غرقه شدن در جهان داستان
علی شاهی در «کتاب نانوشته؛ دن کیشوت در عصر هوش مصنوعی» راهی میانۀ جستار و داستان را پیموده و تحلیل رابطۀ میان مخاطب و کتاب را بهعنوان بنمایۀ اصلی داستانش در نظر گرفته است. اینکه فرایند خواندنِ هر کتاب چه تأثیری بر خوانندهاش میگذارد و دنیای او را دستخوش چه تغییراتی میکند پرسشهایی اساسی است که تمام ماجراها و استدلالهای کتاب حول محور آنها میگردد. گزارۀ مهمی هم که در همان آغاز کتاب مطرح میشود این است که سلطۀ داستانها بر بشرْ او را تا مرز بردگی پیش برده است، معضلی که مختص عصر کنونی نیست و در طول تاریخ، خونهای بسیاری به دلیل تأثیرپذیری انسان از داستان ریخته شده و نویسندگان بسیاری نیز طی قرنها این مسأله را در آثار داستانی، جستارها و رسالههای نظریشان مورد توجه قرار دادهاند. اما آیا در قرن بیستویکم با این سطح از فناوری که در اختیار انسان است میتوان با سرعت و دقت بیشتری به پاسخهای محتمل برای حل چنین مسألهای رسید؟ شخصیتهای داستان «کتاب نانوشته…»، با رویکرد بهرهگیری از فناوری روز، به سراغ کاوش دربارۀ همین موضوع میروند.
داستان با معرفی گروهی آغاز میشود که نقشی کلیدی در پیشبرد این تحقیق دارند، تحقیقی که عواقب خواندن کتاب و غرقه شدن در جهان درون آن را مسألۀ اصلی خود قرار داده است. گروهی با عنوان «فرزندان سروانتس» در سال ۲۰۱۱ تشکیل شده و شامل دانشآموختگانی از رشتههای فلسفه، ادبیات، جامعهشناسی و علوم کامپیوتر و هوش مصنوعی دانشگاهی به نام سالامانکاست. آنها معتقدند که انسانها غالباً کتابها را به گونهای میخوانند که بخشی از وجودشان، بهطور کامل و بی قید و شرط، در اختیار خواندههایشان قرار میگیرد. این گروه بر آناند که راهی برای تحلیل روشنتر مسأله و رویکردی متناسب برای حل آن بیابند و در قدم اول به سراغ تمام کتابهای موجود میروند و از کامپیوتر برای چنین جستوجوی گستردهای بهره میگیرند.
ماشین کتابخوانی که ابزار تحقیق قرار میگیرد این توانایی را دارد که زبان و نوشتار انسان را تقلید کند و در فرایند کتابخوانیاش از آن بهره بگیرد و خلاصهای از کتابهای خواندهشده و موضوعات و پرسشهای اصلی مطرحشده را در اختیار محققین بگذارد. این کار منطبق بر نظم برنامهریزیشدۀ خود پیش میرود تا جایی که تنها یک کتاب خواندهنشده باقی میماند، کتابی که بخش اندکی از آن در دسترس گروه پژوهشی قرار دارد و ماشین کتابخوان تنها ردی از ۲۵ صفحه از آن را مییابد، ۲۵ صفحه از رسالهای با عنوان «کیشوتیت: بیماری کتابها» که مؤلفی به نام پییر منار آن را نوشته است. دستگاه کتابخوان میکوشد نشانی از این نویسنده بیابد. یکی از داستانهای بورخس به این نام اختصاص دارد و از این چهرۀ ادبی و فلسفی بهعنوان کسی یاد میکند که میخواهد رمان «دن کیشوت» سروانتس را از منظری قرنبیستمی بازنویسی کند. در ادامۀ تحقیقات اما به نظر میرسد پییر منار متفکری است که در قرن هجدهم میزیسته و بورخس به ضرورت داستانپردازیاش آن را در قرن بیستم آورده است. چندی بعد گروه ایمیلی از شخصی به نام پییر منار دریافت میکند که مدعی است همان ۲۵ صفحه از رساله را در پنج قطعه در اختیارشان قرار میدهد، پییر مناری که حالا مباحثش دربارۀ فرایند مطالعه، بر زمان دقیق زیستش سایه میاندازد.
