سناریویی خوف‌انگیز. دانشمندی مغزهای انسان‌هایی را از بدن‌شان جدا کرده است و در محیطِ آزمایشگاهی زنده نگه می‌دارد. با وصل‌کردنِ سیم‌هایی به مغزها، باورهای مداومِ سازگارِ پرجزئیاتی در مغزها ایجاد می‌کند حاکی از اینکه با جهان و با افراد تعامل دارند. اما همه‌ی این باورها کاذب‌اند. مغزها فقط در ظرف‌های آزمایشگاهی‌اند ـــ اصطلاحاً مغزهایی در خمره.

این سناریو بسیار نامحتمل می‌نماید؛ اما اگر بپذیریم که منطقاً ناممکن نیست، آنگاه با شکّاکیتِ حادّی مواجه می‌شویم: آیا خودِ ما چنان مغزهایی نیستیم؟ بحث در این باره موضوعِ یک مقاله‌ی بسیار معروفِ هیلری پاتنم است: مقاله‌ای با عنوانِ ”مغزهای در خمره“ که در ۱۹۸۱ منتشر شده است. خواننده‌ی آشنا با دکارت شاید به‌یادِ تأملاتِ دکارت بیفتد؛ خوانندگانِ دیگری شاید سلسله فیلم‌های  ماتریکس را به‌یاد بیاورند (آن‌طور که در اواخرِ این مجلّدِ فارسی می‌خوانیم، یکی از پدیدآورندگانِ ماتریکس تصریح کرده است به تأثیرپذیری از پاتنم).

استدلالِ‌ پاتنم بر ضدِ این شکّاکیتِ افراطی مبتنی است بر نظریه‌ی معروفِ او درباره‌ی معنا، که اصول‌اش به‌اجمال در همین مقاله و با تفصیلِ بیشتر در یک مقاله‌ی دیگرش ــ مقاله‌ی ”معنا و ارجاع“ (۱۹۷۳) ــ شرح داده شده. این دو مقاله، نیمی از مقاله‌های بخشِ اولِ این مجلّدِ فارسی هستند. مثلِ تقریباً هر متنِ کلاسیکِ فلسفی، خواندنِ مقاله‌های پاتنم خیلی هم آسان نیست ــ این‌طور نیست که بشود به همان سرعتی بخوانیدش که کیمیاگر را می‌خوانید! اما، با صبر و حوصله و دقت، شدنی است.

هیلری پاتنم از مهم‌ترین فیلسوفانِ سنّتِ تحلیلی ــ سنّتِ معاصرِ انگلیسی-امریکایی ــ در نیمه‌ی دومِ قرنِ بیستم است. این مجلّدِ فارسی حاویِ ترجمه‌ی ده مقاله از او است، که برخی‌شان از مهم‌ترین مقاله‌های این سنّت‌اند. کتاب در سه بخش تنظیم شده است: فلسفه‌ی زبان، فلسفه‌ی علم، فلسفه‌ی ذهن. ترجمه‌ها حاصلِ کارِ شش مترجم است.

سبد خرید
شروع به تایپ کردن برای دیدن محصولاتی که دنبال آن هستید.