توضیحات تکمیلی
ترجمه از | |
---|---|
نویسنده | پیتر هوگ |
مترجم | سامگیس زندی |
نوبت چاپ | اول |
تاریخ نشر | ۱۳۹۴ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز (جلد نرم) |
تعداد صفحات | ۵۷۶ |
شابک | 978-600-7439-19-7 |
موضوع | داستانهای دانمارکی — قرن ۲۰ م. |
وضعیت نشر | چاپ اول |
اسمیلا زن جوانی است که حواسش بيشتر پی برف و یخ است تا عشق. او در سرزمین پدریاش، دانمارک، احساس غريبگی میكند. دنیای اسمیلا آکنده است از ارقام و اندازهها و دانش و خاطرات و بيش از همه یخ. ریشهاش در زمینهای منجمد گرینلند، سرزمین مادریاش، جا مانده است.
ایسایاس، پسربچۀ شش سالۀ گرینلندی و تنها دوست اسمیلا، از پشتبامی سقوط میکند و جان میدهد. پلیس دانمارک آن را مرگی تصادفی تلقی میکند، اما اسمیلا با شناختی که از برف و یخ دارد رد پای کودک را شناسایی میکند. این یک مرگ تصادفی نیست؛ مرگی است مرموز، خيلی شبیه یک جنایت. میل شدید به كشف آن اسمیلا را به گردابی از دروغ و خشونت و اوهام و تبهکاری خواهد کشاند. او به سرزمین یخزدۀ گرینلند بازمیگردد، پردهها را كنار میزند، و رازی را كشف میكند.
ترجمه از | |
---|---|
نویسنده | پیتر هوگ |
مترجم | سامگیس زندی |
نوبت چاپ | اول |
تاریخ نشر | ۱۳۹۴ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز (جلد نرم) |
تعداد صفحات | ۵۷۶ |
شابک | 978-600-7439-19-7 |
موضوع | داستانهای دانمارکی — قرن ۲۰ م. |
وضعیت نشر | چاپ اول |
خانم اسمیلا و حس برف: از مرگ تا شهاب سنگِ پنهان
چندی بود به امکانِ داستانی به لحاظِ ادبی جدّی و سطحِ بالا اما در عینِ حال جذاب میاندیشیدم. نه داستانی صرفاً پلیسی، داستانی که در عینِ درگیرکردنِ خواننده با ماجراهای پرپیچوخم و دقیق لذتی ببخشد که ما دیگر در عصرِ فیلم بهکلی از آن محرومیم. یافتم و چنان در هیجان و مکاشفهی خواندنش فرورفتم که تا سطرِ آخر را نخواندم نتوانستم بر زمینش بگذارم: خانمِ اسمیلا و حسِ برف. بر آنم که مهمترین، یا بهتر است بگویم ذاتیترین، ویژگیِ رمان امکانیست که برای شناختِ دیگری پیشِ روی ما میگذارد. هرچه پیشترها با جَزمِ تمام باور داشتم که شخصیتهای یک رمان درواقع وجوهِ مختلفِ هستیِ نویسندهاند و باید که چنین هم باشد، اکنون بر این نظرم که رمان نه بازتاباندنِ خود در دیگری، بلکه بازتاباندنِ دیگری در خود است. لذت آنجا پدید میآید که شخصیتی را پیشِ روی خود میبینیم بهغایت شفاف و متفاوت با خودمان که وادارمان میکند بشناسیمش تا دوستش داشته باشیم یا از او بدمان بیاید، بیآنکه نویسنده خود دربارهی خیر و شرِ او قضاوت کند. رمانِ خانمِ اسمیلا و حسِ برف برای اغلبِ ما که گرینلند را ندیدهایم و شاید هرگز هم نبینیم، برای ما که ترکیبِ عجیبِ انسانِ گرینلندی ـ اروپایی و ویژگیهای او را نمیشناسیم، لذتِ آشنایی با دنیایی متفاوت را نیز در خود دارد؛ بهویژه برای ما، که برف و یخ و یخچالِ طبیعی در تجربهی زیستیمان بهکلی جایی ندارد.
ایسایاس، پسربچهی اسکیموی گرینلندی، از پشتبام ساختمانی در کپنهاگ که با مادرِ دائمالخمرش در آن زندگی میکند بر زمین میافتد و درمیگذرد. قضیه از نظرِ پلیس روشن است: او، به هر علت، رفته بوده پشتبام و بیاحتیاطی کرده و افتاده مرده. فقط یک رد پا بر برف دیده میشود و آن هم ردِ پای اوست. اما اسمیلا، همسایهی ایسایاس که از طرف مادر اسکیموی گرینلندی و از طرفِ پدر دانمارکیست، اینطور فکر نمیکند. او بر آن است که پسر به قتل رسیده است و چون نمیتواند پلیس را متقاعد کند، خودش دستبهکار میشود. استدلالِ او این است که اولاً ایسایاس از بلندی میترسیده و مُحال بوده برود به پشتبام، و ثانیاً نوعِ قدمهای پسرک روی برف این حس را به او میدهد که کسی چنانش ترسانده بوده که نتوانسته فاصلهاش را با لبهی بام تشخیص دهد. از لحظهیی که اسمیلا به این درک میرسد بنای تحقیق و تفحص میگذارد و سفری را در دنیای دسایسِ استعماری و علمی آغاز میکند که به شهابسنگی در جزیرهی یخچالیِ دورافتادهیی ختم میشود…
شخصیتِ اصلی داستان، اسمیلا، مجموعهیی از ویژگیهای متضاد را در خود جمع دارد. او زنیست سیوششهفت ساله، زیبا، خوشپوش، عاصی، عَزَب، تنها، یکدنده، متخصص یخشناسی، و مبارز ضد استعماری. اما ویژگیِ اصلی او اختلاطِ نژادیست؛ پدرش پزشکیست مشهور و ثروتمند، و مادرش اسکیمویی شکارچی که در سفری برای شکار کشته شده است. اسمیلا بهرغمِ…
مانی پارسا
مطلبی یافت نشد
حلیل عبدی –
این کتاب خواندنی را تجدید چاپ کنید
تحریریۀ وبسایت نشرنو –
روزتان بخیر. این اثر در نوبت تجدید چاپ قرار دارد. پس از بازچاپ خدماتتان اطلاعرسانی خواهیم کرد.