زندگی و مرگ شهردار کاستربریج

زندگی و مرگِ شهردار کاستربریج رمانی است متفاوت با غالب آثار ادبیات داستانی قرن نوزدهم ـــ که صرفاً گرایش دارند از عشق به ازدواج برسند، از معصومیت به پختگی، یا از نادانی به دانایی. پیوندی مدرن است میان رمان‌های عصر ویکتوریایی و تراژدی‌های بزرگ شکسپیری به‌ویژه شاه‌لیر. درامی تراژیک است که کانون توجه اصلی در آن نه فردیت، که خودِ طبیعت بشر است.

ظهور و سقوط مایکل هنچارد ـــ قهرمان رمان ـــ با شکوفایی و سپس زوال یک روش زندگی مطابقت دارد در حالی که استیلای «بشر نوینی» که همانا دانلد فارفره باشد نشانه‌ٔ گذار به یک شیوه‌ٔ زندگی کاملاً متفاوت است.

 

زندگی و مرگ شهردار کاستربریج

زندگی و مرگ شهردار کاستربریج

برای دریافت اطلاع‌رسانی، آدرس ایمیل خود را وارد کنید.
در حال پردازش...

زندگی و مرگ شهردار کاستربریج

اتمام چاپ

در انبار موجود نمی باشد

در ادبیات انگلستان ویژگی‌ای وجود دارد که مرا دلتنگ خود می‌کند و شاید بشود به آن گفت خستگی بدون ناامیدی‌؛ و در ادبیات هاردی لحظه‌هایی‌ست که نام‌شان را گذاشته‌ام «لحظه‌های کوچک هاردی». این لحظه‌های کوچک وقتی زنجیر می‌شوند، لزوماً لحظه‌های بزرگ‌تری نمی‌آفرینند. مستقل‌اند و برای خودشان جریان دارند؛ مثل یک عکس خوب عمل می‌کنند که نیازی نیست پیشینه‌ی آدم‌های درون قاب و نام مکان‌ها را بدانیم؛ فقط یک لحظه است، و ارزشش هم به همان وابسته است.
شهردار کاستربریج یک اثر تراژیک دیگر بود که از هاردی خواندم و این چیزی‌ست که همیشه از او انتظار خواهم داشت، همراه با آغازی که دعوت به آرامش می‌کند. کاراکترهایی که در مسیری قدم می‌زنند و هرچه نزدیک‌تر می‌شوند، باورپذیرترند. به‌راستی این همان شگرد هاردی‌ست که در شناخت شخصیت‌ها به‌کار می‌گیرد. در شهردار کاستربریج، بار دیگر هم کاراکترها را گوشه‌ی رینگ تماشا می‌کنیم و ظرفیت تحمل هر کدام را در برابر دردهای گریزناپذیر می‌سنجیم.
مکان،

