اِما استعارۀ آزادی

ترجمۀ ابوالفضل الله‌دادی

اِما استعارۀ آزادی | اِما استعاره‌ای است از آزادی و تغییر رژیم!

 

گئورگ دراگُمان در گفت‌وگویی مفصل از ساحره می‌گوید؛ رمانی که رومانی پس از دیکتاتور را روایت می‌کند

 

گئورگ دراگُمان نویسنده و مترجم رومانیایی‌ـ‌مجارستانی در پانزده‌سالگی مجبور می‌شود به همراه خانواده‌اش رومانی را ترک کند و به مجارستان پناهنده شود. او فروپاشی رژیم دیکتاتوری را در نوجوانی خود به چشم دیده است و در رمان‌هایش، شاه سفید و ساحره، می‌کوشد آن روزگار را به‌نحوی بدیع به تصویر بکشد.

ساحره روایت رومانیِ پس از چائوشسکو است، گرچه به‌صورت مستقیم حرفی از دیکتاتور به میان نمی‌آید. راویِ ساحره دخترکی سیزده‌ساله است به نام «اِما» که با روایت روزمرّگی‌هایش در کنار مادربزرگی که تازه به وجود او پی برده، قصهٔ رومانیِ سال‌های 1990 را نقل می‌کند و شبه‌دموکراسی‌ای را که پس از کمونیسم و وحشتِ نازیسم شکل گرفته است. دراگُمان در مصاحبه‌ای که با گابور اوربان داشته و در وب‌سایت https://litteraturehongroise.fr منتشر شده، به تحلیل ساحره پرداخته است.

لازم به ذکر است که ساحره اولین رمان گئورگ دراگُمان است که به فارسی درمی‌آید و شاه سفید او نیز به‌زودی در نشر نو چاپ می‌شود.

 

اِما استعارۀ آزادی، گئورگ دراگمان، ابوالفضل الله‌دادی
اِما استعارۀ آزادی، گئورگ دراگمان

بعد از شاه سفید، انتشارات گالیمار دومین کتاب شما، ساحره، را نیز منتشر کرده است، رمانی که از بسیاری جهات پیوند نزدیکی با رمان نخست دارد. استقبال خوانندگان را از شاه سفید، که در کشورهای بسیاری موفق بوده، چگونه ارزیابی می‌کنید؟

شاه سفید پس از انتشار برای مسابقهٔ بهترین رمانِ ترجمه انتخاب شد. چند سال بعد هم، به‌رغم رقبای گردن‌کلفت، جایزهٔ یان میچالسکی را برد. نقدهای تحسین‌آمیز زیادی منتشر شد و نامه‌های صمیمانهٔ بسیاری از خوانندگان به دست من رسید. به‌لطفِ کتابم چندین‌بار برای شرکت در جشنواره‌های محتلف به فرانسه سفر کردم و از نزدیک دیدم که رمان چقدر با استقبال خوانندگان روبه‌رو شده است.

 

نامی که شما در مجارستان برای رمان انتخاب کرده‌اید معنایی نزدیک به جادو و سحر دارد اما چنین اشاره‌ای در نام فرانسوی رمان، چوبهٔ زنده‌سوزی، دیده نمی‌شود…

 

برویم سراغ ساحره. این رمان هم داستان خانواده و مدرسه را روایت می‌کند، هم واقعیت‌های تاریخی و اجتماعی را که اِما، شخصیت اصلی داستان، با آنها دست‌وپنجه نرم می‌کند. نیز قصهٔ جهانی سرشار از عناصر جادویی را پیش می‌کشد که مادربزرگِ اِما خالق آن است. نامی که شما در مجارستان برای رمان انتخاب کرده‌اید معنایی نزدیک به جادو و سحر دارد اما چنین اشاره‌ای در نام فرانسوی رمان، چوبهٔ زنده‌سوزی، دیده نمی‌شود. ناراحت نیستید که اسم کتاب را عوض کرده‌اند؟

وقتی این عنوان به ذهنم رسید، می‌دانستم که مترجم کار آسانی ندارد و انتقالِ ابهام موجود در عنوانِ مجارستانی به زبانی دیگر امکان‌ناپذیر است. با این‌همه، در فرآیند نوشتن نمی‌شود خصیصهٔ ترجمه‌ناپذیری متن را در نظر گرفت. آنچه اهمیت دارد تأثیرات متن است و قصه‌ای که خواننده را به دل خود می‌کشد. استقبال از ترجمه‌های منتشرشده نشان می‌دهد که رمان، به‌رغم تغییر اسم، کار خودش را کرده است.

