق می­‌کنند.

شاید مصداق خوب این مثال در شعر روایی و پُرایهام و کنایۀ «جاده­‌ای که طی نشد» از «رابرت فراست» باشد که در شماره آگوست 1915 «ماهنامه ­آتلانتیک» منتشر شد. «تیمو مولر» محقق و نویسنده آلمانی، زمان­بندی این شعر را موردبحث قرار می‌­دهد. او معتقد است، جاده‌­ای که رابرت فراست با مناظر اطرافش در دهه دومِ قرن ­بیستم توصیف ­کرده است، امروزه دارای مفهومی متفاوت از زمان نگارش شعر است! زیرا اتومبیل­‌ها نحوۀ درکِ ما از زمان و مکانِ جاده را تغییر داده‌اند. امروزه رانندگان اتومبیل‌­ها می‌­خواهند زمان صرف‌­شده در جاده را به حداقل برسانند و به‌­ندرت به جاده به عنوان یک فضای فیزیکی با محیط طبیعی اطراف آن علاقه نشان ­می‌­دهند! (برگرفته از سایت زیر)

https://en.wikipedia.org/wiki/Chronotope

درمورد رمان دیگران نیز می­‌بینیم که خرافاتِ تلفیق شده در دینداری ملت ترک، با تاریخ پُرآشوپ و هرج­‌ومرج‌­های سیاسی ترکیه در نیمه­‌های قرن بیستم و نیز تاریخ سیاهِ دوره‌­های کوچ اجباری یونانیان از ترکیه به یونان، با نگاه هنری و مدرنِ نویسنده، سبب خلق روایتی از برهه‌­ای خاص از جامعۀ کشورش شده است؛ به­‌طوری­که، سبب همپوشانیِ محورهای زمان در مکان خانۀ دکتر اوانگلیدیس، همان یونانی کوچانده شده از ترکیه شده و این انطباق محورهای زمان-مکان، داستانی را خلق­ کرده که براساس هر نگاه، سلیقه و عقیده­‌ای، به‌­گونه‌­ای بازتولید و معنا می‌­شود. در این جستار تلاش شد، تا نشان داده شود که می‌­توان با نگاهی باختینی به بازتولید متن پرداخت و آن­را چندگونه تفسیر کرد. از یک سو توجه به رمانی در ظاهر پُرهیجان و پُرکشش، و از سوی دیگر نگرشی عمیق­تر، با همپوشانیِ محورهای زمانیِ مختلف، که در مکانی خاص –یعنی خانۀ دکتر اوانگلیدیس- بر هم منطبق شده و رمان «دیگران» را خلق کرده­‌اند!