از قبیله به تمام سیاره

کاوه فیض‌اللهی

 

کتاب حلقهٔ گسترنده: فلسفهٔ اخلاق و زیست‌شناسی اجتماعی در سال ۱۹۸۱ به چاپ رسید و ترجمهٔ حاضر از روی نسخه‌ای صورت گرفته که به مناسبت سی‌اُمین سال انتشار آن در سال ۲۰۱۱ از سوی انتشارات دانشگاه پرینستون به چاپ رسیده و هیچ تفاوتی با چاپ نخست ندارد، جز آنکه پیش‌گفتار و پس‌گفتاری به آن افزوده شده و زیرعنوان کتاب به «فلسفهٔ اخلاق، تکامل، و پیشرفت اخلاقی» تغییر یافته است. موضوع اصلی کتاب گسترش حلقهٔ اخلاق در طول تاریخ بشر است که به گفتهٔ سینگر در ابتدا فقط خود، خانواده، و قبیله را در بر می‌گرفت، اما با گذشت زمان گسترش یافت تا ابتدا ملت و نژاد و سپس همهٔ انسان‌های دیگر را در بر بگیرد. سینگر می‌گوید که این حلقه باز هم باید گسترده‌تر شود تا بیشتر جانوران دیگر را در بر بگیرد. او می‌نویسد «تمام موجوداتی که می‌توانند لذت یا درد را حس کنند باید در این حلقه گنجانده شوند … و بنابراین گسترش حلقهٔ اخلاق باید ادامه یابد تا سرانجام بیشتر جانوران دیگر را در بر بگیرد.»

سینگر در فصل‌های ۱ و ۲ ابتدا روایتی سرراست از بنیان تکاملی رفتار فداکارانه در جانوران ارائه می‌کند و سپس نشان می‌دهد که این روایت را می‌توان بسط داد و در مورد جوامع انسانی به کار برد. در فصل ۳ به نقد تلاش‌هایی می‌پردازد که برای گرفتن نتیجه‌های اخلاقی از واقعیت‌هایی دربارهٔ میراث زیست‌شناختی ما صورت گرفته‌اند. در فصل ۴ استدلال می‌کند که اندیشهٔ اخلاقی دارای یک جزء خردپذیر مرکزی است. در فصل ۵ روابط میان باورهای اخلاقی خردپذیر و تمایلات ژنتیک‌بنیاد ما را بررسی می‌کند و در فصل ۶ کتاب را با ارزیابی جایگاهی به پایان می‌برد که از نظر او در تعیین معیارها و اصول اخلاقی باید به واقعیت‌هایی دربارهٔ ویژگی‌های زیست‌شناختی ما داد. از نظر سینگر روند پیشرفت اخلاق هنگامی به پایان می‌رسد که حلقهٔ تنگ کسانی که به آنها اهمیت می‌دهیم از خویشاوندان ژنتیکی فراتر رود و چنان گسترش یابد که تمام انسان‌ها، فارغ از خویشاوندی ژنتیکی‌شان با ما، و درواقع تمام موجودات حسمند را در بر بگیرد. از نظر او آنچه سوخت این گسترش حلقهٔ اخلاق را تأمین می‌کند نیروی خرد است.

