رودخانۀ آگاهی
وقتی آلیور ساکس، عصبشناس و نویسندۀ معروف، بچهمدرسهای بود یکی از معلمانش روی برگۀ گزارشش نوشت: «ساکس مرزها را میشکند، اگر کولاک نکند». نظر تیزبینانهای بود. «کولاک کردن» کاری بود که ساکس در کل زندگیاش انجام داد. بچهای که آنقدر با وسایل آزمایشگاهی اسباببازی ور میرفت که خانه پر از دود میشد. پسر جوانی که خودش را با مواد خفه میکرد؛ اوایل برای آزمایش و تفنن و بعدتر بهخاطر اعتیاد؛ شنای تفریحیاش چند ساعت شنا در آبهای مواج بود؛ با موتورسیکلت عرض یک قاره را طی کرد؛ در ورزش به آنجا رسید که رکورد وزنهبرداری کالیفرنیا را بزند. خودش میگوید «از آنجا که کنترل درونی نداشتم. باید از خارج کنترل میشدم».
بیشتر مردم آلیور ساکس را با کتاب بیداریها (۱۹۷۳) شناختند و فیلمی که در ۱۹۹۰ بر اساس این کتاب با بازی رابین ویلیامز (در نقش ساکس) و رابرت دنیرو (در نقش بیمار) ساخته شد. البته اگر این کتاب باب شناسایی و پذیرش روزافزون ادبی را گشود، کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه میگرفت (۱۹۸۵) این عصبشناس/نویسنده را به چهرهای شناختهشده نزد عموم بدل کرد. این کتاب که قبلاً توسط نشرنو چاپ شده، در مورد مردی مبتلا به آگنوزیای دیداری است.
حالا ساکس با کتاب رودخانۀ آگاهی، که مجموعهای است از جستارهایی دربارۀ تکامل، شیمی گیاهشناسی، پزشکی، علوم اعصاب، و هنر، بازگشته و به سراغ بزرگترین قهرمانانش در عرصۀ علم و خلاقیت رفته است؛ فراتر از همه داروین، فروید و ویلیام جیمز. این نویسندگان از کودکی همراه همیشگی او بودند و عمدۀ کار او را میتوان گفتگوی مبسوط با آنان دانست. او نیز مانند داروین مشاهدهگری دقیق بود و از جمعآوری نمونهها لذت میبرد، نمونههایی که عمدتاً از مکاتبات گسترده با بیماران و همکارانش بهدست آمده بود؛ او نیز مانند فروید بهسمت درک رفتار انسان در پیچیدهترین و معماییترین وجهش کشیده شد؛ و مانند جیمز، حتی وقتی به موضوعات نظریای از نوع پژوهشهایی دربارۀ زمان، حافظه، و خلاقیت میپرداخت، توجهش به ویژگی تجربه معطوف بود.
دیدگاهها
حذف فیلترهاهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.