پناهندگی به وزارت درد
نویسنده پیش از شروع رمان در صفحهای نوشته است که «راوی، داستان او، شخصیتها و موقعیت آنها در رمانی که خواهید خواند همه خیالیاند. حتی شهر آمستردام کاملاً واقعی نیست.» البته میتوان این حرف او را پذیرفت، چراکه بههرحال حدی از تخیل در اثر راه پیدا کرده و اختلالی در سیر زمان و روابط شخصیتها و سرنوشت هر کدام ایجاد کرده. اما میشود این را هم اضافه کرد که این رمان «مابعدِ واقعیت» واقعهایست که زندگی آنهایی را که دیگر فقط میتوانند خودشان را با «ما» تعریف کنند، روایت میکند. واقعه چیست؟ تلخترین و آخرین حادثهٔ کشور درندشت سابق: فروپاشی یوگوسلاوی. راوی که خانه و زندگی را جا گذاشته و برای نجات جانش از کشورش گریخته، در روندی تکاندهنده به مرور خاطرات و ردّشان در اکنون سرگرم است. هر چیز که در اکنون هست جلدی از گذشته رویش کشیده شده. هر اتفاق بلافاصله گذشته را احضار میکند. گذشته اکنون است و اکنون در گذشته جریان دارد. هر دو در هم سرریز میشوند و اندوه و شادیهای کوچک را به یاد میآورند. ترکیب همه اینها نوری بر واقعهٔ بزرگ میاندازد. راوی با خونسردیای که انگار ریشه در قصهگویی «یوگیها» دارد، سعی میکند اجزای متعدد «فروپاشی» را ذره ذره کنار هم بچیند بلکه تعبیری از واقعهٔ بزرگ به دست بیاورد؛ بلکه بتواند این درهمتنیدگی و احضار گذشتهاکنون را در روانِ ملتهبش به قرار برساند.
او در میانِ دیگر فراریها و مهاجرانی غوطهور است که هر کدام جز اینکه تیپ یا شخصیتی برای پیشبرد رماناند، ترکشی از پیکرهٔ فاجعهاند. هیچکدام نمیتوانند خود را تعریف کنند. تکلیفشان با هویتشان معلوم نیست. فقط میتوانند اکنون را با گذشته تعریف کنند. یعنی اکنون زمانی تعریفپذیر میشود که گذشته باشد: «ما»، «مردم ما»، «زبان ما»، «کشور ما». آن هم وقتی دیگر نه ما در کار است نه زبان مشترک نه کشور مشترک. دیگر چیزی برای نامیدن باقی نمانده. فاجعه رخ داده است و کسی نتوانسته کاری بکند. هرکس باید مسیر سرنوشتش را در پیش بگیرد و اگر توانست، از گذشته رها شود: یکی به دورترین نقطه از کشور سابق پناه میبرد، یکی پرستار خانگی خانههای بیشمار میشود، یکی خودش را به بیماری روانی میزند تا دیپورت نشود، یکی آوارهٔ کوچههای جهان میشود به آواز و بیخیالی، یکی هم راه را در معبد لذت و فریاد میجوید: در «وزارت درد».
تحریریهٔ نشر نو
دیدگاهها
حذف فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.