راهنمای فهمیدن فروید
شبها زود نمیخوابم؛ چون تا دیروقت مشغول بازی و علافی هستم. قلمبهدست یک چشم به کتاب و یک چشم به کاغذ کاهی، روی صندلی، پشت میز، چیزمیز مینویسم. ولی آن شب زود افقی شدم. قبلش تصمیم گرفته بودم کار مفیدی انجام دهم. این شد که بعد از غروب با دوست مثلاً مهندسم رفتیم قدم بزنیم. قدم زدن بهانهای بود که به فلافلهای شهر شبیخون بزنیم. تا خرخره خوردیم. سنگین شدم و زود به لانه برگشتم. حالوحوصلۀ کار نبود. روی تخت دراز کشیدم و این کتاب کوچک و زیبا را به دست گرفتم؛ چون خیلی سبک و خوشدست بود. هم شبها برای حالت افقی روی تخت مناسب است و هم روزها برای حالت عمودی در اتوبوس و مترو. البته عنوانش نیز کنجکاوم کرد.
یکراست رفتم به سراغ بخش پایانی کتاب، یعنی «واژهنامه». مترجمان توضیح داده بودند که «آنچه در پی میآید صرفاً شامل آن دسته از اصطلاحات روانکاوی است که خواننده هنگام مطالعۀ این کتاب یا دیگر کتب مشابه یا خود آثار فروید ممکن است با آنها برخورد کند و شاید بخواهد تعریفی مفید و مختصر از آنها در دست داشته باشد.»
از همان صفحۀ اول یکی از اصطلاحات را ورانداز کردم: «Aggression / (پرخاشگری): تلاش آشکار فکری و عملی و احساسی و یا خیالی (فانتزی) برای سلطه بر دیگری یا تخریب او. نیز این اصطلاح به سائقی اشاره دارد که مسبب اینها است.» خب، در قدم اول فهمیدم که اَگرِشِن هم دارم. اندکی چشم چرخاندم تا ببینم کدامیک از ویژگیهای صفحۀ بعدی را دارم که با چند اصطلاح فاخر خاکبرسری مواجه شدم! ترجیح دادم جلوتر نروم و به همین دلیل برگشتم به اول کتاب، «پیشگفتار مترجمان». مترجمان پیشگفتار مفصل پنجاهصفحهای برای این کتاب تهیه کردهاند که ترجمۀ اثری دیگر است. این پیشگفتار خوب و جالب به این مسأله میپردازد که فروید را چگونه بخوانیم و چگونه نخوانیم. در همین راستا ویژگیهای کلی و اصلی بینش فروید را برمیشمرد.
بدنۀ اصلی کتاب از صفحۀ ۶۱ شروع میشود و در صفحۀ ۱۸۰ به پایان میرسد. به عبارت دیگر، ۱۲۰ صفحه مطلب دقیق و فشرده، بدون حرف اضافه. از این مهمتر، این ۱۲۰ صفحه بین ۱۶ فصل کوتاه تقسیم شدهاند. هر فصل کم و بیش ده صفحه است و چند بخش و ریزعنوان فرعی هم دارد. در مجموع، کتاب عملاً از بخشهای بسیار کوتاه تشکیل شده که خواندنش را راحت کرده است. برای نمونه، یکی از ریزعنوانها «ناهشیار پویا» را توضیح میدهد: «مفهوم ناهشیار در آثار فروید محتاج توضیح است. پیش از فروید نیز ناهشیار را میشناختند، اما نه به معنای پویی که او میفهمید. در حقیقت از زمان فیلسوفان باستان و شاید حتی پیش از ایشان، این آگاهی وجود داشت که بخش بزرگی از فعالیت ذهنی آدمی از دایرۀ شناخت او بیرون است، پس ایدۀ ناهشیار از پیش وجود داشت. اما ناهشیاری که فروید از آن سخن میگوید با واپسرانی قرین است: مراد او از ناهشیار مجازاً مکانی روانی است که ایدههای ناسازگار با ذهن هشیار به آنجا رانده میشوند و بدین ترتیب از دایرۀ هشیاری میگریزند. بنابراین ناهشیار پویا را باید از ناهشیار به معنای عام تمییز داد.»
