دیر راهبان
اتمام چاپگسترهی خیال: نمایشنامههای دههی ۷۰ / شماره۱
این جهان هیچ نیست جز فاصلهی رسیدن ما به جلجتای خویش با صلیبی از آلام و رنج و گناه که ما خود آن را بر دوش گرفتهایم؛ چرا که مسیح بار گناه همه را یکجا به جلجتا کشید. پس توبه کنید! از این جماعت شما، کسانی به ساعت موعود نزدیک میشوند. کیست که صلیبی به سبکی بوتهای خار بر دوش کشد؟
روز رستاخیز
اتمام چاپگسترهی خیال: نمایشنامههای دههی ۸۰ / شماره ۱
اینک پایان جهان فرا میرسد!… میآید، نزدیکتر میشود و من در واپسین قدمهای جلجتایم در انتظارم؛ در انتظار این پایان. من که هیولایی کوچکم؛ ایستاده بر دو پای خویش. من که یکی از شمایم، یکی از شما هیولاهای کوچک ایستاده بر دو پای خویش؛ در آخرین دور این جهان. و در این آخرین دور، چه کسی میداند باید به کدامین سو چرخید؟…
عصر معصومیت
اتمام چاپگسترهی خیال: نمایشنامههای دههی ۸۰ / شماره ۲
این مشیت پروردگار است که آنچه باید دید، دیده میشود و آنچه نباید، پنهان میماند. او که نمیداند، به خواست اوست که نمیداند. و آنکه میداند، به برکت مشیت اوست که میداند. آن پردهای که بر چشم ما کشیده شده، با همان دستی که آن را بافته است، برداشته خواهد شد… او شبان ماست. برهای که شبان را اطاعت نکند، گرسنه به خانه بازمیگردد. و آنکه گرسنه به خانه میآید، مرگ را همبالین خود میکند. آنکه فردا را میجوید…
یوزفکا
اتمام چاپگسترهی خیال: نمایشنامههای دههی ۸۰ / شماره۴
تردیدی نیست که بازداشت من بر وجود یک تشکیلات گسترده و قدرتمند، دلالت میکند. نوع عملکرد این تشکیلات بر این اساس استوار است که هر کس را که میخواهند، انتخاب میکنند، بازداشتش میکنند، هر طور دلشان میخواهد به محکمهاش میبرند و به هرچه میخواهند محکومش میکنند. آنچه امروز بر سر من میآید، تنها یک نمونه است. شما باید بدانید چنین موردی، تنها برای من پیش نیامده است. هستند کسانی که به همین سرنوشتی که من دچار آمدهام، دچار آمدهاند. من نه تنها به خاطر خودم که به خاطر آنها هم هست که به اینجا آمدهام…