کوتاه‌ترین فاصله میان دو لحظه

نیلوفر رضایی
روبرت موزیل

کوتاه‌ترین فاصله

«کوتاه‌ترین فاصله میان دو لحظه» عبارتی بود که روبرت موزیل زمانی برای توصیف اولین رمانش «پریشانی‌های ترلس جوان» به کار برد، نویسنده‌ای که زمانی حتی اعلام کرد که رمانش را در فاصلۀ زمانی استراحت و ناهار خود، وقتی مهندس یک شرکت بود، نوشته است. آیا این ادعا تواضعی ادیبانه بود یا محض جلب توجه خوانندگان ابراز می‌شد؟ ـــ رازی است که هرگز کسی نمی‌تواند از آن پرده بردارد.

«پریشانی‌های ترلس جوان» داستان پسری دبیرستانی است که در مدرسه‌ای شبانه‌روزی مشغول تحصیل است. اما اگر کسی داستان این رمان را صرفاً روایت تنفر و بیزاری از زندگی در مدرسۀ شبانه‌روزی بداند سخت در اشتباه است. «پریشانی‌های ترلس جوان» داستان اعمال قدرت دانش‌آموزان و آزار و شکنجۀ سادیستی‌ای است که این شکنجه‌گرانِ تمام‌عیار در حق هم‌کلاسشان روا می‌دارند.

شهرت یافتن روبرت موزیل در طول زندگی‌اش روند مشخص و باثباتی نداشت. موزیل خود دربارۀ این موضوع می‌گوید: «من از آن دسته شاعران بزرگم که چند کتاب شعر بیشتر منتشر نکرده‌اند.»  زمان زیادی لازم بود تا روبرت موزیل اولین رمانش را منتشر کند. انتشارات‌های بسیاری درخواستش را برای انتشار اولین رمانش رد کردند تا اینکه آلفرِد کِر، منتقد سرشناس تئاتر، برخلاف بسیاری از همکارانش به متن موزیل روی خوش نشان داد و کمک کرد تا این کتاب در سال ۱۹۰۶ در مؤسسۀ انتشارات وین منتشر شود، کتابی که واکنش‌های چشمگیر و دلگرم‌کننده‌ای به‌همراه آورد.

روبرت موزیل، کوتاه‌ترین فاصله
روبرت موزیل، کوتاه‌ترین فاصله

اتفاقات «پریشانی‌های ترلس جوان» در سال ۱۹۰۰ رخ می‌دهد. در نواحی روستاییِ امپراتوری اتریش‌مجارستان، گروهی از جوانان نخبه در حال آموزش در یک مدرسۀ شبانه‌روزی‌اند. موزیل که خود چند سال از عمرش را در چنین مدرسه‌هایی گذرانده بود از تجربیاتش برای نوشتن این رمان بهرۀ بسیار برده است. این مدرسه‌ها به فضای سرد و غیرصمیمیِ حاکم بر روابط آدم‌هایی که در آن روزگار می‌گذراندند شهره بودند.

«یک فکر در جانش چنگ می‌انداخت، و آن اینکه آیا بزرگ‌ترها هم همین حس و حال را دارند؟ آیا همه‌ی عالم همین‌طور است؟ آیا این قانونی کلی است که چیزی در وجود ما جان بگیرد قوی‌تر، بزرگ‌تر، زیباتر، پذیرنده‌تر، ژرف‌تر و تاریک‌تر از خود ما؟ و ما، در عجز خود، در برابر آن بیش از این از دستمان برنیاید که بی‌هدف هزاران بذر بپراکنیم، تا ببینی آیا از یکی از آن‌ها شعله‌ای کورسوز زبانه می‌کشد، زبانه‌ای که از ما فراتر برود؟ با این فکر در هر رگ اعصابش یک آری نابردبار در مقام پاسخ به لرزه درمی‌آمد.»

باسینی، یکی از دانش‌آموزان، برای بازپرداخت بدهی خود چیزی از هم‌کلاسش می‌دزدد، اما دیری نمی‌گذرد که لو می‌رود و از آن پس او باید تحقیرهای سادیستی دیگر دانش‌آموزان را تاب بیاورد.

موزیل در این رمان آشکارا نشان می‌دهد که انسان‌ها، با دست یافتن به قدرت، امکان تبدیل دیگران را به بردگان جنسی و تحقیر روانی‌شان را دارند. سنگدلی و قساوت تمام‌عیار و  تباهی انسان از عوامل پیش‌برندۀ روایت است، داستانی که خود تحلیلی عقلانی و منطقی از شرایط غیرعقلانی در طول روزهای فروپاشی سلطنت است.

روبرت موزیل خود خاطرنشان می‌سازد که «پریشانی‌های ترلس جوان» داستانی ادبی از روزگار شکل‌گیری رایش سوم است. به گفتۀ او شخصیت‌هایی چون بایْنْبرگ و رایتینگ، حاکمان بلامنازع کلاس، ملهم‌اند از شخصیت دیکتاتورهایی چون موسولینی و هیتلر است و ترلس، قهرمان داستان، صرفاً دنباله‌روی است که مطابق خواست جمع عمل می‌کند. موزیل در این رمان نشان می‌دهد که چگونه یک مدرسۀ شبانه‌روزی کوچک می‌تواند در حکم آمیزه‌ای تمام‌عیار از تمام احتمالات ممکن در زندگی انسان باشد، داستانی تلخ که فاجعه‌ای قریب‌الوقوع را پیش‌بینی می‌کند.