میانسالی
هر نوشتۀ شایستۀ مطالعه فضایی برای اندیشههای خواننده باقی میگذارد و به دنبال این نیست که دربارۀ موضوع بحثش همۀ گفتنیها را بگوید. درست است که فلسفه، دستکم در شکل دانشگاهی آن، اغلب سودای آن دارد که دربارۀ موضوع بحثش هر آنچه گفتنی است بگوید. اگر نویسندای بتواند بهاندازهای بگوید که به خوانندهها کمک کند خودشان زایاتر و عمیقتر بیندیشند، کار خود را بیش از حدِ کفایت انجام داده است. هدف فلسفه، چنانکه کریستوفر همیلتن در کتاب «میانسالی» بر آن پای میفشارد، از جمله این است که شخص را قادر سازد زندگی را غنیتر و با شور و حدتی بیشتر تجربه کند.
«میانسالی» بازنمای کوششی است برای اندیشیدن دربارۀ برخی خصوصیات محوری میانسالی از منظری فلسفی. برای درک پدیدهای ــیا شاید پدیدههاییــ که میانسالی را شکل میدهد، نویسنده از تجربههای شخصیاش بهره گرفته است. هستۀ مرکزی این تجربهها رویداد بهخصوصی بود که زندگی نویسنده را برای همیشه دگرگون کرد. او مینویسد: «در یک آن، زندگیام از این رو به آن رو شد و در موقعیتی قرار گرفتم که ناچار بودم دربارۀ هر آنچه برایم اهمیت داشت از نو بیندیشم. حالا دیگر هیچچیز در نظرم مانند گذشته نیست، و این کتاب بخشی از کوششم است برای درک اینکه چیزها حالا چگونه مینمایند و قبلاً چگونه به نظر میرسیدند.»
درهرحال، نزد همیلتن میانسالی دورهای کلیدی در زندگی است، دورۀ ارزیابیِ مجدد و اساسیِ کل زندگی. برای انسان میانسال، از جهتی وقت رو به پایان است و مرگ نزدیک، و از جهتی دیگر زندگی متوقف شده است. میانسالی دورۀ شک و تردید به همهچیز است، به خود، به خانواده، به گذشته، به آینده، به زندگی…
همیلتنِ چهلوچند ساله در این کتاب احساسات و تجریباتِ دوران میانسالی در دنیای معاصر را بررسی میکند و در پی توصیف و تحلیلشان است. او با اتکا به تجربیات شخصی خود و با استفاده از طیف گستردهای از منابع، از شوپنهائر و نیچه و هایدگر گرفته تا تالستوی و داستایفسکی و کنراد، میکوشد جنبههای مختلف این دورۀ حساس از زندگی را بررسی کند.
دیدگاهها
حذف فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.