پیتر سینگر برخلاف بیشتر فیلسوفان اخلاق، دست‌کم در زمان انتشار کتاب زیست‌شناسی اجتماعی، گرفتار بسیاری از کج‌فهمی‌های رایج در میان همکاران خویش نیست. برای مثال، بسیاری از آنها، وانمود می‌کردند برای آنکه رفتار بنیان ژنتیکی داشته باشد باید برای هر رفتار یک ژن خاص وجود داشته باشد، در نتیجه با اینکه رفتاری همچون اعتیاد به الکل بنیانی ژنتیکی داشته باشد، که احتمال آن را در بعضی افراد افزایش دهد، به این بهانه که هیچ ژنی برای آن پیدا نشده مخالفت می‌کردند. اما بررسی موارد این اعتیاد نشان از الگویی وراثتی دارد و احتمال ابتلا به آن در بعضی خانواده‌ها بیشتر است. تردیدی نیست که ژنتیک بر احتمال ابتلا به الکلیسم اثر می‌گذارد، اما ماجرا به این سادگی نیست که چیزی به نام «ژن الکلیسم» وجود داشته باشد. یک یا چند ژن وجود ندارند که اگر آنها را به ارث برده باشید نتوانید دربارهٔ وسوسهٔ الکل مقاومت کنید و ناگزیر به آن معتاد شوید. بلکه چندین ژن وجود دارند که فرد حامل خود را مستعد الکلیسم می‌کنند. مثل بیشتر ویژگی‌های دیگر، اعتیاد به الکل ترکیبی از عملکرد ژن‌ها و محیط است. برای مثال، تعدادی از ساکنان بومی شرق آسیا حامل آللی از یک ژن هستند که نرخ سوخت‌وساز الکل را تغییر می‌دهد و سبب بروز نشانه‌هایی همچون گُرگرفتگی، تهوع، و افزایش ضربان قلب می‌شود. کسانی که از چنین زمینهٔ ژنتیکی برخوردار باشند از الکل دوری می‌کنند و بنابراین احتمال اعتیاد به الکل نیز در آنها بسیار پایین است.

تفاوت سینگر با سایر فیلسوفان همکارش این است که ارتباط زیست‌شناسی اجتماعی و رفتار انسان را از ابتدا و بی‌درنگ رد نمی‌کند، بلکه تلاش می‌کند تا جایی که برایش ممکن است با آن همراه شود زیرا معتقد است که هر نظریه‌ای دربارهٔ اخلاق انسان باید ریشه در طبیعت ما داشته باشد. شباهت سینگر به سایر فیلسوفان در این است که نمی‌تواند این همراهی را تا پایان ادامه دهد و خود را ناگزیر از این می‌یابد که نقطهٔ پایانی بر آن بگذارد. نقطهٔ افتراق آنجاست که سینگر همچون تمام غیرزیست‌شناسان معتقد است که فداکاری باید دیگری‌محور باشد، نه خودمحور. هرچه باشد، کلمهٔ انگلیسی altruism به معنای فداکاری از ریشهٔ لاتین alter به معنای دیگری است. این در حالی است که از نظر زیست‌شناسان هیچ رفتاری که در نهایت به سود خود فرد نباشد یا در تکثیر ژن‌هایش به او برتری ندهد امکان تکامل ندارد و بنابراین نمی‌توان تصور کرد که چگونه ممکن است پدید آمده باشد. از دل این تعارض است که اصطلاحاتی همچون فداکاری حقیقی یا فداکاری صادقانه به معنای فداکاری غیرخودخواهانه رواج یافته است. زیست‌شناسان بر این نظرند که فداکاری حقیقی، در حقیقت، وجود ندارد. اما سینگر معتقد است که این نوع فداکاری روی می‌دهد و تلاش می‌کند برای آن تبیینی تکاملی پیدا کند. راه‌حل سینگر این است که فداکاری «حقیقی» را پیامد ناگزیر خردورزی به‌عنوان یک ویژگی اختصاصی در انسان معرفی می‌کند.

اما انگیزهٔ نوشتن این کتاب را باید انتشار کتاب زیست‌شناسی اجتماعی (۱۹۷۵) دانست که در آن ادوارد ویلسون[۱]، زیست‌شناس مشهور دانشگاه هاروارد، بررسی اخلاق را به‌صراحت در قلمرو زیست‌شناسی دانست. از نظر ویلسون تمام ویژگی‌های رفتاری انسان، و ازجمله رفتار اخلاقی، محصول جهش‌های تصادفی و انتخاب طبیعی است. از این رو، با نثری مبارزه‌جویانه نوشت «شاید زمان آن فرارسیده باشد که اخلاق موقتاً از دست فیلسوفان خارج و زیست‌شناختی شود.» و در حقیقت نیز زیست‌شناسانی که رفتار جانوران را بررسی می‌کنند تاکنون نمونه‌های پرشماری را، به‌ویژه در میان میمون‌ها و انسانریخت‌های بزرگ، ثبت کرده‌اند که می‌توان آنها را اشکال اولیهٔ رفتار اخلاقی دانست. برای مثال، شمپانزه‌ها با اینکه نمی‌توانند شنا کنند در تلاش برای نجات دیگران خود را به درون خندق پیرامون محوطه‌شان در باغ‌وحش انداخته و غرق کرده‌اند. در آزمایشی میمون‌های رزوس حاضر شده‌اند چند روز گرسنگی بکشند اما برای دریافت غذا زنجیری را نکشند که ضمناً به میمون رزوسی دیگر شوک الکتریکی وارد می‌کرد. اگر اخلاق انسان ریشه در قواعدی رفتاری داشته باشد که در نیاکان غیرانسان ما تکامل یافته، آنگاه به عهدهٔ زیست‌شناسان است که معلوم کنند این قاعده‌ها چه هستند، نه فیلسوفان یا الاهی‌دانان.

