قانونگذارانِ ناشناختۀ جهان
در قرن هفدهم و در روزهای نخستِ پایهگذاری علم جدید، عقل به عنوان یگانه بازیگرِ صحنه و تجسّم قدرت مطلق، مقابلِ احساس و تخیّل، ایستاد. پایهگذارانِ علمِ جدید، عقل را شخصیّتی همهفنحریف معرّفی میکردند که میتواند گرهگشایِ همۀ مسائل باشد. ایشان با اتّکا بر فیزیکالیسم به عنوان آموزهای هستیشناختی، مدّعی بودند تنها آن چیزهایی وجود دارند که فیزیک به ما میگوید. علمِ جدید، بر آن بود که همه چیز را میتوان با عینکی جزئینگر دید و با ذهینیّتی اتمباور، جهان را تا ریزترین ذرّاتِ ممکن، تجزیه کرد و آن را در لابراتوارِ تجربه، آزمود. تجربۀ زیسته نشان داده است که شعر و هنر، نقش مهمّی در حیات فکری ما ایفا میکنند، زیرا زبانی را که شهودهای خلّاقهمان در نخستین مرحله در چارچوب آن بیان میشوند فراهم میسازد. شعر و ادبیّات، نقشی بزرگ و مهم را در زندگی ما بر عهده دارند. آنها با تحریکِ تخیّلمان به ما نشان میدهند که هر انتخابی ممکن است چه پیامدهایی داشته باشد. ادبیّات، محورِ تجربههای مشترکِ انسانهاست. اگر کار ویژۀ علمِ جدید، جزئینگری و گام برداشتن با عصا در زمینی لغزنده است، ادبیّات، با نگاهی کلنگر، فرصتی است برای پرواز و فراتر رفتن از زمان و زمانه. اینگونه است که با بهرهگیری از شعر میتوان در اندیشۀ “شکل دادن به روحِ عصرِ خویش” بود. مری میجلی در “علم و شعر” مدّعی است که همۀ علم از دل تفکّر فلسفی، یعنی از دل نقد شهودهای خلّاقانه، بیرون میآید. از دیدِ او، روزگارِ تصوّر علمی که همچون مهارتی مستقل و خودآیین، عقلانیّت را در انحصار خود داشته و یگانه بازیگرِ صحنهی زندگی انگاشته شود و شخصیّتی همهفنحریف به شمار آید، سر آمده است. میجلی، زندگی انسان را شبیه به آکواریومی بسیار بزرگ میداند که روشنایی مناسبی ندارد و هیچگاه نمیتوان آن را از بالا به طور کامل دید و تنها از طریقِ دریچههایی کوچک که به صورتی نامنظّم قرار گرفتهاند میتوان داخلش را به تماشا نشست. و بدین ترتیب، ادّعای مطلق بودنِ علمِ همهفنحریف را به پرسش میگیرد.
علم و شعر، مجالی است برای بررسیِ تقابلِ جزئینگریِ مطلقِ به جا مانده از آغازِ عصرِ روشنگری و کلنگریِ گریزپایِ هنرآمیزانِ همواره. این کتاب خط بطلانی است بر پوزیتیویسمِ عنان گسیختهای که گمانِ اندازهگیریِ همه چیز را با خطکشِ آزمایشگاه و لابراتوار در سر دارد. شاید مقدّمۀ این کتاب میتوانست چنین باشد: نوبتِ عاشقیست یکچندی…
سعید رضادوست