در ادبیات انگلستان ویژگی‌ای وجود دارد که مرا دلتنگ خود می‌کند و شاید بشود به آن گفت خستگی بدون ناامیدی‌؛ و در ادبیات هاردی لحظه‌هایی‌ست که نام‌شان را گذاشته‌ام «لحظه‌های کوچک هاردی». این لحظه‌های کوچک وقتی زنجیر می‌شوند، لزوماً لحظه‌های بزرگ‌تری نمی‌آفرینند. مستقل‌اند و برای خودشان جریان دارند؛ مثل یک عکس خوب عمل می‌کنند که نیازی نیست پیشینه‌ی آدم‌های درون قاب و نام مکان‌ها را بدانیم؛ فقط یک لحظه است، و ارزشش هم به همان وابسته است.
شهردار کاستربریج یک اثر تراژیک دیگر بود که از هاردی خواندم و این چیزی‌ست که همیشه از او انتظار خواهم داشت، همراه با آغازی که دعوت به آرامش می‌کند. کاراکترهایی که در مسیری قدم می‌زنند و هرچه نزدیک‌تر می‌شوند، باورپذیرترند. به‌راستی این همان شگرد هاردی‌ست که در شناخت شخصیت‌ها به‌کار می‌گیرد. در شهردار کاستربریج، بار دیگر هم کاراکترها را گوشه‌ی رینگ تماشا می‌کنیم و ظرفیت تحمل هر کدام را در برابر دردهای گریزناپذیر می‌سنجیم.
مکان، مانند همیشه، آن سرزمین خیالی وسکس است که هاردی خلق کرده؛ اما این‌بار بستر شکل‌گیری روابط و انگیزه‌ها و شاید تمام رنج‌ها، شهر یا نیمه‌شهری‌ست به نام کاستربریج. هاردی تا حد زیادی داستانش را با پیوند زدن به مکان‌ها و رویدادهای تاریخی و اجتماعی انگلستان، به مستند نزدیک می‌کند؛ از فروخته شدن زنان توسط شوهرشان که جایگزین تحقیرکننده‌ای برای طلاق در قرن نوزدهم بود، تا خود کاستربریج که بازتابی‌ست از دورچستر، زادگاه نویسنده‌اش؛ اما او کاستربریجش را نه در دورچسترِ معاصرش، که در سی سال گذشته جست‌وجو می‌کند. کاراکترهای اصلی، هیچ‌کدام به این مکان تعلق ندارند. همه مسافرانی خسته از راه‌اند که گذرشان به این شهر باستانی می‌خورد و ماندنی می‌شوند. جاذبه‌ی کاستربریج برای کاراکترها چیزی‌ست شبیه به جاذبه‌ی هاردی برای خواننده. دوست داری زودتر از این درد و رنجی که کاراکترها را اسیر می‌کند خلاص شوی، اما نمی‌توانی کتاب را رها کنی. پس ماندنی می‌شوی و پابه‌پای کاراکترهایی که لزوماً دوست‌شان نداری، رنجی غیرضروری اما بی‌ضرر را تاب می‌آوری.
این، داستان جدید و قدیم است. داستان شهری که تا نیمه‌های مسیر صنعتی شدن را رفته است، اما نه آنقدر که مسیر راه‌آهن‌اش کامل شده باشد و مقام سلطنتی را از جاده وارد آن نکنند. داستانِ روستاییانی‌ست که در مرز شهری شدن قرار دارند، اما نه آنقدر که زمین‌های کشاورزی را رها کنند. وقتی مرد قدیم (هنچارد) باید جایش را به مرد جدید (فارفره) بدهد، اهمیتِ توانایی‌های فردی در برابر طبقه‌های اجتماعی را در دهه‌های میانی قرن نوزدهم شاهد می‌شویم.
در میان همه‌ی کسانی که وارد کاستربریج می‌شوند، تنها یک نفر (هنچارد) آن‌جا را ترک می‌کند. هنچارد نمونه‌ی نابودی تدریجی آدمی‌ست در باتلاقی که از خودش سرچشمه می‌گیرد. چیزی که کاراکتر او را برجسته و قابل‌تأمل می‌کند، آگاهی‌اش از تقصیراتی‌ست که بر گردن دارد و از هیچ‌کس بابت آن‌ها معذرت نمی‌خواهد. او همیشه آماده است رنجش را بپذیرد و تقاص اشتباهاتش را پس دهد؛ اما این تنها کاری‌ست که قادر به انجامش است: ساختن، و بعد با دست خود خراب کردن. قصه‌ی دور باطل زندگی‌ست؛ اما حق انتخاب مرگ همیشه جلوی پای انسان است. کافی‌ست کنار پل بایستیم و به آن «رود سیاه» خیره شویم.
الیزابت-جین که شاید کاراکتری مهم‌تر از هنچارد هم باشد ــ‌اما نویسنده آن‌قدرها هم برای او وقت نگذاشته است‌ــ اصلی‌ترین مهره‌ای‌ست که بازیچه‌ی دروغ‌ها و حقیقت‌های هاردی می‌شود. در پایان اوست که پرده از حقیقت خوش‌بختی برمی‌دارد.
«جوانی‌اش به او آموخته بود که خوشبختی چیزی نیست مگر پرده‌ای اتفاقی در میانه‌های درامی سراسر درد و رنج».
 
