نسل غول‌ها

آرش محسنی

نسل غول‌ها

انتشار مجموعۀ «نسل قلم» از سر گرفته شد. این مجموعۀ مفید و خواندنی که سال‌ها پیش در دهۀ هفتاد از جانب نشر تجربه منتشر می‌شد، این‌بار در قطع و طراحی تازه‌تری توسط نشر نو روانۀ بازار نشر شده است. مترجمان صاحب‌نامی چون «عبدالله کوثری»، «محمد مختاری»، «کریم امامی»، «ابراهیم یونسی»، «مهدی سحابی»، «فرخ تمیمی» و «خشایار دیهیمی» در ترجمۀ این مجموعه مشارکت داشته‌اند و کل مجموعه زیر نظر خشایار دیهیمی منتشر شده است. دیهیمی دربارۀ اهمیت این کتاب‌ها می‌نویسد: «این کتاب‌ها زندگی‌نامه نیستند، بلکه شرح و تفسیر و نقد آثار و اندیشه‌های نویسندگان هستند. اگرچه حجم‌شان اندک است اما می‌توانند نقطۀ شروع خوبی برای خوانندگانی باشند که در پی راه‌یافتن به مضامین اندیشه‌های این نویسندگان و متفکران هستند.»

بر خلاف کتاب‌های بیوگرافی و زندگی‌نامه‌های خودنوشت که تاکید را بیش از همه‌چیز بر نقل ماجراهای زندگی نویسندگان و ترسیم یک خط سیر کلی برای زندگی آن‌ها می‌گذارند، کتاب‌های مجموعۀ «نسل قلم» آثار آنان را هدف پژوهش قرار داده و تلاش می‌کند در ظرفی اندک و فرصتی کوتاه به کلیدهای اصلی و مایه‌های فکری خالقان آثار راه پیدا کند و در این رهگذار به زندگی آنان نیز نیم‌نگاهی دارد. کتاب‌های مجموعۀ نسل قلم مناسب چه کسانی است؟ خوانندگانی که می‌خواهند خواندن مجموعه آثار این نویسندگان و متفکران را آغاز کنند و هم‌چنین مخاطبانی که با آثار آن‌ها آشنایی دارند اما برای درک بهتر آن آثار به متونی تکمیلی، مجمل و منسجم نیاز دارند. از نویسندگان این مجموعه می‌توان به «لانین آ، گیورکو»، «جورج دی. اسکید»، «تام هاپکینسن»، «لئون هاوارد» و «سام درایور» اشاره کرد.

سری جدید نسل قلم در پنج جلد منتشر شده است: جلد نخست این مجموعه به «هرمان ملویل» اختصاص دارد. به جرئت می‌توان گفت که هیچ خوانندۀ حرفه‌ای ادبیات نیست که شاهکار جاودانۀ ملویل، «موبی دیک» را نخوانده باشد. ملویل این مهم‌ترین اثرش را در ۱۸۵۱ منتشر کرد و حتا پس از گذشت چهل سال از انتشار آن هنگامی که نویسنده‌ در بستر مرگ بود، چندان که باید قدر ندید. سال‌های سال باید می‌گذشت تا موبی دیک بر تارک ادبیات امریکا بنشیند و به عنوان یکی از شاهکارهای ادبیات امریکا و جهان شناخته شود. در اهمیت این رمان همین بس که ویلیام فاکنر آرزو کرده که ای کاش خودش نویسندۀ موبی دیک می‌بود. کتاب هرمان ملویل با نگاهی به زندگی ملویل و نقطه‌گذاری تاریخی خلق آثارش به برآیندی کلی از زندگی نویسنده و آثارش می‌رسد و به خواننده این شانس را می‌دهد تا در فرصتی محدود، درکی کلی و بااهمیت از زندگی خالق موبی دیک به دست بیاورد. کتاب ملویل را خشایار دیهیمی ترجمه کرده است.