تقریباً نیمی از کتاب به نظریههای پییر منار در خواندن داستان و تطابق آن با واقعیت جهان پیرامون اختصاص دارد. دو مترجم ایرانی که یکی از آنها نویسندۀ کتاب حاضر است و از ورود مؤلف به داستان خودش خبر میدهد ترجمۀ نوشتههای پییر منار را به عهده میگیرند. این دو مترجم از اعضای گروه «فرزندان سروانتس» هستند و نتایج کارشان بعدها توسط کل گروه مورد ارزیابی قرار میگیرد. بخش اول کتاب، در کنارِ آوردن متن کامل پییر منار، به ادای توضیحات و تفاسیری از مترجمان نیز میپردازد. منار در کتابش کوشیده به عارضهای اشاره کند که انسان طی فرایند خواندن کتابها ممکن است درگیر آن شود. او نام این عارضه را «کیشوتیت» میگذارد و علتش هم سرسپردگی تام و تمام این شخصیت به کتابهای پهلوانی است. منار، با استناد به رفتارهای ناهنجار دنکیشوت و گفتوگوهایی که میان او و سایر شخصیتهای این رمان سروانتس درمیگیرد، به این نتیجه میرسد که کتاب میتواند مبنای زندگی یک انسان قرار بگیرد و او را از واقعیت و استقلال شخصیتی خودش تهی کند و بهنوعی ذهن او را به سمت مسخشدگی و بیارادگی ببرد.
فصل مربوط به پییر منار و استدلالهای او که «خاطرات یک ذهن غیرتکاملی» نام گرفته در بخشهای مختلفی به تشریح عارضۀ کیشوتیت میپردازد و ابعاد آن را میکاود و سپس از زبان مؤلفی که خود را منار نام نهاده به بررسی نظریات مطرحشده در متن میپردازد. این مؤلف درواقع یکی از همان ماشینهای کتابخوان است که در سیر جمعآوری اطلاعات، این متن را نوشته است و حالا میکوشد به تبیین مضامین آن بپردازد. از منظر این نویسنده، انسان در فرایند مطالعه میتواند فاصلۀ میان خود و کتاب را چندان نادیده بگیرد و به باور تمامی آنچه در متن آمده برسد که واقعیت زندگیاش تماماً منطبق بر همان دنیایی قرار بگیرد که در کتاب آمده و حقایق را بر مبنایی که کتاب به او ارائه میدهد ارزیابی کند. مؤلف این مسأله را خطری بزرگ برای تفکر انسان میداند و به او در این باره هشدار میدهد. اما دامنۀ تحلیلهای نویسنده در این وادی تا جایی پیش میرود که هر نوشتهای را مقید به محاکات و هر گونه مطالعهای را مخل و مانع فرایند تفکر پویای انسان معرفی میکند. او مخاطب را بر سر این دوراهی قرار میدهد که آیا اصلاً باید کتاب بخواند یا اینکه بهتر است بهکلی آن را از فعالیتهای فکریاش دور نگه دارد ـــقضیهای که به ضرر ناشران و تولیدکنندگان مطالب مکتوب آنها به نظر میرسد و موضعگیری تند آنها را نیز برمیانگیزد.
فصل مربوط به مباحثات اعضای گروه، دربارۀ مسألهای که اساس تحقیقشان را تشکیل داده، نیمۀ دوم این داستان جستارگونه را در بر میگیرد. در این فصل و طی دیالوگهای مفصل، آنچه از منار یافت شده با آرای سایر نظریهپردازان مقایسه میشود. در این میان، خودِ رمان دن کیشوت هم به بحث گذاشته میشود و دیدگاههای شخصیتهای آن زیر ذرهبین محققین قرار میگیرد. در طول این فصل، دو موضوع اصلی تقلید از واقعیت و باورپذیری آن برای مخاطب به محک تجارب شخصیتهای اصلی داستان گذاشته میشود و هریک بُعدی از این موضوعات را به فراخور یافتههای تحقیقاتی خود تفسیر میکند. طی این بخشِ پرتلاطم از داستان، خواننده در تعامل با گفتهها و استنادات شخصیتهای گوناگون کتاب قرار میگیرد.
«کتاب نانوشته…» ساختار روایی چندلایهای دارد که در هر بخش مؤلف آن نیز وارد فرایند داستان و تجزیه و تحلیل وقایع میشود. در بسیاری از مفاهیم مطرحشده در کتاب نوعی آشناییزدایی از نگاه رایج دربارۀ موضوعاتی همچون مطالعه، تفکر، باور، حد و مرز واقعیت و بازنمایی آن در جهان داستان دیده میشود و اغلب از رویدادهای تاریخی، چهرههای تأثیرگذار در ادبیات، جامعهشناسی، هنر و فلسفه و ارجاع به متون مختلف کمک گرفته میشود تا مفروضات آن به اثبات برسد یا رد شود، رویکردی که ساختارشکنانه و بدعتگذارانه است و باورهای مألوف و تثبیتشدۀ مخاطب را درگیر چالشی جدی میکند.
رضا فکری
منبع: الف