در این کتاب داستانهایی از زندگی دختران و زنان بلندپرواز سرزمینمان را برای شما نقل کردهایم. مثلاً از زندگی آذر اندامی نوشتهایم، پزشکی که جان هزاران نفر را نجات داد، یا سیمین دانشور، زن داستاننویس ایران که ما را به دنیای قهرمان داستانش زری میبرد. در این کتاب با قمرالملوک وزیری آشنا میشوید، زنی که با صدای جادوییاش هزاران رؤیای زیبا را به خانهها آورد. زندگی همۀ آنها میتواند الهامبخش ما باشد. با خواندن آنها میفهمیم که هر آرزویی ارزش تلاش کردن دارد. میفهمیم که نباید از آرزوهایمان خواه کوچک و خواه بزرگ دست بکشیم. قهرمانان این کتاب در شغلها و هنرهایشان دستاوردهای حیرتانگیزی داشتهاند. اما با مشکلات بسیاری هم روبهرو بودهاند، از طوفانهای مرگبار تا ایستادگی بر آنچه حقشان بوده است. یکی از موانعی که بر سر راه همۀ آنها بوده، این طرز تفکر است که زنها نمیتوانند در هیچ کاری موفق باشند، فقط بهخاطر اینکه زن هستند! دختران این کتاب با جسارت و بلندپروازیشان ثابت کردهاند که میشود تمام استعداد و توانایی خود را به کار گرفت و هر ناممکنی را ممکن کرد. امیدواریم پس از خواندن داستانهای این کتاب وقتی سر روی بالش میگذارید، هر جای ایران یا جهان که هستید، از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، تصمیم بگیرید که آرزوهایتان را رها نکنید و بدانید هیچچیز آنقدرها هم دور از دسترس نیست و کافی است مثل قهرمانان این کتاب با تمام وجود برای رسیدن به آنها تلاش کنید. امیدواریم روزی برسد که همۀ ما چه زن و چه مرد، با کمک هم دنیای بهتری بسازیم. این کتاب دربارۀ دختران و زنان موفق ایران است اما اگر مردانی هم در این راه یاریگرشان بودهاند، از آنها اسم بردهایم. بسیاری از مردان موفق جهان هم در سایۀ حمایت و توجه زنانی رشد کرده و به موفقیت رسیدهاند که متأسفانه بهندرت نامی از آنها برده شده است. برخی از آنها زنان باهوش و دلیری بودهاند که عمر خود را صرف موفقیت همسر و فرزندانشان کردهاند. این زنها را هر روز میبینیم یا با آنها زندگی میکنیم، اما کسی چیزی دربارۀ آنها نمینویسد، چون خیال میکنیم کار بزرگی نکردهاند. جای تمام این زنها در این کتاب خالی است.
حقوق بینالملل همواره حول دو روایت سرگردان مانده است. از یک سو، گاه گمان میرود که حقوق بینالملل یعنی توجه صِرف به سطحیترین مظاهر این نظام، یعنی فیالمثل معاهدات تصویبشده یا احکام محاکم بینالمللی؛ از سوی دیگر، گاه این سخن مطرح میشود که حقوق بینالملل یعنی آنچه میتوان از حیث «نظری» و فلسفی از آن دفاع کرد. با این همه، هیچیک از این دو روایت را نمیتوان مقبول دانست: حقوق بینالملل پدیداری است «دوچهره» که هم سویههای «نظری» و هم سویههای «عملی» دارد و بنابراین بیتوجهی به هر سوی این نظام، کجفهمی از سوی دیگر را به دنبال خواهد داشت. در این معنا، نظریههای حقوق بینالملل سرگرمیهای انتزاعی نیستند، بلکه جزء لاینفک و شرط لازم فهم پدیدار حقوقی بینالمللی محسوب میشوند. نظرگاههای گردآمده در این کتاب از مهمترین نظرگاههایی هستند که میتوان حقوق بینالملل را از مجرای آنها بررسی کرد. با این حال باید دانست که این موارد تنها نظرگاههای موجود نیستند. بنابراین، قطعاً میتوان مناظر دیگری نیز برشمرد که میشود حقوق بینالملل را مطابق آنها مشاهده و فهم و تفسیر کرد. آندرئا بیانکی، استاد حقوق بینالملل مؤسسهٔ مطالعات بینالمللی و توسعهٔ ژنو، یکی از برجستهترین متخصصین «نظریههای حقوق بینالملل»، «روششناسی حقوق بینالملل» و «تفسیر در حقوق بینالملل» است. یورک کامِرهُفِر، پژوهشگر ارشد در دانشگاههای فرایبورگ و دانشگاه وین، شناختهشدهترین پژوهشگر حوزهٔ «پوزیتیویسم حقوقی بینالمللی» است که میخواهد «نظریهٔ محض حقوق» هانس کلسن را در حقوق بینالملل بازسازی کند. او همچنین دارای آثاری در حوزهٔ حقوق سرمایهگذاری بینالمللی است. ژان داپرِمُن، استاد حقوق بینالملل دانشگاه سئانس پو پاریس و دانشگاه منچستر، متخصص حوزهٔ «فرمالیسم حقوقی بینالمللی» است و در زمینهٔ حقوق سازمانهای بینالمللی نیز آثاری دارد.