جلد دوم مجموعۀ نسل قلم به «جورج اورول» نویسنده و شاعر انگلیسی اختصاص یافته است. اورول را بسیاری از منتقدان نویسنده‌ای درجۀ یک نمی‌شمارند اما آثار ماندگاری چون «قلعۀ حیوانات»، «۱۹۸۴» و «به‌یاد کاتالونیا» باعث می‌شود خواننده در راستی و درستی این داوری از اساس تردید کند. زندگی پرفراز و نشیب اورول و آمیختگی تفکیک‌ناپذیر اندیشۀ اصلاح‌طلبانه‌ی او با سیاست، جنگ، پلیس و آشوب‌های سیاسی اجتماعی قرن اخیر از او نویسنده‌ای سوسیال دموکرات و روزنامه‌نگاری درجۀ یک ساخت و او را به چنان نگاه گشتالتی و جهان‌شمولی نزدیک کرد که بتواند اثر تمثیلی کم‌نظیری چون «قلعۀ حیوانات» بنویسد. او با قلعۀ حیوانات از استبداد طبقۀ حاکم شوروی به درشتی انتقاد کرد و معتقد بود نظام شوروی به یک نظام استبدادی بدل شده و بر پایۀ کیش شخصیت بنا شده ‌است. کتاب جورج اورول نوشتۀ تام هاپکینسن و ترجمۀ پیروز سیاوشی است.

جلد سوم مجموعه دربارۀ «پابلو نرودا» شاعر بزرگ اهل شیلی نوشته شده است. هنگامی که گابریلا میسترال برخلاف میل پدر پابلو، او را به خاطر شعرهایش تشویق می‌کرد هرگز گمان نمی‌برد که روزگاری آن پسربچۀ سرکش به شاعری بزرگ و جهانی بدل می‌شود. شاید زندگی به عنوان  سرکنسول و انتصاب در پست‌های سیاسی تنها همین یک‌بار شاعر و هنرمندی را از آرمان هنری‌اش جدا نکرده باشد و حتا بر عمق اندیشۀ آثارش افزوده باشد. نرودا شاعر زنان، انقلاب و شراب خوشگوار، شعرهایش را در تندبادهای سیاسی اجتماعی قرن بیستم نوشت و بسیاری را در سرتاسر جهان مجذوب جهان تغزلی و شگفت خود کرد. شاید پیش از نرودا هیچ‌گاه سیاست و عشق چنین در هم آمیخته نشده باشند. او اگر به جنگ دیو استبداد و حکومت‌های اولیگارشی می‌رفت تنها یک سلاح با خود می‌برد و آن شعرهای عاشقانه و ویران‌گرش بود. کتاب خواندنی نرودا را جورج دی. اسکید نوشته و رؤیا رضوانی ترجمه کرده است.