در عمل نیز زیست‌شناسان به مشاهدهٔ رفتار نخستی‌ها بسنده نکرده و مجموعهٔ کاملی از قواعد حاکم بر رفتار اخلاقی را به‌عنوان زیرمجموعه‌ای از رفتارهای اجتماعی شناسایی کرده‌اند. بعضی از این قواعد رفتاری اولیه در جانوران اجتماعی دیگر، به‌ویژه انسانریخت‌های بزرگ، که زمینه‌ساز تکامل اخلاق در انسان شده‌اند عبارت‌اند از وابستگی و تشکیل پیوند، همکاری و یاری متقابل، همدلی و همدردی، جبران مستقیم و غیرمستقیم، فداکاری و فداکاری جبرانی، حل اختلاف و آشتی، فریب و تشخیص فریب، خوش‌نامی و آبرو و اهمیت دادن به آنچه دیگران دربارهٔ شما فکر می‌کنند، و آگاهی از قواعد اجتماعی گروه و واکنش به آن.

اگرچه فیلسوفان اخلاق حاضر نشده‌اند به پیشنهاد ویلسون تن دهند و این رشته را به زیست‌شناسان واگذار کنند، اما به دستاوردهای زیست‌شناسان در این زمینه علاقهٔ بسیاری نشان داده و گفت‌وگوی آکادمیک با آنها را آغاز کرده‌اند. یکی از نخستین فیلسوفان اخلاق که برای این گفت‌وگوی سازنده پیش‌قدم شد پیتر سینگر بود. سینگر در کتاب چپ داروینی[۲] نیز نشان داد که با پذیرش دستاوردهای علمی و گنجاندن آنها در فلسفهٔ اخلاقی‌اش مشکلی ندارد. او مفهوم طبیعت انسان را از روان‌شناسی تکاملی می‌گیرد و می‌پذیرد که چیزی به نام طبیعت انسان وجود دارد و این طبیعت نه ذاتاً خوب است و نه می‌توان آن را به هر شکل دلخواه درآورد (برخلاف نظر بسیاری از چپ‌گرایان که بیشتر به دیدگاه لوح نانوشته[۳] تمایل دارند.) بنابراین، انتظار ندارد که تمام درگیری‌های میان انسان‌ها، چه در نتیجهٔ یک انقلاب سیاسی و چه در نتیجهٔ تغییر اجتماعی یا آموزش بهتر، پایان یابد و تصور نمی‌کند که تمام نابرابری‌ها نتیجهٔ تبعیض، تعصب، یا سرکوب باشند. می‌پذیرد که چیزی به نام طبیعت انسان وجود دارد و تلاش می‌کند دربارهٔ آن بیشتر بیاموزد تا بتوان بر مبنای بهترین پیش‌بینی‌ها از رفتار انسان سیاست‌گذاری کرد. می‌پذیرد که انسان به‌طور طبیعی در پی منافع شخصی است و در نظام‌های اجتماعی و اقتصادی مختلف تلاش خواهد کرد با پیروزی در رقابت با دیگران جایگاه خودش را در سلسله‌مراتب قدرت بالا ببرد یا سود بیشتری نصیب خودش و خویشاوندانش کند. اما استدلال می‌کند که طبیعی بودن تمایلات خودخواهانه مدرک درست بودن خودخواهی از نظر اخلاقی نیست.