 

■ همان‌طور که در شاه سفید دیده بودیم، ساحره نیز مبتنی بر سوگیری روایی جذابی است بی‌آنکه مکان یا زمان دقیقی در قصه مشخص شده باشد. تنها با چند اشاره است که ما می‌توانیم خطوط کلی یک کشور (رومانی) را ترسیم کنیم و برههٔ خاصی از تاریخ (تغییر رژیم) را در نظر آوریم. در واقع ما از ژانر سنتی رمان تاریخی فاصله می‌گیریم، خواننده به‌راحتی می‌تواند خود را در بطن واقعیت سیاسی و تاریخی و اجتماعی‌ای ببیند که اِما با آن مواجهه می‌شود، بی‌آنکه شبیه به او باشد یا اسیر فضا شود؛ دست‌کم تا حدی شبیه به آنچه خودِ خواننده از سر گذرانده. آیا این ترفند به موفقیت جهانی دو رمان کمک کرده است؟

اِما استعارۀ آزادی، گئورگ دراگمان، ابوالفضل الله‌دادی
اِما استعارۀ آزادی، گئورگ دراگمان

نوشته‌های من برگرفته از دیدگاه‌های من است و، در حین کار، خیلی زود متوجه شدم که نمی‌توانم یک رمان تاریخی به معنای متداول کلمه بنویسم، زیرا بیش از آنکه به شرح وقایع گذشته علاقه داشته باشم، می‌خواستم تا حد ممکن اثر عاطفی آن دوران را وفادارانه بازسازی کنم. پُر واضح است که هر تحقیق تاریخی قادر است حقایق را روشن کند (البته این پژوهش‌ها مسئلهٔ بازسازی رویدادهای تاریخی را هم پیش می‌کشند). به‌این‌ترتیب خوانده به‌اصطلاح در جلد شخصیت‌ها فرو می‌رود، با آنها نفس می‌کشد و حال و هوای زمانه را با تمام وجود احساس می‌کند.

گرچه داستان رویدادی واقعی‌ را توصیف نمی‌کند، تصویری بسیار دقیق از آن روزگار ارائه می‌دهد، و بسیاری از هم‌سن‌وسال‌های من که در نقاط مختلف جهان زندگی می‌کنند برایم نوشته‌اند که به‌لطف کتاب‌های من توانسته‌اند به سرنوشت نزدیکانشان پی ببرند، بی‌آنکه خودشان زمانهٔ دیکتاتور را لمس کرده باشند. شاید برای همین است که خوانندگان کتاب‌های من را دوست دارند، به‌خاطر قابلیت همذات‌پنداری که به آنها می‌بخشد. من در این باره با چند مورخ صحبت کرده‌ام و بعضی‌شان می‌گفتند فقط ادبیات می‌تواند چنین دقت و اصالتی ارائه دهد. ادبیات نه‌تنها بستری فراهم می‌کند که زمانه و فرآیندهای تاریخی آن را زندگی کنی بلکه شرایط را برای درک آن نیز مهیا می‌کند.

 

نوشته‌های من برگرفته از دیدگاه‌های من است…

 

«بعدازظهر است، تازه دامن و جوراب‌شلواری‌ام را درآورده‌ام تا لباس راحتی‌ام را بپوشم و هنگامی که پایم را کف زمین می‌گذارم، ناگهان دردی در شکمم حس می‌کنم. مثل امروز صبح، در طی زنگ تفریح اما شدیدتر، خیلی شدیدتر. هرگز همچو دردی نداشته‌ام. نمی‌توانم تکان بخورم، همان‌جا پابرهنه کف اتاق می‌مانم و احساس می‌کنم درد پخش می‌شود. دردی داخلی است که مچاله و منقبضم می‌کند و مرا به شدت پایین می‌کشد.»

گئورگ دراگُمان چگونه توانسته به شخصیت اِما ماهیت ببخشد؟ از چه فرآیند و ابزاری برای توصیف دقیق تحولات جسمی و روحی این نوجوان یتیم استفاده کرده‌اید؟

من دقیقاً نوجوانی خودم را به یاد آوردم. باید به گذشته برمی‌گشتم، باید لحظات تنهایی و تغییرات شدید جسمی‌ خودم را دوباره کشف می‌کردم تا در جلد شخصیت دیگری فرو بروم. این که من مرد هستم و اِما شخصیت مؤنث رمان من است در برابر تفاوت‌های شخصیتی من در آن روزگار اهمیت چندانی ندارد. مشاهده و احساس و تجربهٔ عمیق‌ترین نوساناتِ فردی دیگر تجربه‌ای بسیار درونی برای من بود.

