آن بالا نوشته شده است…

شاهکارهای ادبی نیازی به معرفی ندارند. دن کیشوت را چگونه باید معرفی کرد؟ یا تریسترام شندی را؟ یا مثلاً کمدی الهی را؟ «ژاک قضا و قدی و اربابش» هم از همین‌هاست. نه نیازی به معرفی دارد نه اصلاً می‌شود معرفی‌اش کرد. مثلاً چه بگوییم؟ بگوییم دیدرو پدر رمان‌نویسان پست‌مدرن است و تمام آن‌ها بازی با قواعد مألوف رمان را از همین داستان ژاک یاد گرفته‌اند؟ کافی نیست. یا بگوییم این رمان بهترین پاسخ به این پرسش است که چگونه در یک داستان جذاب می‌توان بر رابطه‌ی واقعیت و داستان و فاصله‌ای که با یکدیگر دارند فکر کرد؟ کافی نیست. یا بگوییم این رمانی است که خواننده را هر لحظه شگفت‌زده می‌کند و به راهی پیش‌بینی‌ناپذیر می‌کشاند؟ باز هم کافی نیست. هر چه بگوییم باز هم چیزی ناگفته باقی می‌ماند. و این ناگفته همان است که یک اثر برجسته‌ی ادبی را به یک شاهکار مبدل می‌کند.
رمان پر است از دخالت‌های کنایه‌آمیز و جذاب راوی که مدام بر شیوه‌های قراردادی داستان‌گویی تأمل می‌کند و خواننده را به همراه داستان به مسیرهایی ناشناخته می‌کشاند. راوی‌ای که همراه با شخصیت‌ها منتظر می‌ماند تا سوارها نزدیک شوند و بشناسدشان یا حتی همراه با شخصیت‌ها مست می‌شود و می‌خوابد و صفحه‌ای را سفید می‌گذارد. آخر یک آدم خواب چگونه می‌تواند روایت کند؟ و این شگفتی‌ها همه در رمانی جمع شده که شخصیت اصلی آن معتقد است «همه چیز آن بالا نوشته شده است».
این رمان دیدرو یکی از شاهکارهای ادبی بشر و یکی از بهترین رمان‌های تاریخ است. و باید بگویم حتی این هم برای معرفی این رمان کافی نیست.
احتمالاً باید احساس خوشبختی کنیم که این رمان را مترجمی مانند مینو مشیری به زبان فارسی برگردانده است.

به قلم پریسا رفایی

سبد خرید
شروع به تایپ کردن برای دیدن محصولاتی که دنبال آن هستید.