اصطلاح «غائلۀ هایدگر» دلالت دارد بر مجادلات قلمیِ پرشور و رسواکنندهای که بر سر حمایت هایدگر از رژیم هیتلر درگرفت. مسئولیت آغاز و یا دستکم تشدید این غائلۀ همچنان پایدار را میتوان متوجه یکی از شاگردان یهودیِ سابقِ خودِ هایدگر، یعنی کارل لوویت دانست. پیرامون گرایش و التفات فلسفیِ هایدگر به نازیسم اگرچه پیشتر، حتی قبل از قبضۀ کامل قدرت توسط نازیها، بحثهایی درگرفته بود، اما این لوویت بود که درست یک سال پس از شکست آلمان نازی از قوای متفقین، با انتشار مقالۀ «دلالتهای سیاسیِ اگزیستانسیالیسم هایدگر»، این غائله را، بدان شکل که امروزه میشناسیم، عملاً به راه انداخت. یکی از مهمترین معماهای تاریخ اندیشۀ مدرن اروپا مربوط میشود به رؤیای باطلی که هایدگر در ۱۹۳۳ فریفتۀ آن شد: این باور که انقلاب ناسیونالسوسیالیستی، به تعبیر هولدرلین، «نیروی نجاتبخشِ» انسانیت غربی است؛ نیرویی که میتواند فرهنگ اروپایی را از شرِ مخاطرات تمدن عقلگرا و بورژوایی- نیستانگارانۀ مدرن نجات دهد. علاوه بر این، به نظر میرسد که هایدگر، پس از استعفا از مقام ریاست دانشگاه فرایبورگ در ۱۹۳۴، باز بر این باور باقی ماند که نسخۀ به لحاظ فلسفی ایدئالی از ناسیونالسوسیالیسم، که بهزعم او «حقیقت و عظمت درونیِ آن» توسط ایدئولوگهای مروج اندیشۀ «نژادی-بیولوژیک» به انحراف کشیده شد، بهرغم همۀ تجاوزگریها و تبعات ناگوار تاریخیِ آن، همچنان ناجیِ بالقوۀ سنت غربی است. بیشتر مطالب گردآوریشده در این مجلد ترجمۀ بخشهای عمدهای از کتاب غائلۀ هایدگر، ویراستۀ پروفسور ریچارد ولین، استاد تاریخ عقاید و اندیشۀ سیاسی در دانشگاه سیتیِ نیویورک است.
دکتر یوهان گئورگ فاوست یا گئورگ فاوست شخصیتی تاریخی، ساحری دورهگرد، کیمیاگر، جادوگر، ستارهشناس، فیلسوف و پیشگو بود. با این وصف بسیاری بر این نظر بودند که او شیاد و کلاهبرداری بیش نیست. فاوست در اواخر قرن پانزدهم در آلمان به دنیا آمد و اواخر نیمۀ دوم قرن شانزدهم در آلمان از دنیا رفت. از قرار، در هتلی هنگام یک آزمایش شیمیایی و در نتیجۀ یک انفجار کشته شده است. گویا قرار بوده در این آزمایش طلا بسازد. جسدش را که بهشکل فجیعی از ریخت افتاده بود پیدا کردند و نتیجه گرفتند از آنجا که فاوست با شیطان پیمان بسته بود، خود شخص شیطان از او قبض روح کرده است. فاوست موضوع بسیاری از افسانههای آلمانیِ مربوط به ساحران است. در این افسانههای فولکلوریک طبق پیمانِ فاوست و مِفیستو، مفیستو متعهد میشود تا زمانی در خدمت فاوست باشد که او یک جملۀ خاص را بر زبان بیاورد یا زمان مقرر به سر رسیده باشد. از آن زمان به بعد نقشها عوض میشود و فاوست میبایست کمر به خدمت مفیستو ببندد. فاوست، علاوه بر حضور در داستانهای قدیمی آلمانی مربوط به ساحران و پیمان بستن با شیطان، موضوع آثار ادبی متعددی در ادبیات اروپا بود. حالا این شما و این شرح حال گوته به نقل از یادداشتهای روزانۀ مفیستو!