وانگهی، وقتی نوشتن رمان را شروع کردم تصمیم نگرفته بودم که شخصیت قصهٔ من دختری کم‌سن‌وسال باشد، ابتدا تصور می‌کردم قهرمان من یک مرد است ولی با دیدن دست‌ها و حرکاتش رفته‌رفته متوجه شدم او دختر است. گرچه قهرمان من شجاع‌تر و بی‌پرواتر از خود من در نوجوانی است، من هم همین لحظات پرتنش و مهیج تنهایی را تجربه کرده‌ام، من هم همان راه دردناکی را پیموده‌ام که یک نوجوان می‌آموزد خود را بشناسد و به استعدادهای درونی‌اش پی ببرد. نبرد دردناکی که اِما برای شناختِ خود تجربه می‌کند شبیه همان است که من داشته‌ام. البته کار اِما سخت‌تر است و بار سنگین‌تری به دوش می‌کشد.

 

باید به گذشته برمی‌گشتم، باید لحظات تنهایی و تغییرات شدید جسمی‌ خودم را دوباره کشف می‌کردم…

 

■ گابریل ناپولی در تحلیل خود از شاه سفید، یکی از روش‌های نویسنده را این‌گونه شرح می‌دهد: ذهن پسرکِ قصه در پی تفسیر وقایعی نیست که مشاهده و تجربه می‌کند، و بدین‌ترتیب پوچی رژیم مستقر را بیشتر نشان می‌دهد. خوانندهٔ ساحره هم می‌تواند همچو چیزی را در شخصیت اِما ببیند. دخترک نه به رازها و دروغ‌ها و گناهان و پیش‌داوری‌های نسل گذشته اهمیت می‌دهد و نه به رسوم ناخوشایند آنها تن درمی‌دهد. از این منظر، اِما استعاره‌ای است از آزادی و تغییر رژیم. جوان امروزی را چگونه می‌بینید؟ آیا این نسل هم مثل اِما آن‌قدر قدرت دارد که صریح باشد و محرک تغییرات جدید شود؟

جوانی من دوره‌ای جادویی بود: از یوغ دیکتاتوری رها شده بودم، رژیم داشت فرومی‌پاشید، عاشق شدم و فهمیدم که می‌خواهم نویسنده شوم. در جوانی احساس می‌کنید می‌توانید از دیوارها رد شوید، راستش گاهی هم می‌توانید. من ساحره را کم‌وبیش با الهام از تجربهٔ رمانتیک آزادی نوشتم؛ رمان، به‌رغم فضای تیره و آزارنده‌اش، قدرت خود را از همین روحیهٔ «عصیان فراگیرِ» روزگار جوانی می‌گیرد. من اطمینان دارم که جوانِ امروزی نیز از همچو قدرتی برخوردار است و واقعاً امیدوارم سرنوشت خود را به دست بگیرد، زندگی کند و آزادی خود را به دست بیاورد.

 

اِما استعارۀ آزادی، گئورگ دراگمان، ابوالفضل الله‌دادی
اِما استعارۀ آزادی، گئورگ دراگمان

■ در مصاحبه‌تان با روزنامهٔ مجارستانی ماگیار نارانس گفته‌اید که دارید رمانی می‌نویسید که «دنبالهٔ» شاه سفید و ساحره است و در آن کودک شش‌ساله‌ای با خودش حرف می‌زند. آخرین بخش از این سه‌گانه چه سمت و سویی دارد؟

کتاب سوم من کمی متفاوت خواهد بود. احساس می‌کنم نه‌تنها باید بکوشم به دل روزگار سیاه دیکتاتوری رجعت کنم، بلکه به‌نوعی واجب است با پیامدهای چنین رژیمی در میان‌مدت هم روبه‌رو شوم. واقعاً امیدوارم که بعد از اتمام کار، بتوان این سه کتاب را در یک مجموعه منتشر کرد. خوشبختانه اکنون سوژه‌های دیگری ذهنم را مشغول کرده‌اند: شمار زیادی داستان کوتاه نوشته‌ام که به جهان رمان‌هایم ربطی ندارند، یا به‌ هر حال به‌شکل روشمند ندارند. مایلم قدری رازداری پیشه کنم و در همین حد بگویم که قرار است رمان‌هایی با ماهیت کاملاً متفاوت بخوانید.

منبع: litteraturehongroise.fr