در خدمت و خیانت ژنرال
ایندرو مونتانللی، مورخ و روزنامهنگار ایتالیایی، در بسیاری از بزنگاههای سرنوشتساز کشورش در میانۀ قرن بیستم میلادی حضور داشته و آنچه از وقایع روزگار خود نوشته مبتنی بر تجارب دستاول او بوده است. مونتانللی همواره با نگاهی انتقادی به اوضاع سیاسی پیرامونش نگریسته و بیپرده به بیان ایرادهای حاکمیت پرداخته است. در دهۀ ۱۹۳۰، او دانشجویی اصلاحطلب بود که سازوکار اقتدارگرای حکومت موسولینی را برنمیتابید. در دهۀ ۱۹۴۰، بهرغم نقد جدیاش به جنگ، در آن حضور فعال داشت و به اسارت فاشیستها درآمد که این اتفاق دستمایۀ نگارش داستان «ژنرال دلا رُوِره» شد، رمانی که براساس واقعیتی نوشته شده که مونتانللی مستقیماً در زندان شاهدش بوده است، شرح حال ضدقهرمانی که به قهرمان تبدیل میشود. روبرتو روسلینی، کارگردان ایتالیایی، بر پایۀ این ماجرا فیلمی با همین نام ساخته است که در آن ویتوریو دسیکا به ایفای نقش دلا رُوِره پرداخته است.
مونتانللی در رمان «ژنرال دلا رُوِره» به ترسیم شخصیتی میپردازد که زمانی نقشی اساسی در مناسبات میان آلمانیها و ایتالیاییها، اعم از فاشیست و آزادیخواه، در جنگ دوم جهانی داشته است. دلا رُوِره، از همان آغاز داستان، با شکوهِ یک رهبر کاریزماتیک به تصویر کشیده میشود، کسی که وقتی وارد زندان میشود دوست و دشمن را به احترام و ستایش وامیدارد و ممکن نیست که کلام نافذش در کسی بیتأثیر بماند. وقتی زندانیان بیتاب را پیش او میبرند آرامشان میکند و محکومان به اعدام را نیز قوّت قلب میبخشد و به آنها انگیزه و انرژی سلحشوری تزریق میکند. راوی داستان نیز تحتتأثیر این شخصیت جذاب قرار گرفته، حتی از اینکه چرا زودتر او را نیافته حسرت میخورد. دلا رُوِره کاملاً قابلیت هدایت افراد را به هر سمت و سویی دارد. کافی است اراده کند تا خیل عظیمی از آدمها را مرید و همراه خود سازد. به نظر میرسد که این مسأله موجب ترس فاشیستها شود اما نرمش آنها در برابر دلا رُوِره سؤالبرانگیز است و همه را سردرگم میکند. البته، بهتدریج و طی وقایعی، پرده از راز ژنرال برداشته میشود و همگی متوجه فلسفۀ اصلی حضور او در زندان میشوند.
چهرۀ دلا رُوِره آنچنان موجه و معتبر نشان داده میشود که کوچکترین شکی دربارۀ او باقی نمیگذارد. ژنرالْ مرگ را برای سربازان به نامزدی تشبیه میکند که در نهایت باید به او رسید. پس بهتر آن است با سربلندی به استقبالش رفت و از شکنجه و آزار دشمن نهراسید. دلا رُوِره آنقدر در زندان فاشیستها میماند که هیچکس در صدق کلامش تردید نمیکند. او تمام ویژگیهای یک افسر سوارهنظام را دارد: لباس مرتبی دارد و به تمام رسوم و آداب نظامی آگاه است. او با وقاری که در رفتارش نشان میدهد همه را شیفتۀ خود میسازد. حتی آلمانیها و هموطنان فاشیستِ ژنرال تأییدش میکنند. به همین خاطر است که بسیاری جذب او میشوند و همراهیاش میکنند و او را الگوی خود قرار میدهند. اما در پس این تصویر، وقایع به گونهای دیگر رقم میخورد و مناسبات به شکلی متفاوت جریان مییابد. دلا رُوِره همان عامل نفوذی در نیروی مقاومت ایتالیایی است که با حاکمیت فاشیستی قرار همکاری و انتقال اطلاعات گذاشته و به همین مقصود هم در زندان به سر میبرد و، با تظاهر به رشادت، اعتماد مبارزان را به خود جلب میکند. این مأموریت دلا رُوِره یا همان برتونه است که چندان هم بر وفق مراد فاشیستها پیش نمیرود. او در نهایت بر سر یک دوراهی اخلاقی قرار میگیرد و راهی را انتخاب میکند که سرانجامِ روشنی هم در پیش رو ندارد.
مونتانللی، که خود از نزدیک شاهد مشی و رفتار دلا رُوِره بود، همواره بعد از جنگ کوشید چهرۀ واقعی او را به تصویر بکشد. در این میانه، بسیاری او را سرزنش کردند که از یک خائن حمایت میکند. برای آنها ماهیت ستونپنجمیِ برتونه محرز بود و با این داستانها تغییری در آن ایجاد نمیشد. اما مونتانللی با ارائۀ شواهدی سعی در نشان دادن تغییر روّیۀ او داشت. چرخش برتونه به سمت نیروهای مقاومت باعث نجات جان بسیاری از مبارزان شد. بهرغم وعدههایی که به او از جانب فاشیستها داده شده بود، برتونه ترجیح داد در سنگر سوسیالیستها باقی بماند و دوشادوش آنها بجنگد.
منتقدان نمیتوانستند تفاوت لحن و نیت دلا رُوِره را، وقتی سربازان را به پایداری دعوت میکرد و از نتایج روحیۀ قهرمانی بر سایر همرزمانشان میگفت، بهدرستی درک کنند. آیا ژنرال با این کارش میخواست آنها را به کام مرگ بفرستد یا شهامتشان را تقویت کند؟ در پاسخ به این پرسش که آیا دلا رُوِره خائن بود یا نه، مونتانللی پاسخی قطعی نمیدهد. او تنها به مستنداتی که ارائه داده اشاره میکند و قضاوت را بر عهدۀ مردم میگذارد. ژنرال، چه خائن و چه خادم، چه قهرمان و چه ضدقهرمان، در همان صفی قرار گرفت که برای گلوله سینه سپر کرده بودند و از آنها جدا نشد.
داستان او همواره جذابیتها، پیچیدگیها و ظرایفی دارد که خواننده را مجذوب و پیگیر نگه میدارد و این داستان را همچنان پس از گذشت دهههای متمادی درخور تأمل میسازد.
سعیده امینزاده
منبع: الف