از این رو، سینگر به چپ‌ها توصیه می‌کند که ضمن ایستادن پای ارزش‌های سنتی چپ با طرفداری از ضعیفان، تهی‌دستان و ستم‌دیدگان، از تلاش بیهوده برای حذف برخی ویژگی‌های طبیعی انسان که در میان تمام فرهنگ‌های گوناگون دیده می‌شود، ازجمله اولویت نفع شخصی، نظام اجتماعی سلسله‌مراتبی، یا حتا حسادت جنسی دست بردارند، و در عوض روی بعضی دیگر از این ویژگی‌های کمابیش بدون تغییر، همچون آمادگی ایجاد روابط همکارانه و به رسمیت شناختن وظیفهٔ جبران متقابل، به‌عنوان مبنایی برای ایجاد تغییر اجتماعی سرمایه‌گذاری کنند. به عبارت دیگر، توصیهٔ سینگر این است که همکاری جانشین رقابت شود.

همکاری در انسان چنان برجسته است که انسان‌شناسان آن را  یکی از ویژگی‌های شاخص گونهٔ ما به شمار آورده‌اند. وقتی دو گروه از نخستی‌های اجتماعی همچون بابون‌ها در علفزار افریقا به هم می‌رسند یا با حفظ فاصله و احتیاط از کنار هم عبور می‌کنند یا وارد جنگ و درگیری می‌شوند. شمپانزه‌ها در مرزهای قلمرو خود گشت و به گروه‌های همسایه شبیخون می‌زنند. اما قبیله‌های شکارچی-گردآور مدام برای شکار دسته‌جمعی گرد هم می‌آیند یا با هم تبادل کالا می‌کنند. این تمایل به همکاری میان‌گروهی را غیر از انسان فقط در بونوبوها می‌توان مشاهده کرد که ضمن حفظ استقلال گروه‌هایشان و جدایی تولیدمثلی مرتب با هم مخلوط می‌شوند و همکاری می‌کنند (برای مثال، در فراری دادن مارها)، بدون آنکه خویشاوندی داشته باشند. این تمایل انسان به همکاری بود که به پیدایش شهرها و کشورها انجامید و شبکه‌های بازرگانی را در سیارهٔ زمین گستراند.

اما همکاری، تقریباً در تمام موارد، چیزی جز یکی از سازوکارهای رقابت نیست. تنها نوع همکاری که از این قاعده مستثنا است زمانی است که در نتیجهٔ همکاری امکان بهره‌برداری از منابعی فراهم می‌شود که هیچ کدام از دو طرف به‌تنهایی امکان بهره‌برداری از آن را نداشتند. برای مثال، یک قارچ و یک جلبک با تشکیل گلسنگ می‌توانند روی سنگ برهنه‌ای زندگی کنند که هیچ کدام‌شان به‌تنهایی روی آن دوام نمی‌آورد. در سایر موارد، سود حاصل از همکاری میان دو طرف از جیب طرف سوم پرداخت می‌شود. تنها چیزی که در تکامل به حساب می‌آید موفقیت تولیدمثلی است؛ مهم نیست که با همکاری به این موفقیت می‌رسید یا با رقابت. این همان اشتباهی است که سینگر در تقابل فرضی میان خودخواهی و فداکاری نیز مرتکب می‌شود؛ فداکاری نقطهٔ مقابل خودخواهی نیست، بلکه فقط شکلی از آن است.

در کتاب حلقهٔ گسترنده نیز سینگر با نظریهٔ تکامل رفتار اجتماعی همراه می‌شود و مقدمات آن را می‌پذیرد، اما آنها را برای دستگاه اخلاقی خود کافی نمی‌داند. از این رو، در نیمه‌راه همراهش را رها می‌کند. او معتقد است چیزی به نام فداکاری «حقیقی» وجود دارد که زیست‌شناسان اجتماعی راه‌حلی برای آن نیافته‌اند. از این رو، باز دست به دامن مفهوم مورد علاقه‌اش، یعنی «خرد»، می‌شود و بلندترین فصل کتاب را به آن اختصاص می‌دهد. از نظر سینگر آن فداکاری که برای حلقه‌ای تنگ از خویشاوندان و دوستان نزدیک با هدف نفع شخصی صورت گیرد اخلاقی نیست. به عقیدهٔ او خرد است که ما را ملزم می‌کند تمایلات فداکارانه‌مان را به فراتر از گروهی تعمیم دهیم که به‌لحاظ تکاملی نسبت به آن فداکار هستیم. در واقع، به عقیدهٔ سینگر نیروی خرد بوده که سبب گسترش حلقهٔ اخلاق شده است.

