دوستِ منتقد زیستشناسی
فلسفۀ زیستشناسی در معنای کنونی آن یکی از زیرشاخههای فلسفه علم است که بیش از ۵۰ تا ۶۰ سال قدمت دارد. فلسفۀ زیستشناسی در معنای خاص آن، که گاه فلسفۀ زیستشناسی جدید نیز نامیده میشود، یک برنامۀ پژوهشی رو به رشد و بیرقیب و یک رشتۀ دانشگاهی است که از اواخر دهۀ ۱۹۵۰ آغاز شد و در نیمه دهه ۱۹۷۰ به بلوغ رسید.
فلسفۀ زیستشناسی در این معنا را جمعی از فیلسوفان، عمدتاً با ریشههایی در سنت فلسفۀ تحلیلی، پدید آوردند که شروع به کار روی مسائل مفهومی ناشی از پژوهشهای معاصر به ویژه در رشتۀ زیستشناسی تکاملی کردند.
«فلسفۀ زیستشناسی» نیز در این زمینه به فلسفۀ زیستشناسی در این معنای خاص محدود میشود. فلسفۀ زیستشناسی در معنای عام آن را باید تمام مسائل فلسفی دانست که در ارتباط با زیستشناسی، حتی پدیدههای اجتماعی و فرهنگی، مطرح میشوند، اما در معنای خاص آن مسائلی هستند که در ارتباط با زیستشناسی به عنوان یک علم مطرح میشوند.
سابقۀ فلسفۀ زیستشناسی به معنای عام آن، به قرن چهارم پیش از میلاد و آثار ارسطو برمیگردد؛ بهویژه به پنج کتابی که او دربارۀ جانوران نوشت. عکاشه در این باره میگوید: «فلسفۀ زیستشناسی ممکن است معانی گوناگونی را به ذهن متبادر کند در حالیکه در اینکتاب با تعریفی مشخص به کار رفته است.» بههمین دلیل او در ابتدای کتاب، این تعریف را مطرح کرده و سپس وارد مباحث دیگری شده است.
مؤلف عقیده دارد ارسطو شاید تنها فیلسوفی باشد که به جای آنکه زیستشناسی را در چارچوب فیزیک درک کند، فیزیک را در چارچوب زیستشناسی درک میکرد. به اعتقاد نویسنده کتاب هم فلسفه و هم زیستشناسی، به ویژه در بستر تاریخ معانی گوناگونی داشتند.
زیستشناسی امروز بر پایۀ چارچوبی مفهومی است که داروین در اصل انواع طرحریزی کرد. از این رو فیلسوفانی همچون ورنر کلبو نقطۀ آغاز فلسفه زیستشناسی را داروین میدانند که نظریۀ تکاملش نه تنها به سنگبنای کل عمارت مفهومی زیستشناسی تبدیل شد، بلکه زمینهساز بخش بزرگی از مباحث فلسفۀ زیستشناسی کنونی به ویژه در معرفتشناسی، هستیشناسی و اخلاق است.
این کتاب در هفت فصل نگارش شده است که به ترتیب عبارتاند از: «چرا فلسفۀ زیستشناسی؟»، «تکامل و انتخاب طبیعی»، «کارکرد و سازش»، «سطح انتخاب»، «گونه و ردهبندی»، «ژن» و «رفتار، ذهن و فرهنگ انسان». جمعبندی، برای مطالعۀ بیشتر و نمایه هم سه بخشی هستند که پس از اینفصول آمدهاند.
