از مرگ تا شهاب‌سنگِ پنهان

مهم­ترین، یا بهتر است بگویم ذاتی­‌ترین، ویژگیِ رمان امکانی­ست که برای شناختِ دیگری پیشِ روی ما می­‌گذارد. هرچه پیش­ترها با جَزمِ تمام باور داشتم که شخصیت­‌های یک رمان درواقع وجوهِ مختلفِ هستیِ نویسنده‌­اند و باید که چنین هم باشد، اکنون بر این نظرم که رمان نه بازتاباندنِ خود در دیگری، بلکه بازتاباندنِ دیگری در خود است. لذت آن­جا پدید می‌­آید که شخصیتی را پیشِ روی خود می­بینیم به‌­غایت شفاف و متفاوت با خودمان که وادارمان می­‌کند بشناسیمش تا دوستش داشته باشیم یا از او بدمان بیاید، بی‌­آن­که نویسنده خود درباره‌­ی خیر و شرِ او قضاوت کند.

ادامه مطلب

آن بالا نوشته شده است…

رمان پر است از دخالت‌های کنایه‌آمیز و جذاب راوی که مدام بر شیوه‌های قراردادی داستان‌گویی تأمل می‌کند و خواننده را به همراه داستان به مسیرهایی ناشناخته می‌کشاند. راوی‌ای که همراه با شخصیت‌ها منتظر می‌ماند تا سوارها نزدیک شوند و بشناسدشان یا حتی همراه با شخصیت‌ها مست می‌شود و می‌خوابد و صفحه‌ای را سفید می‌گذارد.

ادامه مطلب