نوشتۀ مهسا مانی

وزن ,514 کیلوگرم
ترجمه از

نویسنده

مترجم

(متولد ۱۳۵۷) مترجم، ویراستار و مقاله‌نویس ایرانی است. او از اوایل دهۀ ۸۰ با نمونه‌خوانی و نسخه‌پردازی در انتشارات کتاب خورشید، کار آماده سازی و تولید کتاب را شروع کرد و سپس از سال ۱۳۸۵ در سمت ویراستار با انتشارات هرمس، نشرنو، نشر ماه ریز و نشر مشکی همکاری کرد. از ایشان ترجمۀ کتاب‌های «وقایع کلاغیه» (سه جلد) اثر کلم مارتینی، «چهل و دو اندیشۀ ناب» و «زندگی خوب» اثر مارک ورنون، «استبداد» اثر تیموتی اسنایدر و «زندگی و مرگ شهردار کاستربریج» اثر تامس هاردی در فرهنگ نشرنو چاپ شده است.
ویراستار

نوبت چاپ

تاریخ نشر

قطع

نوع جلد

تعداد صفحات

شابک

موضوع

دسته‌بندی:

ادبیات داستانی کلاسیک جهان

Tags:

ادبیات کلاسیک, انتشارات, پژمان تهرانیان, تامس هاردی, خرید رمان, خرید کتاب, خرید کتاب شهردار کاستربریج, دانلود کتاب, رمان, رمان کلاسیک, شهردار کاستربریج, کتاب, کتاب شهردار کاستربریج, کتابهای تامس هاری, نشر, نشر نو, نشرنو

0 دیدگاه
0
0
0
0
0

دیدگاهها

حذف فیلترها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “زندگی و مرگ شهردار کاستربریج”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × یک =

ویژگی‌های محصول

لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ، و با استفاده از طراحان گرافیک است، چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است، و برای شرایط فعلی تکنولوژی مورد نیاز، و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد، کتابهای زیادی در شصت و سه درصد گذشته حال و آینده، شناخت فراوان جامعه و متخصصان را می طلبد، تا با نرم افزارها شناخت بیشتری را برای طراحان رایانه ای علی الخصوص طراحان خلاقی، و فرهنگ پیشرو در زبان فارسی ایجاد کرد، در این صورت می توان امید داشت که تمام و دشواری موجود در ارائه راهکارها، و شرایط سخت تایپ به پایان رسد و زمان مورد نیاز شامل حروفچینی دستاوردهای اصلی، و جوابگوی سوالات پیوسته اهل دنیای موجود طراحی اساسا مورد استفاده قرار گیرد.

وزن ,514 کیلوگرم
ترجمه از

نویسنده

مترجم

(متولد ۱۳۵۷) مترجم، ویراستار و مقاله‌نویس ایرانی است. او از اوایل دهۀ ۸۰ با نمونه‌خوانی و نسخه‌پردازی در انتشارات کتاب خورشید، کار آماده سازی و تولید کتاب را شروع کرد و سپس از سال ۱۳۸۵ در سمت ویراستار با انتشارات هرمس، نشرنو، نشر ماه ریز و نشر مشکی همکاری کرد. از ایشان ترجمۀ کتاب‌های «وقایع کلاغیه» (سه جلد) اثر کلم مارتینی، «چهل و دو اندیشۀ ناب» و «زندگی خوب» اثر مارک ورنون، «استبداد» اثر تیموتی اسنایدر و «زندگی و مرگ شهردار کاستربریج» اثر تامس هاردی در فرهنگ نشرنو چاپ شده است.
ویراستار