چهبسا کسی گمان کند که با کتابی سادهانگارانه مواجه است. ولی این تلقی کاملاً اشتباه است. نویسندۀ کتاب چند دهه تجربۀ روانکاوی دارد. وی با اشرافی کمنظیر بر آثار فروید این اثر را برای راحتی دیگران نوشته است. مجموعهآثار فروید بیش از بیست جلد قطور است. علاوه بر این، فروید نامهنگاری قهار بود که فراوان مینوشت. مجموعۀ نامههای او ۵۰ جلد است! نویسنده برای توضیح اندیشههای فروید نهفقط کتابها و مقالاتش، بلکه نامههایش را نیز مد نظر داشته است.
روش کار و سیر کلی کتاب به این صورت است که جریان زندگی و تاریخی فروید همراه با سیر تطور اندیشههایش پیش میرود. برای مثال، فصل دهم، با عنوان فراروانشناسی (۱۹۱۵-۱۹۱۷)، به همان بازۀ زمانی دوسه ساله میپردازد که فروید کتاب «فراروانشناسی» را منتشر کرد. در این فصل مباحث این کتاب تشریح میشود و نویسنده توضیح میدهد که در این مرحله دیدگاه فروید نسبت به گذشته چه تغییری کرده است و بعداً زمینهساز چه تغییری در سالهای آینده خواهد شد. علت این روش، خود روانکاوی فروید است. نویسنده توضیح میدهد که اندیشههای فروید در طول زندگیاش تغییراتی داشته و علت این تغییرات هم تجربههای فروید بود که در طی زندگیاش و بر اثر ارتباط با مراجعان و بیماران شکل میگرفتند. بنابراین هر گونه شناخت درست روانکاوی فروید بدون توجه به سیر زندگی و تجربههای تحقیقاتی او ناقص خواهد بود.
در مجموع، وضوح و پختگی مباحث باعث شده که این کتاب مختصر برای متخصصان مفید باشد و برای غیرمتخصصان، غنیمت. متخصصان میتوانند در این کتاب دانش گستردۀ خود را به صورت جمعبندیشده ببینند؛ بهعلاوۀ نکات ریز و دقیق و مهم. غیر متخصصان هم از طریق این کتاب شناختی کلی و اجمالی و در عین حال همهجانبه از فروید بهدست میآورند. ای کاش در این روزگار شلوغ و کمبود وقت همۀ کتابها را به همین شکل، مختصر و تکهتکه، مینوشتند. اینطوری هم مطالعۀ کتاب زمان زیادی نمیبرد و هم خود مطالعه آسان میشد. واقعاً چه کسی جز استاد و متخصص روانکاوی کتابی قطور و مفصل دربارۀ فروید میخواند؟ ولی قبل از آن، این سؤال اساسی مطرح میشود که اصلاً چرا باید با اندیشههای فروید آشنا شویم؟
درست است که فروید یک متفکر متخصص و طراز اول بود، و این هم درست است که روانکاوی یک دانش تخصصی و حتی بالینی است؛ ولی اندیشههای فروید و روانکاوی چیزی فراتر از این حرفهاست. واقعیت این است که روانکاوی فروید محدود به دانشی تخصص و بالینی نیست، بلکه امروزه بخشی از فرهنگ عمومی سطح بالا شده است. کسی که با فروید آشنا نباشد، از خیلی چیزها بینصیب میماند. مثالی بزنم: امروزه در حوزۀ نقد ادبی یکی از روشها و رویکردهای رایج، نقد روانکاوانه است. برای نقد و بررسی آثار ادبی، بهویژه رمانها، از نظریات فروید استفاده میکنند. روشن است که این امر محدود به ادبیات داستانی نیست. در سایر هنرها نیز وضع به همین صورت است؛ برای نمونه، سینما و نقاشی. بنابراین فهم فروید شرط پاگذاشتن به سطحی بالا از فکر و فرهنگ عمومی است که همۀ ساختههای بشری را شامل میشود. این غیر از تأثیر عامی است که فروید بر همۀ علوم انسانی به جا گذاشته است. حال اگر کتاب ساده و خوشخوانی این توشه و مایه را بهراحتی در اختیار خواننده قرار دهد، قطعاً اثری ارزشمند است.
در پایان آن شب دوباره به واژهنامه برگشتم. اینبار فقط تعداد اصطلاحات را شمردم؛ از اول به آخر و بالعکس. تعدادشان آن قدر بود که باعث گیج شدن و بهخواب رفتن آدم شود. ۱۳۱ اصطلاح بود.
علی غزالیفر