امویان برای توجیه اعمالشان نیازی به فتوای شرعی نداشتند. اما عباسیان که رژیم خود را –بهاعتبار نزدیکیشان به نبی– تحت شعار دینی «الرضی من آل محمد» برپا کردند، به توجیه شرعی نیاز داشتند تا روا بدارد که هرکدام از مخالفانشان را که خواستند به قتل برسانند. و از همین رو، وظایف دینیای را برای تحکیم سلطهشان به وجود آوردند که از جملهٔ آنها شغل حِسبَه و مُحتسِب بود. «حِسبَه» در لفظ شرعی به این معناست که یکی از مسلمانان برای دخالت در زندگی دیگران داوطلب شود و این دخالت وقتی رخ دهد که آنها مرتکب گناهی در حق خدا یا نوع بشر شده باشند. در مورد کسی که مرتکب گناهانی چون قتل، سرقت، قَذف یا زنا میشود اتفاق نظر هست که مستحق مجازات یا به تعبیر فقهی مستحق «حدود» است. این حالتی است که شخص به حقوق بندگان تجاوز میکند. آیا درست است که حاکم چنین شخصی را مجازات کند؟ اما موارد اختلاف در مورد کسی است که با ارتکاب به کفر یا ارتداد یا کوتاهی در اجرای فرایضی مثل نماز و زکات به حقی از حقوق خداوند تجاوز میکند. آیا دیگران حق دخالت در زندگی او را با اجبارکردنش به ایمان یا تهدیدش به مجازات دارند؟ و اگر حِسبَه شرعاً بهمعنای دخالت در زندگی دیگران است، این دخالت تنها محدود به نصیحت و توصیه است یا با اکراه و اجبار و مجازات مادی و معنوی نیز همراه است؟ احمد صبحی منصور محقّق، اسلامشناس معاصر، رهبر معنوی قرآنیان در مصر، فعال حقوق بشر و رئیس مرکز جهانی قرآن (IQC) است. منصور سالها در زمینهٔ حقوق بشر و دموکراسی در مصر فعالیت میکرد تا اینکه پس از طرد از سوی فقهای اصولگرای مصری مورد پیگرد حکومت نیز قرار گرفت.
در طی ۴۳ سال عمر نشرنو از میان چندصد طرف قرارداد تا کنون از اتحادیهٔ ناشران شکایت هیچ پدیدآورندهای به این نشر ابلاغ نشده است.
کل تیراژ منتشرشده از این شش عنوان از آغاز همکاری در سال ۱۳۹۳ تا کنون ۵۲۸۰۰ نسخه بوده است که حقالترجمهٔ ۴۵۶۵۰ نسخهٔ آن تماماً محاسبه و پرداخت شده است. چک حقالترجمهٔ الباقی هم آماده است که پدیدآورنده هنوز برای وصول آن به دفتر ناشر مراجعه نکردهاند.
در مورد حقالسهم ایشان از فروش کتابهای الکترونیک و صوتی، با توجه به ناچیز بودن کل مبلغ در مقایسه با حقالترجمهٔ کتابهای چاپی و وقتگیر بودن محاسبه، روال ناشر این است که با درخواست پدیدآورنده این رقم محاسبه و پرداخت شود. حقالسهم ایشان تا تاریخ ۱۴۰۱/۵/۳۱ تماماً محاسبه و پرداخت شده است. پس از آن نیز درخواست تازهای ارائه نکردهاند.