زندگی اجتماعی بدون مقداری فداکاری ممکن نیست. به همین دلیل است که ادوارد ویلسون در کتاب زیست‌شناسی اجتماعی فداکاری را موضوع محوری این رشته معرفی می‌کند. جوامع نخستی‌ها، بدون تکامل فداکاری و احساس تعهد به قواعد پیش‌اخلاقی، نمی‌توانستند خودخواهی‌های فردی را مهار کنند و سبب همکاری گروهی شوند. برای آنکه زندگی دسته‌جمعی به‌صرفه باشد و گونه‌ای اجتماعی تکامل یابد، منافع عضویت در گروهی فداکار باید بیش از منافع زندگی انفرادی باشد. اگر عضویت در دستهٔ گرگ‌ها شانس موفقیت در شکار را افزایش و احتمال گرسنه ماندن را کاهش ندهد، به نفع گرگ‌هاست که انفرادی زندگی کنند. این قاعده در مورد ما نیز به‌عنوان یک گونهٔ اجتماعی صدق می‌کند.

انسان‌شناسان زیستی بر این باورند که نیاکان اولیهٔ ما در گروه‌هایی از خویشاوندان نزدیک می‌زیستند که به‌طور میانگین حدود ۵۰ نفر در آنها عضویت داشتند. تا حدود ۱۰ هزار سال پیش، تعداد افراد این دسته‌های پارینه‌سنگی از چند ده نفر به چند صد نفر رسید که معادل جوامع شکارچی-گردآور امروزی است. پس از آن قبیله‌هایی چند هزار نفره شکل گرفتند و از حدود ۵ هزار سال پیش تعداد اعضای بعضی از خان‌سالاری‌ها به چند ده هزار نفر رسید. در حدود ۴ تا ۳ هزار سال پیش دولت‌هایی با چند صد هزار نفر شکل گرفتند و از حدود ۳ هزار سال پیش تاکنون امپراتوری‌هایی با جمعیت میلیونی به وجود آمده‌اند. برای آنکه ضمن این روندِ افزایش اندازهٔ جامعه انسجام اجتماعی نیز به‌عنوان یک گروه حفظ شود، لازم بود که حلقهٔ اخلاق نیز گسترش یابد. و برای گسترش حلقهٔ اخلاق به خارج از روابط تنگ خویشاوندی، لازم بود انواع جدیدی از فداکاری، همچون فداکاری جبرانی و جبران غیرمستقیم، تکامل یابند که محدود به رابطهٔ خویشاوندی نباشند.

ضرورت تکامل اخلاق در انسان احتمالاً نخستین بار در دسته‌های ۱۰۰ تا ۲۰۰ نفره حس شد که همه خویشاوند نزدیک همدیگر نبودند. این دوره چنان در تکامل انسان تعیین‌کننده بود که نقشی ماندگار بر ژنتیک گونهٔ ما گذاشت و حتا برای انسان‌های امروزی نیز دشوار است که با بیش از ۱۵۰ نفر رابطهٔ اجتماعی پایدار داشته باشند. این حد شناختیِ عددی که به عدد دانبار نیز مشهور است، نخستین بار در سال ۱۹۹۲ و از سوی انسان‌شناس انگلیسی رابین دانبار[۴] مطرح شد. به عقیدهٔ دانبار برای انسان مقدور نیست که با بیش از ۱۰۰ تا ۲۵۰ نفر رابطهٔ شخصی داشته باشد و روابط آنها را با سایر اعضای گروه دنبال کند. در صورتی که اندازهٔ گروه از این بزرگ‌تر شود، قواعد اخلاقی به‌تنهایی نمی‌توانند پایداری و انسجام گروه را حفظ کنند و قراردادهای اجتماعی دیگری همچون عرف و قانون لازم است. در این مرحله سخت نیست که ببینیم خرد چگونه می‌توانست نقشی در وضع مؤثرترین قوانین داشته باشد.

