شهرت
شهرت افسارگسخته
از فلسفه که سخن میگوییم، بسیاری به یاد فیلسوفان عبوسی میافتند که گرم بحثهای دانشگاهی دربارۀ موضوعاتی غامض و پیچیدهاند که از دایرۀ ذهن مردمان عادی بیرون است: موضوعاتی که از زیر سقفِ تالارهای گفتوگوی دانشگاهها و محافل دانشگاهی فراتر نمیرود و نه از مسائل روزمره تأثیر میپذیرد و نه بر زندگی مردمان عادی تأثیر میگذارد. ولی مارک رولندز، نویسنده و فیلسوفِ ولزی را نمیتوان در زمرۀ چنین فیلسوفانی دانست. رولندز با زبانی ساده و گاهی طنزآلود مسائلی فلسفی را که با زندگی هر روزۀ انسانها عجین شده تشریح میکند.
رولندز در کتاب «شهرت» به یکی از موضوعاتی پرداخته که کم و بیش همۀ ما در طول زندگی با آن مواجه میشویم. او در این کتاب میکوشد تا مفهوم شهرت و ریشههای شهرتطلبی را آشکار کند و با طرح مثالهایی از آدمهای معروف، از پاریس هیلتون و بریتنی اسپیرز گرفته تا نلسون ماندلا و اسامه بن لادن، بین دو نوع شهرت تمایز قائل میشود. او، که خود را محصول فرهنگ روشنگری غرب میداند، با پرداختن به موضوع شهرت و اشاره به تمایز میان شهرت سنتی که با احترام و کیفیت همراه بوده و شهرت نوینی که با هیچیک از این دو همراه نیست میکوشد تا معضل بنیادینتر و بیماریِ خطرناکتری را به تصویر بکشد؛ معضلی که گریبانگیر انسانهایی است که در دو سوی یک طیف قرار دارند: انسان سرگشتهای که محصول عصر روشنگری و تناقضات درونی آن است و، با عدم پایبندی به هر گونه ارزش، از سبکباری و بیوزنی مطلق رنج میبرد و خسته از خود، سر به دیوار ابتذال میکوبد، و بنیادگرای متعصب جزماندیشی که او نیز به نوعی واکنشی به عصر روشنگری است و تحت تلقین ایدئولوژی وجود خود را از هر گونه مهر و شفقتی برای دیگران تهی کرده و چنان بردۀ ارزشهای خویش شده که به جز همکیشانش هیچکسِ دیگری را به دایرۀ انسانیت راه
شهرت
شهرت افسارگسخته
از فلسفه که سخن میگوییم، بسیاری به یاد فیلسوفان عبوسی میافتند که گرم بحثهای دانشگاهی دربارۀ موضوعاتی غامض و پیچیدهاند که از دایرۀ ذهن مردمان عادی بیرون است: موضوعاتی که از زیر سقفِ تالارهای گفتوگوی دانشگاهها و محافل دانشگاهی فراتر نمیرود و نه از مسائل روزمره تأثیر میپذیرد و نه بر زندگی مردمان عادی تأثیر میگذارد. ولی مارک رولندز، نویسنده و فیلسوفِ ولزی را نمیتوان در زمرۀ چنین فیلسوفانی دانست. رولندز با زبانی ساده و گاهی طنزآلود مسائلی فلسفی را که با زندگی هر روزۀ انسانها عجین شده تشریح میکند.
رولندز در کتاب «شهرت» به یکی از موضوعاتی پرداخته که کم و بیش همۀ ما در طول زندگی با آن مواجه میشویم. او در این کتاب میکوشد تا مفهوم شهرت و ریشههای شهرتطلبی را آشکار کند و با طرح مثالهایی از آدمهای معروف، از پاریس هیلتون و بریتنی اسپیرز گرفته تا نلسون ماندلا و اسامه بن لادن، بین دو نوع شهرت تمایز قائل میشود. او، که خود را محصول فرهنگ روشنگری غرب میداند، با پرداختن به موضوع شهرت و اشاره به تمایز میان شهرت سنتی که با احترام و کیفیت همراه بوده و شهرت نوینی که با هیچیک از این دو همراه نیست میکوشد تا معضل بنیادینتر و بیماریِ خطرناکتری را به تصویر بکشد؛ معضلی که گریبانگیر انسانهایی است که در دو سوی یک طیف قرار دارند: انسان سرگشتهای که محصول عصر روشنگری و تناقضات درونی آن است و، با عدم پایبندی به هر گونه ارزش، از سبکباری و بیوزنی مطلق رنج میبرد و خسته از خود، سر به دیوار ابتذال میکوبد، و بنیادگرای متعصب جزماندیشی که او نیز به نوعی واکنشی به عصر روشنگری است و تحت تلقین ایدئولوژی وجود خود را از هر گونه مهر و شفقتی برای دیگران تهی کرده و چنان بردۀ ارزشهای خویش شده که به جز همکیشانش هیچکسِ دیگری را به دایرۀ انسانیت راه نمیدهد و سزاوار رفتار انسانی نمیداند.
رولندز در کتابش تشریح میکند که چرا شهرت، به ویژه شهرت نوینی که بر خلافِ شهرت سنتی نیازمند هیچ دستاورد و استعدادی نیست، به سکۀ رایج زمانه تبدیل شده و تلاش دیوانهوار برای کسب شهرت زن و مرد نمیشناسد.
تحریریۀ نشر نو
دیدگاهها
حذف فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.