فلسفه با طعم فرانسوی استاد باستانشناسی تمدن آشور با تعجب بسیار به افراد حاضر در کلاسش نگاه میکند. نمیفهمد که این بانوان آراسته که هیچ شباهتی به دانشجویان و دانشگاهیان ندارند، آنجا چه میکنند. درس که تمام میشود و استاد میرود، آن خانمها هم میروند و بهجای آنها بانوان اشرافی و ثروتمند با لباسهایی مُد روز جایشان را میگیرند؛ منتظرند تا استاد بعدی بیاید و درس فلسفهاش را بیاغازد. ماجرا چیست؟ ماجرا از این قرار است: هانری برگسون (1859-1941) در زمان خودش شهرت و نفوذی گسترده داشت. واقعاً سلبریتی بود، بهحدی که بانوان طبقات بالای جامعه سر درسهای فلسفۀ او حاضر میشدند. اما با آن شهرت و محبوبیت، سالن زود پر میشد. به همین دلیل، آن بانوانِ فلسفهدوست خدمتکاران خود را یک ساعت زودتر میفرستادند تا برای آنها جا بگیرند! یک ساعت زودتر هم میشد درس باستانشناسی تمدن آشور. با این وصف، آیا میتوان پذیرفت که چنان فیلسوفی در کمتر از صد سال دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشد؟ اگر در فلسفه تابع مُد روز نباشیم، چنان اندیشهای همچنان آموزنده است. بهعنوان مشتی نمونۀ خروار میتوان همین اثر کوچک را مطالعه کرد؛ که از قضا خوشخوان است. اولین آشنایی من با هانری برگسون برمیگردد به آخرین بخش «سیر حکمت در…
به سرِ عقل آمدنِ عقلانیت روایتی از «در ستایش عقل» ۱. درآمد «در ستایش عقل» با زير عنوان «چرا دموکراسی وامدار عقلانیت است» اثر مایکل پاتریک لینچ (متولد ١٩٦٦ ميلادى)، استاد فلسفهی دانشگاه کِنِتیکِت در آمريكا، به سال ۲۰۱۲ میلادی از سوی انتشارات دانشگاه اِمآیتی در آمریکا منتشر شد و ترجمهی فارسی آن اواخر ۲۰۲۳ / نیمهی ۱۴۰۲ خورشیدی به ترجمهی نگارنده، یاسر میردامادی، از سوی نشر نو در تهران منتشر شد. هدف اصلی کتاب، نقد شکاکیت است، به ویژه شکاکیت نسبت به عقلانیت. بدون اغراق میتوان گفت در فلسفه، از یونان باستان تا کنون، شکاکیتْ مسألهی مسألهها بوده است. اما آنچه این کتاب را متمایز میکند این است که این اثر از بررسی متعارف شکاکیت فرا میرود و نشان میدهد که شکاکیت نه تنها خطایی فلسفی که خطایی سیاسی است. نظر به اهمیت این موضوع بگذارید در این باب سه نقل قول بیاورم: «این اندیشه که هر چیزی دلبخواهی است اصلی از اصول جامعهی مدنی را از پایبست ویران میکند؛ آن اصل این است: ما موظفیم دربارهی کارهایمان به دیگر شهروندان توضیح بدهیم» (ص ۳). در جای دیگر میگوید «وقتی از دولت دموکراتیک سخن میگوییم منظورمان تا حدودی این است که چنین دولتی دستکم در مقام نظر با…
باریس پاسترناک و دکتر ژیواگو باریس لئونیدوویچ پاسترناک در 10 فوریۀ 1890 در مسکو به دنیا آمد. پدرش لئونید آسیپوویچ پاسترناک نقاش و تصویرگر و مجسمهساز و معمار، و مادرش روزالیا ایسیدوروونا کافمن پیانیست بود. آنها جزو جامعۀ یهودیانِ اُدِسا بودند و چند ماه پیش از تولد باریس از اُدِسا به مسکو نقل مکان کردند. پاسترناکِ جوان که همچون پدر استعداد قابل توجهی در طراحی داشت در تابستان 1903 برحسب اتفاق دیداری با آهنگساز الکساندر اسکریابین داشت و تحت تأثیر او 6 سال بعدی را وقف مطالعۀ جدی آهنگسازی کرد. در سال 1909، زمانی که قطعاتی از ساختههایش مورد ستایش اسکریابین قرار