کافکا در خاطرهها
اتمام چاپدر این کتاب از خدمتکار خانه، کارآموز مغازهٔ پدر، همکلاسیهای دبستان و دبیرستان و دانشگاه و همکاران کافکا گرفته تا ناشر و دوستان بیشمارش از خاطرات خود از کافکا میگویند: از شکل و شمایلش، از شخصیتش، از رابطهاش با ادبیات و نوشتن و پول و زن و …
این خاطرات که گاه غافلگیرکننده، گاه متناقض و گاه مکمل یکدیگرند در مجموع خود تصویری جاندار از کافکای انسان و کافکای نویسنده به دست میدهند.
دیدار با خویش
اتمام چاپاین زمان هنوز نمیدانم که در آن روزگاران، جذبۀ صحنه مرا به سوی خود خواند یا برحسب اتفاق به سویش رفتم؛ فقط میدانم چنان شور عمیقی در من برانگیخت که بیپروا مأوای همیشگی من شد. صحنه جایی شد که زندگی را دوباره به من آموخت و هر روز در آن بازیگر دیگری میشوم و نمیدانم من در صحنه بازی میکنم یا صحنه در من.
گیسوان هزارساله: گوشههایی از خاطرات یک باستانشناس
اتمام چاپخاک مادهٔ شگفتانگيزی است و باستانشناسی دنيای شگفتانگيز ديگری كه سر و كارش با اين ماده است. وقتی به يك تپهٔ باستانی كلنگ میزنی يا خاک يك معبد چند هزار ساله را زير و رو میكنی يا به استخوانهای پوسيدهٔ يك خاکسپردهٔ پنج شش هزار ساله دست میزنی تازه آغاز كار است و راهيابی به راز و رمز اين دستيافتهها و آگاهی از چون و چراها، باورها، پيروزیها و شكستها و بسياری ديگر سخت دشوار است و گاه ناممكن. این است كه بيشتر باستانشناسها فقط به یک تاريخگذاری میپردازند و بس. جدا از كاوش؛ رويدادهای وابسته به آن غير منتظره و باورنكردنی و گاه بسيار تأسفبرانگيز است.
گيسوان هزارساله بازتاب ناچيز و بخشی بسيار اندک از اين رويدادهاست.
آیههای آه: ناگفتههایی از زندگی و کار فروغ فرخزاد
اتمام چاپنخستین سالهای دههٔ شصت بود. دورهٔ دبیرستان را میگذراند. دلش میخواست هرچه زودتر بزرگ شود. هرچند که بعدها پشیمان شد و فهمید دنیای بزرگترها چه اندازه تلخ و تیره و بیرحم است. دفترچهای داشت که در آن چیزهایی مینوشت. چیزهایی که فکر میکرد مهم است و باید از بزرگترها بپرسد. یکبار به عبارتی برخورد که نام فروغ فرخزاد بر خود داشت: «افق عمودی است و حرکت، فوارهوار.» خیلی با خودش کلنجار رفت. نمیفهمید افق چگونه میتواند عمودی باشد. فروغ از همانجا برایش سؤال شد و همه چیز از همانجا شروع. از همان کودکی، از همان دبستان، از همان نخستین سالهای دههٔ شصت…
بادبانهای جنوب
اتمام چاپاین کتاب حاصل بیش از پنج سال تحقیق میدانی و پژوهشی نویسنده، علی پارسا، در معرفی سابقه، ابزارها، روشها و به طور کلی فرهنگ دریانوردی با کشتیهای چوبی و بادبانی است که تا مدتی پیش در جنوب ایران رایج بوده است. بسیاری از ایرانیان با این سنت دریانوردی که قرنها رایج بوده است آشنایی ندارند. چه بسا بسیاری از آنان شاید شگفتزده شوند اگر به آنان گفته شود که هممیهنان آنها از هزاران سال پیش تا همین دههٔ ۱۳۴۰ خورشیدی با کشتیهای دستساز بادبانی به سواحل هند و افریقا میرفتند.