***

پس از این یادداشت ترجمهٔ متن کتاب آمده که در پایان آن سینگر نتیجه می‌گیرد تبیین‌های زیست‌شناختی برای تکامل اخلاق در انسان ناقص و نقش خرد ضروری است. از سوی دیگر، زیست‌شناسان تکاملی معتقدند که روایت سینگر از تکامل اخلاق ناقص و نقش خرد غیرضروری است. در صورت تمایل، می‌توانید این نظر مخالف را در پیوست نخست کتاب بخوانید که برای نوشتن آن ناگزیر با خود سینگر و یکی دو نفر دیگر تماس گرفتم. در پیوست دوم به خود ایدهٔ گسترش حلقهٔ اخلاق پرداخته‌ام: اینکه پیش از سینگر چه کسانی به آن اشاره کرده‌اند؛ از نظر دیگران حد گسترش این حلقه تا کجاست؛ آیا این گسترش صرفاً آرزواندیشی ماست یا در عمل روی داده؛ و سرانجام اگر روی داده سازوکار گسترش آن همان‌طور که سینگر می‌گوید خرد محض بوده یا عوامل دیگری در کار بوده‌اند. پیوست سوم به خود سینگر و معرفی طرزفکرش اختصاص دارد. این معرفی به‌ویژه برای کسانی که از پیش آشنایی چندانی با فلسفهٔ اخلاق سینگر ندارند، و رویکرد او را نامتعارف می‌یابند، می‌تواند سودمند باشد. توضیحات پانویس همه از مترجم است.

***

دربارهٔ کتاب حلقهٔ گسترنده نخستین بار سه دهه پیش از عبدالحسین وهاب‌زاده شنیدم. از او که پنجره‌ای رو به جهان گشود و نگذاشت به جبر جغرافیایی زنجیر شویم ممنونم.

….

 


 

منابع

Nicholas Wade, “Scientist Finds the Beginnings of Morality in Primate Behavior,” The New York Times (۲۰۰۷), March 20.

Peter Singer, A Darwinian Left: Politics, Evolution and Cooperation. Yale University Press (2000).

[ترجمه‌ای از آن به فارسی به قلم محمدمهدی هاتف منتشر شده است (کرگدن، ۱۳۹۸).]

Leigh van Valen, How the Left Got Darwin Wrong. Scientific American (۲۰۰۰), June: 110-111.

[۱] Edward O. Wilson (1929-2021)

[۲] Singer (2000)

[۳] blank slate

[۴] Robin Dunbar (1974- )

نقد ترجمۀ کتاب دکتر ژیواگو

درسنامهٔ نظریه‌های سیاسی آکسفورد

این کتاب تمام مسائل نظریّه‌ی سیاسی را به چهارده موضوع مهم تقسیم‌ می‌کند و در هر فصل به یکی از این مسائل می‌پردازد. در بین این مسائل، هم مسائل قدیمی مانند تکلیف سیاسی و دموکراسی....

از قبیله به تمام سیاره

در کتاب حلقهٔ گسترنده نیز سینگر با نظریهٔ تکامل رفتار اجتماعی همراه می‌شود و مقدمات آن را می‌پذیرد، اما آنها را برای دستگاه اخلاقی خود کافی نمی‌داند. از این رو، در نیمه‌راه همراهش را رها....

ملاک موفقیت ترجمهٔ ادبی

ملاک موفقیت ترجمۀ ادبی ارزش زیباشناختی آن است | نویسنده: علی حزاعی‌فر | نقد ترجمه دکتر ژیواگو، باریس پاسترناک، ترجمۀ پروانه فخام‌زاده، نشرنو | باید از ناشر که در انتشار ترجمه بسیار حُسن سلیقه به....
سبد خرید
شروع به تایپ کردن برای دیدن محصولاتی که دنبال آن هستید.