گرفت و در حالی که آیندهای درخشان برایش پیشبینی میشد، موسیقی را رها کرد زیرا با کشف اشعار ریلکه مجذوب آن شده بود. در نتیجۀ این علاقه به هواداران جوانِ سمبولیستها پیوست و خود نیز سرودن را در پیش گرفت. باریس به تشویق اسکریابین رشتۀ تحصیلی خود در دانشگاه مسکو را از حقوق به فلسفه تغییر داد و پس از 6 سال در 1913 فارغالتحصیل شد. در دانشگاه ماربورگ آلمان نیز یک ترم را با هرمان کوهن و پل نوتروپ گذراند ولی سپس تصمیم گرفت فلسفه را نیز رها کند. پس از امتحانات نهایی دانشگاه نزد والدینش…
سخنی با خوانندگان و همکاران در پاسخ به اظهاراتی علیه نشرنو آقای مهدی خسروانی پدیدآورندهٔ شش عنوان از کتابهای مجموعهٔ «راهنمای اندیشهورزانِ» نشرنو در طی روزهای گذشته اتهاماتی علیه این نشر مطرح و دیگران را به تکرار آن تشویق کردهاند. نشرنو ضروری میداند که نکاتی را در این باب توضیح دهد: در طی ۴۳ سال عمر نشرنو از میان چندصد طرف قرارداد تا کنون از اتحادیهٔ ناشران شکایت هیچ پدیدآورندهای به این نشر ابلاغ نشده است. کل تیراژ منتشرشده از این شش عنوان از آغاز همکاری در سال ۱۳۹۳ تا کنون ۵۲۸۰۰ نسخه بوده است که حقالترجمهٔ ۴۵۶۵۰ نسخهٔ آن تماماً محاسبه و پرداخت شده است. چک حقالترجمهٔ الباقی هم آماده است که پدیدآورنده هنوز برای وصول آن به دفتر ناشر مراجعه نکردهاند. در مورد حقالسهم ایشان از فروش کتابهای الکترونیک و صوتی، با توجه به ناچیز بودن کل مبلغ در مقایسه با حقالترجمهٔ کتابهای چاپی و وقتگیر بودن محاسبه، روال ناشر این است که با درخواست پدیدآورنده این رقم محاسبه و پرداخت شود. حقالسهم ایشان تا تاریخ ۱۴۰۱/۵/۳۱ تماماً محاسبه و پرداخت شده است. پس از آن نیز درخواست تازهای ارائه نکردهاند. بر طبق قراردادهای معمول نشرنو، پدیدآورنده میتوانستهاند از طریق داور مورد رضایت طرفین اقدام به طرح…
سیارۀ ویروسها ویروس بیعرضه میزبان خود را میکُشد اما ویروس باهوش در کنار آن میماند. جیمز لاولاک شاید با خواندن عنوان «سیارۀ ویروسها» گمان بریم که این هم یکی از همان ترفندهای معمول بازاریابی در جلب مخاطب و فروش بیشتر است نه ادعایی علمی که بر پایۀ شواهد موثق قرار دارد. تقریباً از چهار میلیارد سال پیش حیات بر روی سیارۀ زمین در اشکال گوناگون و متنوع خود وجود داشته و بسیاری جانداران بر روی آن زیسته و منقرض شدهاند. چه دلیلی دارد که این سیاره را تنها به نام یکی از جانداران آن بخوانیم؟ چه تضمینی وجود دارد که ویروسها، همچون بسیاری دیگر از گونههای جاندارن روزی منقرض نشوند؟ به نظر میرسد که نویسنده کتاب به خوبی با پرسشهایی از این دست آشناست و در کتاب خود تلاش میکند تا نشان دهد چرا زمین به راستی سیارۀ ویروسهاست. ویروسها علیرغم اندازۀ کوچک و ساختار زیستی سادهشان که عموماً متشکل از پوستهای پروتئینی حاوی چند ژن است، قادرند از طریق تزریق ژنها و پروتئینهای خود به درون سلول میزبان، کنترل آنها را در دست گرفته و از امکانات سلول میزبان برای تولید نسخههای جدید خود استفاده کنند. موفقیت این روش تکثیر چنان چشمگیر است که برخی ویروسها…