نوبت چاپ

تاریخ نشر

قطع

نوع جلد

تعداد صفحات

شابک

موضوع

دسته‌بندی:

ادبیات داستانی کلاسیک جهان

Tags:

ادبیات کلاسیک, انتشارات, پژمان تهرانیان, تامس هاردی, خرید رمان, خرید کتاب, خرید کتاب شهردار کاستربریج, دانلود کتاب, رمان, رمان کلاسیک, شهردار کاستربریج, کتاب, کتاب شهردار کاستربریج, کتابهای تامس هاری, نشر, نشر نو, نشرنو

معرفی محصول

در ادبیات انگلستان ویژگی‌ای وجود دارد که مرا دلتنگ خود می‌کند و شاید بشود به آن گفت خستگی بدون ناامیدی‌؛ و در ادبیات هاردی لحظه‌هایی‌ست که نام‌شان را گذاشته‌ام «لحظه‌های کوچک هاردی». این لحظه‌های کوچک وقتی زنجیر می‌شوند، لزوماً لحظه‌های بزرگ‌تری نمی‌آفرینند. مستقل‌اند و برای خودشان جریان دارند؛ مثل یک عکس خوب عمل می‌کنند که نیازی نیست پیشینه‌ی آدم‌های درون قاب و نام مکان‌ها را بدانیم؛ فقط یک لحظه است، و ارزشش هم به همان وابسته است.
شهردار کاستربریج یک اثر تراژیک دیگر بود که از هاردی خواندم و این چیزی‌ست که همیشه از او انتظار خواهم داشت، همراه با آغازی که دعوت به آرامش می‌کند. کاراکترهایی که در مسیری قدم می‌زنند و هرچه نزدیک‌تر می‌شوند، باورپذیرترند. به‌راستی این همان شگرد هاردی‌ست که در شناخت شخصیت‌ها به‌کار می‌گیرد. در شهردار کاستربریج، بار دیگر هم کاراکترها را گوشه‌ی رینگ تماشا می‌کنیم و ظرفیت تحمل هر کدام را در برابر دردهای گریزناپذیر می‌سنجیم.
مکان،

