توضیحات تکمیلی
ترجمه از | |
---|---|
نویسنده | شارل – فردینان رامو |
مترجم | پیروز سیار |
نوبت چاپ | دوم |
تاریخ نشر | ۱۳۹۹ (چاپ اول ۱۳۹۵) |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز (جلد نرم) |
تعداد صفحات | ۱۲۸ |
شابک | 978-600-7439-86-9 |
موضوع | داستانهای فرانسه قرن ۲۰ م. |
وضعیت نشر | تجدید چاپ |
اهالی دهکدهای از گور برمیخیزند. به خانههای خود که از نو ساخته شدهاند و روشنایی آنها را فراگرفته است، باز میگردند. کاترین به نوه خود که دیگر بیمار نیست، برمیخورد؛ آدِل فرزند نامشروعش را که در آن زندگی دیگر به رودخانه افکنده بود، باز مییابد؛ نابینا بینا میشود؛ معلول راه میرود. این جمعیت کوچک برگزیدگان کار خود را از سر میگیرند، اما از این پس عادتها برای آنان شیرین است، زیرا ظلم و پول و جنایت دیگر وجود ندارد، بلکه خوشبختی و صلح حکمفرما است. رامُوا با واژههای سادهٔ خود و با دلبستگی ــ و حتی میتوان گفت دغدغهٔ دائمی ــ که به توصیف روزمرهترین امور زندگی روستایی میپردازد، سرود دنیایی مثبت و شفاف را سر میدهد که فاقد تاریخ است و زمان در آن غایب است…
در انتظار تجدید چاپ
19.000تومان
ترجمه از | |
---|---|
نویسنده | شارل – فردینان رامو |
مترجم | پیروز سیار |
نوبت چاپ | دوم |
تاریخ نشر | ۱۳۹۹ (چاپ اول ۱۳۹۵) |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز (جلد نرم) |
تعداد صفحات | ۱۲۸ |
شابک | 978-600-7439-86-9 |
موضوع | داستانهای فرانسه قرن ۲۰ م. |
وضعیت نشر | تجدید چاپ |
شادی در آسمان: رستاخیز شادی
رستاخیز جسمانی در دهکدهای از کوههای آلپ؟ چه موضوع جالبیست برای داستان! «آنگاه آنان که فراخوانده شده بودند، از گور برخاستند.» خانهشان هنوز همانجاست که بود، اما نوسازیشده. وقتی که یکی میمیرد، برایش سوگواری میکنیم. اگر مردهای که برایش سوگواری کرده بودیم زنده شود، چه حالی به ما دست میدهد؟ چه حالی به خود مردهای که زنده شده است دست میدهد؟ نخست حیرتی آمیخته به ترس و ناباوری، بعد شادی و سروری وصفناپذیر از بازیافتن عزیزی که مرده بود اما اگر در محیطی معین مردن و زندهشدن بدل شود به رویّه چی؟ لاجرم نه سوگ معنا خواهد داشت نه شادی. مرگ فصل قاطع زندگیست. اگر قطعیت مرگ ساقط شود، پیش و پس، گذشته و آینده، معنایشان را از دست میدهند. سکونی عظیم بر محیط و ذهنها چیره میشود. ظلم و پول و جنایت از میان میرود. خوشبختی بلامنازع خواهد شد و دیگر خطری تهدیدش نخواهد کرد. و دقیقاً در همین لحظه است که اهالی احساس یکنواختی بهشان دست میدهد. زندگی که خطر مرگ تهدیدش نمیکند ملالآور میشود: «خوشبختی آنها ترکشان کرده است، زیرا زمین ترکشان کرده است…» پرده کنار میرود و صحنۀ عذاب شوربختان و محکومان که در عذابی ابدی زندگی میکنند، به روی نیکبختان گشوده میشود. محکومانی که در حال شکنجه دست به سوی قلمرو خوشبختی میگشایند اما همان نیرویی که آنها را به سوی قلمرو خوشبختی میکشاند، همهنگام پسشان هم میزند. رامو در این حکایت موجز، در فصلهایی کوتاه و شبیه به نقاشیهای فلاندری، فضایی خیالی را چنان ساده و تأثیرگذار روایت میکند که گویی گزارشی واقعی میخوانیم، در حالیکه میدانیم کل ماجرا یک خیال است، شاید حتی خوابی…
تحریریۀ رسانۀ نو
محتوایی یافت نشد
مطلبی یافت نشد
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.