تحسین غریزۀ بینقص چرا تاریخ طبیعی میخوانیم؟ این پرسشی است که گوردون اوراینز، استاد بازنشستۀ زیستشناسی دانشگاه واشینگتن و نویسندۀ کتاب «یاد جنگل دور» کوشید به آن پاسخ دهد. پاسخ مختصر و اولیۀ او در مقالهای به سال ۲۰۱۳ در نشریۀ «آموزش و تجربه تاریخ طبیعی» منتشر شد. او در این مقاله به ریشههای جمالشناسانه تاریخ طبیعی میپردازد؛ نه به این معنی که تاریخ طبیعی میخوانیم چون زیباست، بلکه به این معنی که اصلاً چرا مطالعۀ طبیعت برای ما زیباست؛ چرا از آواز برخی پرندگان و بوی بعضی گلها و طعم شیرین عسل لذت میبریم [نیز چرا از شب و تاریکی و وهم و صدای جیغْ وحشتزده میشویم]؟. این پرسشی عمیق و خطیر است که به قول تئودوسیوس دبژانسکی (Theodosius Dobzhansky)، زیستشناس تکاملی شهیر، پاسخ به آن جز در سایۀ نظریۀ تکامل معنایی ندارد. اوراینز در این مقاله زیباییشناسی غریزی امروز ما را به گذشتۀ تکاملی نیاکانمان مرتبط میکند و سراغ اکتشاف دنیایی میرود که امروز در سیمکشی مغز ما نهادینه شده ولی ریشه در انتخاب طبیعی نیاکان ما دارد. آنچه امروز برای ما زیبا و فریباست، برای نیاکان ما رمز بقا بوده و آنچه امروز برای ما ناخوشایند است و دل را ریش میکند، خطری بزرگ برای بقای نیاکان…
ویروس هوشمند ویروس بیعرضه میزبان خود را میکُشد اما ویروس باهوش در کنار آن میماند. ــــجیمز لاولاک شاید با خواندن عنوان «سیارۀ ویروسها» گمان بریم که این هم یکی از همان ترفندهای معمول بازاریابی در جلب مخاطب و فروش بیشتر است نه ادعایی علمی که بر پایۀ شواهد موثق قرار دارد. تقریباً از چهار میلیارد سال پیش حیات بر روی سیارۀ زمین در اشکال گوناگون و متنوع خود وجود داشته و بسیاری جانداران بر روی آن زیسته و منقرض شدهاند. چه دلیلی دارد که این سیاره را تنها به نام یکی از جانداران آن بخوانیم؟ چه تضمینی وجود دارد که ویروسها، همچون بسیاری دیگر از گونههای جاندارن روزی منقرض نشوند؟ به نظر میرسد که نویسنده کتاب به خوبی با پرسشهایی از این دست آشناست و در کتاب خود تلاش میکند تا نشان دهد چرا زمین به راستی سیارۀ ویروسهاست. ویروسها علیرغم اندازۀ کوچک و ساختار زیستی سادهشان که عموماً متشکل از پوستهای پروتئینی حاوی چند ژن است، قادرند از طریق تزریق ژنها و پروتئینهای خود به درون سلول میزبان، کنترل آنها را در دست گرفته و از امکانات سلول میزبان برای تولید نسخههای جدید خود استفاده کنند. موفقیت این روش تکثیر چنان چشمگیر است که برخی ویروسها…
زندگی در تبعید دوبراوکا اوگرشیچ، نویسندۀ کروات، در ۱۹۹۲ تبعید شد و کشوری را برای همیشه ترک کرد که به دلیل مناقشات و کشمکشهای مداوم در حال تلاشی و تکهتکه شدن بود. میراث فرهنگی یوگوسلاوی که اوگرشیچ در آن بالیده بود ــهمان ترکیب پانـاسلاو که تا پیش از آن سال با سیاستهای سختگیرانۀ تیتوگراها حفظ شده بودــ ناگهان از بین رفت و، در نتیجۀ آن، فساد سیاسیای شکل گرفت که تا به امروز ادامه دارد. در کتاب «موزۀ تسلیم بیقید و شرط»، اوگرشیچ به بررسی زندگی در تبعید میپردازد و بازگوکنندۀ داستانی است که فراتر از تجربۀ شخصی خود او است. اگرچه «موزۀ تسلیم بیقید و شرط» بهوضوح شرححال اوگرشیچ است، بهخوبی به داستان زندگی دیگر تبعیدیها پیوند خورده است. در طول رمان بهندرت به درد و رنج جسمانیای ناشی از زندگی در تبعید اشاره میشود و تمرکز بر احساس فقدانی است که آرامآرام وجود تبعیدیها را فرامیگیرد. بسیاری از یوگوسلاوها، قبل از فروپاشی یوگوسلاوی، در قالب گروههای مختلف برای کار و زندگی به دیگر کشورها سفر میکردند، اما زندگی جهانوطنی، وقتی سفر بدل به تبعید میشود و وطن برای همیشه از دست میرود بهطرز غریبی دگرگون میشود. …