در ادبیات انگلستان ویژگی‌ای وجود دارد که مرا دلتنگ خود می‌کند و شاید بشود به آن گفت خستگی بدون ناامیدی‌؛ و در ادبیات هاردی لحظه‌هایی‌ست که نام‌شان را گذاشته‌ام «لحظه‌های کوچک هاردی». این لحظه‌های کوچک وقتی زنجیر می‌شوند، لزوماً لحظه‌های بزرگ‌تری نمی‌آفرینند. مستقل‌اند و برای خودشان جریان دارند؛ مثل یک عکس خوب عمل می‌کنند که نیازی نیست پیشینه‌ی آدم‌های درون قاب و نام مکان‌ها را بدانیم؛ فقط یک لحظه است، و ارزشش هم به همان وابسته است.
شهردار کاستربریج یک اثر تراژیک دیگر بود که از هاردی خواندم و این چیزی‌ست که همیشه از او انتظار خواهم داشت، همراه با آغازی که دعوت به آرامش می‌کند. کاراکترهایی که در مسیری قدم می‌زنند و هرچه نزدیک‌تر می‌شوند، باورپذیرترند. به‌راستی این همان شگرد هاردی‌ست که در شناخت شخصیت‌ها به‌کار می‌گیرد. در شهردار کاستربریج، بار دیگر هم کاراکترها را گوشه‌ی رینگ تماشا می‌کنیم و ظرفیت تحمل هر کدام را در برابر دردهای گریزناپذیر می‌سنجیم.
مکان، مانند همیشه، آن سرزمین خیالی وسکس است که هاردی خلق کرده؛ اما این‌بار بستر شکل‌گیری روابط و انگیزه‌ها و شاید تمام رنج‌ها، شهر یا نیمه‌شهری‌ست به نام کاستربریج. هاردی تا حد زیادی داستانش را با پیوند زدن به مکان‌ها و رویدادهای تاریخی و اجتماعی انگلستان، به مستند نزدیک می‌کند؛ از فروخته شدن زنان توسط شوهرشان که جایگزین تحقیرکننده‌ای برای طلاق در قرن نوزدهم بود، تا خود کاستربریج که بازتابی‌ست از دورچستر، زادگاه نویسنده‌اش؛ اما او کاستربریجش را نه در دورچسترِ معاصرش، که در سی سال گذشته جست‌وجو می‌کند. کاراکترهای اصلی، هیچ‌کدام به این مکان تعلق ندارند. همه مسافرانی خسته از راه‌اند که گذرشان به این شهر باستانی می‌خورد و ماندنی می‌شوند. جاذبه‌ی کاستربریج برای کاراکترها چیزی‌ست شبیه به جاذبه‌ی هاردی برای خواننده. دوست داری زودتر از این درد و رنجی که کاراکترها را اسیر می‌کند خلاص شوی، اما نمی‌توانی کتاب را رها کنی. پس ماندنی می‌شوی و پابه‌پای کاراکترهایی که لزوماً دوست‌شان نداری، رنجی غیرضروری اما بی‌ضرر را تاب می‌آوری.
این، داستان جدید و قدیم است. داستان شهری که تا نیمه‌های مسیر صنعتی شدن را رفته است، اما نه آنقدر که مسیر راه‌آهن‌اش کامل شده باشد و مقام سلطنتی را از جاده وارد آن نکنند. داستانِ روستاییانی‌ست که در مرز شهری شدن قرار دارند، اما نه آنقدر که زمین‌های کشاورزی را رها کنند. وقتی مرد قدیم (هنچارد) باید جایش را به مرد جدید (فارفره) بدهد، اهمیتِ توانایی‌های فردی در برابر طبقه‌های اجتماعی را در دهه‌های میانی قرن نوزدهم شاهد می‌شویم.
در میان همه‌ی کسانی که وارد کاستربریج می‌شوند، تنها یک نفر (هنچارد) آن‌جا را ترک می‌کند. هنچارد نمونه‌ی نابودی تدریجی آدمی‌ست در باتلاقی که از خودش سرچشمه می‌گیرد. چیزی که کاراکتر او را برجسته و قابل‌تأمل می‌کند، آگاهی‌اش از تقصیراتی‌ست که بر گردن دارد و از هیچ‌کس بابت آن‌ها معذرت نمی‌خواهد. او همیشه آماده است رنجش را بپذیرد و تقاص اشتباهاتش را پس دهد؛ اما این تنها کاری‌ست که قادر به انجامش است: ساختن، و بعد با دست خود خراب کردن. قصه‌ی دور باطل زندگی‌ست؛ اما حق انتخاب مرگ همیشه جلوی پای انسان است. کافی‌ست کنار پل بایستیم و به آن «رود سیاه» خیره شویم.
الیزابت-جین که شاید کاراکتری مهم‌تر از هنچارد هم باشد ــ‌اما نویسنده آن‌قدرها هم برای او وقت نگذاشته است‌ــ اصلی‌ترین مهره‌ای‌ست که بازیچه‌ی دروغ‌ها و حقیقت‌های هاردی می‌شود. در پایان اوست که پرده از حقیقت خوش‌بختی برمی‌دارد.
«جوانی‌اش به او آموخته بود که خوشبختی چیزی نیست مگر پرده‌ای اتفاقی در میانه‌های درامی سراسر درد و رنج».
 
نوشتۀ مهسا مانی

نظرات خریداران

0 دیدگاه
0
0
0
0
0

دیدگاهها

حذف فیلترها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “زندگی و مرگ شهردار کاستربریج”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست + دوازده =