
(متولد 1339) مترجم ایرانی است. از ایشان ترجمۀ کتابهای «تشریفات» اثر سیس نوتبوم و «خانم اسمیلا و حس برف» اثر پیتر هوگ در فرهنگ نشرنو به چاپ رسیده است.
تشریفات
تشریفات
اینی وینتروپ، روزی که زیتا ترکش میکند، تصمیم میگیرد خودش را بکشد، چرا که در ستون طالعبینی روزنامه، که خودش آن را مینویسد، آمده: شیر متولد تیرماه، همسرت تو را ترک میکند و تو خودکشی میکنی! اینی که به گز کردن خیابانهای آمستردام، پیگیری اخبار بورس، تامل دربارۀ عشق و هنر و نوشتن طالعبینی دلخوش بوده، پس از خودکشی و در زندگی بازیافتهاش به دو تن از اقوامش برمیخورد: آرنولد تادس که حتی دقیقههای زندگیاش را هم اندازه میگیرد و پسر مطرودش فیلیپ، که برای گریز از بیهودگی و بیمعنایی زندگیاش به آیین و اندیشۀ چای ژاپنی پناه برده است…
«تشریفات» زمانی فلسفی اگزیستانسیالیستی است. هر یک از شخصیتهای داستان مسئولیت اعمال و سرنوشت خویش را بر دوش میکشد. این رمان به سبک داستان در داستان نوشته شده است که چهارچوب اصلی بیشتر رمانهای سیس نوتبوم را تشکیل میدهد. او این داستانها را هم به قسمتهای مختلفی تقسیم میکند و گاهی این قسمتهای مجزا را نیز با سبکهای متفاوتی مینویسد. گاهی شخصیتهایی که در قسمتهای پیشین مردهاند در قسمتهای بعدی دوباره وارد صحنه میشوند. در آخر رمان، همۀ این قسمتهای مجزا با وجود تعلقشان به زمان و مکانهای مختلف به یکدیگر نزدیک و در هم ذوب میشوند.سیس نوتبوم، نویسندۀ بزرگ هلندی و برندۀ جایزۀ ادبی اروپا برای بهترین رمان، جوایز ادبی پگاسوس و فردیناند بوردویک را برای خلق این اثر از آن خود کرده است. نوتبوم در این رمان، ضمن روایت داستان، تأملات عمیق خود را دربارۀ روابط و عقاید انسانها بیان میکند.سیس نوتبوم، نویسندۀ بزرگ هلندی و برندۀ جایزۀ ادبی اروپا برای بهترین رمان، جوایز ادبی پگاسوس و فردیناند بوردویک را برای خلق این اثر از آن خود کرده است. نوتبوم در رمان پرطرفدار تشریفات، ضمن روایت داستان، تاملات عمیق خود را دربارۀ روابط و عقاید انسانها بیان میکند.
خانم اسمیلا و حس برف
اسمیلا زن جوانی است که حواسش بيشتر پی برف و یخ است تا عشق. او در سرزمین پدریاش، دانمارک، احساس غريبگی میكند. دنیای اسمیلا آکنده است از ارقام و اندازهها و دانش و خاطرات و بيش از همه یخ. ریشهاش در زمینهای منجمد گرینلند، سرزمین مادریاش، جا مانده است.
ایسایاس، پسربچۀ شش سالۀ گرینلندی و تنها دوست اسمیلا، از پشتبامی سقوط میکند و جان میدهد. پلیس دانمارک آن را مرگی تصادفی تلقی میکند، اما اسمیلا با شناختی که از برف و یخ دارد رد پای کودک را شناسایی میکند. این یک مرگ تصادفی نیست؛ مرگی است مرموز، خيلی شبیه یک جنایت. میل شدید به كشف آن اسمیلا را به گردابی از دروغ و خشونت و اوهام و تبهکاری خواهد کشاند. او به سرزمین یخزدۀ گرینلند بازمیگردد، پردهها را كنار میزند، و رازی را كشف میكند.
 
	 
	 
		