رقصیدن زندگی، رقصیدن مرگ
اگر روزی تنتان دیگر نباشد، شما چیستید؟ تن ملموسترین دلیل بودن است. تا تن هست شما بر روی کرۀ خاکی وجود دارید. حالا این دال هستیتان را چقدر میشناسید؟ چقدر بهش فکر میکنید؟ چه رابطهای با آن دارید؟ شاید با شنیدن اسم تن به یاد معاشقه بیفتید و این رابطه برایتان توأم با لذت باشد. شاید به یاد شکنجه بیفتید و تن برایتان تداعیگر درد باشد. شاید بیمار باشید و رابطهتان با تن آلوده به رنج باشد. شاید چاق باشید و در تلاش همیشگی برای رسیدن به وزنی کمتر با تنش خوردن و نخوردن و حرکت کردن و نکردن درگیر باشید. اما در کنار تمام این روابط رابطهای تنگاتنگ و جذاب با تن وجود دارد؛ رقص. تن رقاص ابزار جلوۀ هنر اوست. رقاص ذهن تماشاگرش را با حرکاتِ تن خود نقاشی میکند. در رقص هر گام و هر ضربه معنایی پیدا میکند. جزئیات حرکت هر اندامی اهمیت دارد. ریتم و حالات و حرکات تن و چهره برای تماشاگر پیامی به همراه دارد. حالا اگر رقاص، جوانی باشد ژاپنی، با ذهنی خلاق و آکنده از درد که راه رهایی را در تن جستجو میکند، شاید رقص برایش رابطۀ تن و هنر و تماشا باشد. از آنجا که هر جستجوگر راسخی راه خود را خواهد یافت، «هیجی کاتا» هم «اونو» را پیدا کرد. اونو جاماندۀ جنگ بود و همچون هیجی کاتا در رابطهای تنگاتنگ با تنِ خود راه رهایی را در رقص یافته بود. این دو کنار هم به خالق بوتو تبدیل شدند و گام و رقص و تن را در همآمیختند و رنج را چنان هنرمندانه در صحنه نقاشی کردند که تماشاگران را به اشک ریختن واداشتند. اما هرچقدر هنرمندانه برقصی و هرچقدر همرقصت را با دقت انتخاب کنی، روزی میرسد که باید همرقص مرگ شوی و هیجی کاتا خیلی زود و در سن پنجاهوهفت سالگی به این رقص تن میدهد. اما اونو دیرزمانی از همرقصی مرگ تن میزند و با پسرش، … تا واپسین روزها و حتی در اوج ناتوانی صحنه را ترک نمیکند. گویی تن او به روح تماشا و زمین صحنه و احساس انسان گره خورده است و گشودن هر گرهی، ازهمگسیختگی اونو را در پی دارد؛ چرا که زبان تن رقص است و زبان اونو «بوتو».
تحریریهٔ نشر نو
دیدگاهها
حذف فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.