یک داستان واقعی

آرش فاریابی

یک داستان واقعی

در دسامبر سال ۱۴۵۷ یک خوک همراه شش بچۀ شیرخوار خود، در سَوینی فرانسه، به اتهام قتل پسربچه‌ای پنج‌ساله، دستگیر شدند. خوک‌ها با صاحبشان روانۀ زندان شدند و یک ماه بعد در دادگاه در برابر قاضی قرار گرفتند. بر اساس اسناد به‌جامانده از این دادگاه، دو دادستان به شرح این واقعه پرداختند و شاید تنها یک وکیل در طول جلسات دادگاه به دفاع از خوک‌ها پرداخت. نُه شاهد و افراد دیگری که هویتشان در طول تاریخ به فراموشی سپرده شده در دادگاه حاضر شدند و به شرح واقعه پرداختند. قاضی در نهایت صاحب خوک‌ها را تبرئه کرد و بچه‌خوک‌ها را به شرط نشان دادن رفتار مناسب آزاد کرد، اما حکم سنگینی در انتظار خوک مادر بود.

«محاکمهٔ خوک» داستان چنین محاکمۀ غریبی است که تلاش می‌کند به بخشی از تاریخ سیاه بشر نور بتاباند. اُسکار کوپ-فان در این قصهٔ کوتاهِ هولناک چیزی را روایت می‌کند که در قرن سیزدهم عیناً در کار بوده است. اسناد به‌جامانده از آن روزگار نشان می‌دهد که محاکمهٔ حیوان دقیقاً شبیه همان‌ چیزی بوده که در دادگاه انسان‌ها می‌گذشته و حیوانِ متهم با وکیل‌مدافعش در برابر قاضی و دادستان و اعضای هیأت‌منصفه و حضار حاضر می‌شده است. اما آیا این رمان فقط گزارش آن روزگار است؟

نویسندۀ جوان این رمان، با طرح چنین داستان جسورانه‌ای، نگاهی نمادین و انتقادی دارد به سیستم‌های قضایی‌ای که وظیفه‌شان برقراری عدالت است اما ظاهراً بویی از آن نبرده‌اند، داستانی که اگرچه ریشه در قرون گذشته دارد اما همچنان این روزها تازه است.

آرش فاریابی