کتاب جهارم دربارۀ «آنا آخماتووا» و یکی از یادگارهای زنده‌یاد محمد مختاری است. نام آخماتوا با جنبش «اکمه‌ایسم» پیوند خورده است. مکتبی که خود دولت مستعجل بود اما بر شاعران پس از خود تاثیر گذاشت. در آن زمان در روسیه سمبولیسم مکتب شعری مسلط بود اما دو جریان شعری نورسیده نیز در حال شکل‌گیری بود؛ اکمه‌ایسم که آخماتووا و همسر اولش و چند شاعر جوان دیگر آن را بنیان گذاشتند و دیگر جنبش فوتوریسم بود که شاعر شاخص و نماد آن، ولادیمیر مایاکوفسکی بود. هرچند بعدها فوتوریست‌ها بسیار معروف شدند و آکمه‌ایست‌ها در همان پیچ تاریخی به جا ماندند اما عقاید شعری آغاز دهۀ بیست روسیه تقریبا به تساوی میان هواداران آخماتووا و مایاکوفسکی تقسیم شد. آکمه‌ایست‌ها در سال ۱۹۱۴ از سوی منتقدان و جامعه‌شناسان مارکسیست مورد استقبال قرار گرفتند، اما بعدها در زمان استالین، آن را «ادبیات اشراف و زمین‌داران» لقب دادند و محکومش کردند. آخماتووا مانند دیگر شاعران هم‌دوره‌اش، در حال شکستن اوزان عروضی در شعر بود، اما او در حاشیۀ آن‌چه قانون و قاعدۀ مجاز شمرده می‌شد کار می‌کرد. او حتی روشی را برقرار کرد که معمولاً به عنوان «روش آخماتووا» پذیرفته شده‌ است و به تعبیری «ترکیب دوهجایی‌ها و سه‌هجایی‌ها» نام دارد. او به فراتربردن حد و مرزهای قافیه نیز کمک زیادی کرد. آن‌چه را قبلاً قافیۀ آزمایشی می‌نامیدند، او تثبیت کرد. درک ظرایف موسیقایی شعر آخماتووا فقط با دانستن زبان روسی و شنیدن آن امکان‌پذیر است و ترجمۀ آن به زبان‌های دیگر بسیار دشوار و شاید محال باشد. کتاب آخماتووا نوشتۀ سام درایور است.

کتاب پنجم مجموعۀ نسل قلم کتابی خواندنی دربارۀ نویسندۀ بزرگ امریکای لاتین، «کارلوس فوئنتس» است و ترجمۀ مترجم بزرگی به نام «عبدالله کوثری»، بی‌گمان ارزش افزودۀ آن است. فوئنتس چون دیگر نویسندگان امریکای لاتین نه تنها از سیاست برکنار نمانده است، بلکه چون دیگر هم‌پیشه‌گانش پست سیاسی نیز گرفته است. نفس‌کشیدن در هوای سیاست و جامعۀ پرهیاهوی مکزیک او را به نویسنده‌ای با سبکی پیچیده و اندیشه‌ای سترگ و غیر قابل نفوذ بدل کرده است. چه کسی می‌تواند غولی چون فوئنتس را به نیکی معرفی کند جز خود او؟ او دربارۀ شیوۀ نوشتنش می‌گوید:

«من نویسندۀ صبحگاهی هستم. از ساعت هشت و نیم شروع می‌کنم به نوشتن با قلم و تا ساعت دوازده و نیم ادامه می‌دهم و بعد می‌روم شنا سپس برمی‌گردم و ناهار می‌خورم و بعدازظهر کتاب می‌خوانم. بعد هم می‌روم پیاده‌روی تا برای نوشتن روز بعد آماده شوم. قبل از اینکه مشغول نوشتن شوم باید تمام کتاب را در ذهنم نوشته باشم. این‌جا در  پرینستون همیشه مسیری مثلثی شکل را پی می‌گیرم: به خانۀ انیشتین در خیابان مرسر می‌روم، بعد به خانۀ توماس مان در خیابان استاکتن و بعد به خانۀ هرمان بروچ. پس از دیدار از این سه خانه به خانۀ خودم می‌روم و وقتی به خانه می‌رسم شش تا هفت صفحه را که باید فردا بنویسم در ذهن دارم. اول با مداد می‌نویسم و پس از آن که حس کردم داستان آن‌جاست، آن را به کناری می‌گذارم. بعد چرک‌نویس را تصحیح می‌کنم و خودم آن را ماشین می‌کنم و تا آخرین لحظه آن را اصلاح می‌کنم. وقتی داستان را روی کاغذ می‌آورم درواقع کار آن تمام شده‌است: نه صحنه‌ای از قلم افتاده و نه بخشی. دقیقاً می‌دانم قرار است چه رخ بدهد، کم و بیش همه‌چیز ثابت می‌ماند. در این مواقع درواقع عنصر غافلگیری را درون خودم قربانی می‌کنم.» کتاب فوئنتس را لانین آ. گیورکو نوشته است.

آرش محسنی
منبع: الف