فلسفۀ زیستشناسی چگونه شکل گرفت؟
در بخشی از کتاب آمده است: «بر اساس دیدگاه رایج در فلسفه زیستشناسی، پیدایش دیرهنگام این رشته نشان میدهد که فیلسوفان علم در گذشته آن را نادیده گرفته بودند و در عوض فقط بر فیزیک متمرکز شده بودند. گفته میشود که در دهههای ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰ که فلسفۀ علم مدرن شکل میگرفت، فلسفۀ زیستشناسی بخشی از آن نبود. ضمناً فیلسوفان زیستشناسی موقعیت حاشیهای این علم در فلسفۀ علم را پدیدهای اخیر و متهم اصلی آن را تجربهباوری منطقی یا اثباتگرایی منطقی میدانند که خواستار فروکاست همۀ علوم خاص از جمله زیستشناسی به علم ایدهآل، یعنی فیزیک بود. در این برداشت که روایت رسمی از تاریخ فلسفۀ زیستشناسی جدید نامیده میشود معمولاً گفته میشود که این رشته از دل جنبش ضد فروکاستباوری در زیستشناسی و جنبشهای ضد اثباتگرایی در فلسفه در دهۀ ۱۹۶۰ پدید آمد. این کتاب نیز یک روایت رسمی از تاریخ فلسفۀ زیستشناسی و دلایل شکلگیری آن را مورد انتقاد قرار داده است.»
تاریخ فلسفۀ زیستشناسی
فلسفه از دیرباز با علوم طبیعی در هم تنیده است. بسیاری از بزرگترین فیلسوفان ۴۰۰ سال گذشته، از جمله ایمانوئل کانت و دیوید هیوم، تحت تأثیر علم زمان خویش بودند؛ و بعضی از جمله رنه دکارت و لایبنیتس، خودشان کشفهای علمی مهمی انجام دادند. این هم در تنیدگی غریب نیست. از دوران باستان، فلسفه پرسشهایی درباره ماهیت جهان، جایگاه انسان در آن، و شناخت ما از آن، مطرح کرده است؛ و اینها موضوعاتی هستند که علم دربارۀ آنها حرف برای گفتن بسیار دارد.
به بیان سمیر عکاشه فلسفۀ زیستشناسی زیر رشتهای از فلسفه علم است که در دهۀ ۱۹۷۰ پدید آمد و از آن زمان تاکنون با سرعت رشد کرده است. اکنون که به گذشته مینگریم میتوان سه عامل را در پیدایش آن موثر دانست.
فیلسوفان زیستشناسی جدید برخلاف پدیدآورندگان آثار پیشین در زمینۀ فلسفۀ زیستشناسی در درجۀ نخست فیلسوف هستند و نه زیستشناس. پس فلسفۀ زیستشناسی به عنوان یک رشتۀ پژوهشی جداگانه در نتیجه برهمکنش سه عامل شکل گرفت. این کتاب نیز فلسفۀ زیستشناسی را طوری معرفی میکند که برای خواندن آن هیچ دانش تخصصی، نه فلسفی و نه علمی لازم نیست.
ساختار کتاب بدین شرح است؛ در بخش نخست کتاب به علت چرایی فلسفۀ زیستشناسی پرداخته شده است. فصل دوم شرحی کلی از نظریۀ تکامل به وسیلۀ انتخاب طبیعی میدهد و جایگاه بیهمتای آن در زیستشناسی و اهمیت فلسفی آن را تبیین میکند. فصل سوم به بررسی مفهوم کارکرد زیستشناختی میپردازد و بحثهایی که در زیستشناسی تکاملی بر سر سازشباوری شکل گرفته را توضیح میدهد.
فصل چهارم مسألۀ سطح انتخاب را بررسی میکند که میپرسد انتخاب طبیعی روی افراد عمل میکند، یا ژنها، یا گروهها؟ فصل پنجم دربارۀ ردهبندی زیستی است و بر این موضوع متمرکز میشود که آیا برای انتساب جانداران به گونهها و گونهها به تاکسون بالاتر، روشی درست وجود دارد یا نه. فصل ششم به بررسی مباحث فلسفی ژنتیک میپردازد و تمرکزش بر خود مفهوم ژن است. فصل هفتم به پیامدهای زیستشناسی برای انسان اختصاص دارد و به این مسأله میپردازد که آیا رفتار و فرهنگ انسان را میتوان در چارچوب زیستشناسی تبیین کرد یا نه.
منبع: ایبنا