اتمام چاپ
نابغۀ خوشقریحه
ژان ژاک روسو نابغه بود، اما در عین حال از آن آدمهای خویشقریحۀ نوعی روزگارش هم بود، یعنی در هر کاری دستی داشت: موسیقیدان و اپرانویس خلاقی بود که گهگاه ذوقآزمایی میکرد، گیاهشناسی غیر حرفهای بود، کمدیهای اتاق پذیرایی مینوشت، شاعری میانمایه بود، و در دو مورد تدوین قانون اساسی طرف مشورت قرار گرفت. اما او، به جز آنچه گفتیم، تخصصهای دیگری هم داشت که تأثیر و نفوذ او را پایدارتر و گستردهتر از هر نویسندۀ قرن هجدهمی کرد.
میراثی که از بنجامین فرانکلین به ما رسیده است بسی متنوعتر است اما آن اهمیت بنیادین را ندارد؛ دیوید هیوم و ایمانوئل کانت دو جریان اصلی فلسفۀ مدرن را بهوجود آوردند، اما میراث آنان بر تفکر اجتماعی ما تأثیر زیادی نداشته است؛ بینش اخلاقی سیموئل جانسن بیش از هر پدیدۀ دیگر روزگار او ما را به هیجان میآورد، اما امروزه دنیای ما چندان دگرگون شده است که بههیچروی نمیتوانیم به پیروی از او دل ببندیم؛ ذهن تیز معاصر بزرگ و دشمن روسو، ولتر، نمانیدۀ تمامعیار بهترین ویژگیهای آن عصر است، اما ما از خرمن اندیشههای او کمتر خوشهای برمیچینیم، الا به عادت کنجکاوی شکاکانه، که در آن هم همانقدر وامدار او هستیم که وامدار میشل دومونتنی و عصر روشنگری. در مقابل، روسو در شکلگیری تقریباً همۀ جنبههای نظرگاه دنیای مدرن -جنبههای آشکارا ناسازگار آن- سهم بسزایی داشته است.
ژان ژاک روسو در مقام فیلسوف سیاسی در شکلگیری ایدئولوژی توتالیتر به همان اندازۀ کارل مارکس و آرتور شوپنهاور نقش کلیدی داشته است. حتی مورخین اجتماعی، که غالباً اهمیت زیادی به نقش فرد در وقایع نمیدهند، بهراحتی اذعان میکنند که مطالعۀ آثار روسو الهامبخش انقلاب فرانسه شد. در مقام رماننویس، نویسندۀ زندگینامۀ شخصی، نظریهپرداز ریشههای فرهنگی، روسو پیشتاز نوع خاصی از دلمشغولی به خویشتن بود که امروز دیگر همهگیر شده است.
چنانکه خواننده با مطالعۀ این کتاب مختصر، «ژان ژاک روسو»، خواهد دید، او هم در ترفیع حد نهایی طبع جمعی و غیر شخصی انسان و هم در ترفیع حد نهایی طبع فردی انسان نقش چشمگیری داشت. آنچه چشمگیرتر است این است که او این هر دو کار را در آن واحد به نحوی به انجام رساند که تناقضی جدی و مهم در گفتارش راه نیافت.
تحریریۀ نشر نو
دیدگاهها
حذف فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.