ادبیات بیموضع وجود ندارد «تابستانی با پروست» از ماتیاس چوکه و «مقلد صدا» از توماس برنهارد تازهترین ترجمههای ناصر غیاثی هستند که هر دو در نشر نو منتشر شدهاند. ماتیاس چوکه، نویسنده آلمانیزبان سوئیسی است و چند سال پیش رمانی از او با عنوان «ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و در گذر» با ترجمه ناصر غیاثی به فارسی منتشر شد و در واقع این اولین اثری بود که از او در ایران منتشر میشد. چوکه در سال 1954 متولد شده و هنوز در قید حیات است و غیاثی در ترجمه هر دو کتاب با او در ارتباط بوده است. چوکه بهجز داستاننویسی، دستی هم در تئاتر و سینما دارد. «تابستانی با پروست» اثری غیرداستانی است که میتوان آن را مواجهه چوکه با «در جستوجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست دانست. چوکه در طول یک تابستان رمان پروست را میخواند؛ آنطور که خودش میگوید همچون سرباز عرصه شطرنج: جمله به جمله و صفحه به صفحه و در معیت یک فرهنگ لغت و یک دانشنامه و همچنین مکاتباتی مدام با چند اهل فن درباره رمان. چوکه در آغاز قصدی برای نوشتن اثری انتقادی درباره رمان پروست نداشته اما وقتی شروع به خواندنش میکند به مرور با بسیاری از کلیشهها و…
میلان کوندرا اصرار داشت که در قسمت زندگینامهٔ کتابهایش فقط دو جمله بیاید: «در چکسلواکی زاده شد. سال ۱۹۷۵ در فرانسه ساکن شد.» او که در کشورش در اوج دورانِ استالینسیمْ کمونیستی دوآتشه بود، بعدها از هرچه ایدئولوژی بیزار شد و از زندگینامه پرهیخت. یادداشت مختصر بیوگرافیکی که میخواست در شرح عمرش بیاید اکنون دیگر جملهٔ آخرش را یافته است: «در چکسلواکی زاده شد. سال ۱۹۷۵ در فرانسه ساکن میشود. سال ۲۰۲۳ در پاریس میمیرد.» با مرگ او جهان یکی از مهمترین نویسندگانش را از دست داد. مهمترین رمانهای او در چند دههٔ اخیر به فارسی ترجمه شده اما اکثراً با حذفیات فراوان. با این همه، محبوبیت او در میان کتابخوانان ایرانی با محبوبیت شماری از بهترین نویسندگان قرن بیستم پهلو میزند: کافکا، مارکز، فاکنر، جویس، کالوینو. در این اپیزود داستان سالهای پایانی عمر او، آلزایمرش، و نیز یکی از مهمترین گفتگوهایش را روایت کردهایم: گفتگو با فیلیپ راث. پایان کار نویسندهای که ستیز با قدرت را ستیزِ حافظه با فراموشی مینامید چگونه رقم خورد؟ در روزهای فراموشی جهان و نوشتن را چگونه درک میکرد؟ چه شد که کتابهای کتابخانهاش را یکبهیک پاره کرد؟
کتاب «ایوب» را میتوان اودیسهای نامید که از دهکورهای یهودینشین در شرق اروپا آغاز میشود و به دنیای آنسوی آبها، به امریکای سکولار، میرسد. در پایان، نه دنیا همان دنیای آغاز رمان است و نه مندل سینگر همان مکتبدار ساده. «ایوب»، علاوهبر تمام همتایان معاصرش که حکمت رنجهای بشری را دستمایه قرار دادهاند، از منظر تاریخی نیز اسلافی دارد: از «کتاب ایوب» تا «ایوبِ» یوزف روت و بلکه راهی از اینهم درازتر.