روان‌شناسی کاراکتر انقلابی

روبرت صافاریان

روان‌شناسی کاراکتر انقلابی

 

چرا باید کتابی ششصد صفحه‌ای دربارۀ «باکونین» شخصیتی بخوانیم که به نظر می‌رسد امروز دیگر صرفاً اهمیت تاریخی دارد و دیگر کمتر کسی سراغ نوشته‌هایش می‌رود (برعکس کارل مارکس، هم‌عصر و رقیب او، که هر چند سال یک بار شاهد بازخوانی آثار و اندیشه‌هایش هستیم و هنوز تأثیر انکارناپذیری بر اندیشۀ سیاسی و اجتماعی معاصر دارد). این نوشته قرار است به این سؤال پاسخ دهد.

در اواسط دهۀ سی سدۀ گذشتۀ میلادی، ای. اچ. کار (ادوارد هلت کار) نویسنده‌ و تاریخ‌نگار انگلیسی، بعد از نوشتن دو کتاب دربارۀ داستایوسکی و هرتسن قصد داشت کتابی دربارۀ میخائیل باکونین، انقلابی آنارشیست روس بنویسد، اما سراغ هر ناشری می‌رفت، روی خوش نمی‌دادند. ناشرها متفق‌القول بودند که چه کسی حاضر است کتاب مفصلی دربارۀ زندگی باکونین بخواند. (به نقل از خودزندگی‌نامۀ کوتاه ای. اچ. کار)

امروز در ایران حدود ۹۰ سال بعد، این پرسش با شدت و حدت بیشتری مطرح است. چرا باید کتابی ششصد صفحه‌ای دربارۀ شخصیتی بخوانیم که به نظر می‌رسد امروز دیگر صرفاً اهمیت تاریخی دارد و دیگر کمتر کسی سراغ نوشته‌هایش می‌رود (برعکس کارل مارکس، هم‌عصر و رقیب او، که هر چند سال یک بار شاهد بازخوانی آثار و اندیشه‌هایش هستیم و هنوز تأثیر انکارناپذیری بر اندیشۀ سیاسی و اجتماعی معاصر دارد).

ای اچ کار همان جا توضیح می‌دهد:

بعد از کار طاقت‌فرسا روی داستایوسکی و هرتسن (یعنی نوشتن کتاب‌هایی دربارۀ آن‌ها)، شیفتۀ باکونین شدم، احتمالاً به عنوان چهره‌ای که تجسم کامل‌ترین شکل انکار جامعۀ غربی بود. در این دوره اشتیاق نوشتن در من بسیار شدید بود؛ و چون هنوز کارمند وزارت خارجۀ انگلستان بودم دربارۀ موضوع‌های معاصر نمی‌توانستم بنویسم. گمان می‌کنم این موضوع نقشی داشته است در تمرکز توجه من بر قرن نوزدهم. حالا سخت مشتاق بودم زندگی‌نامۀ باکونین را بنویسم. حتی رمانی نوشتم با موضوع تأثیر یک کاراکتر پرشور و افراطی که مُدلش باکونین بود بر یک گروه متعارف انگلیسی. ایده خوب بود، اما اجرا ضعیف؛ این کار هیچ وقت رنگ انتشار به خود ندید و چند سال بعد خودم معدومش کردم. (همان)

یکی از دلایل خواندن کتاب می‌تواند همین شور و شوقی باشد که نویسنده‌اش برای نوشتن آن داشته است. ای. اچ. کار این کتاب را نه از سر انجام وظیفه و برای رفع تکلیف بلکه برای بیان دیدگاه‌هایش دربارۀ جامعه‌ای که نخبگان سیاسی و اصول و مفاهیم زیربنایی آن را خوب می‌شناخت، نوشته است. به هر رو برای خوانندۀ امروزی دلایل متعددی برای خواندن این کتاب وجود دارد.

کتاب میخائیل باکونین: شورشی سودایی پیش و بیش از هرچیز کتاب روانشناسی کاراکتر انقلابی است بر اساس بررسی مستند یکی از نمونه‌های شاخص آن.

دیگر این‌که از طریق پی‌گیری زندگی قهرمانش، گوشه‌های مهمی از تاریخ اندیشۀ سدۀ نوزدهم میلادی را که هنوز بازتاب‌هایش را در زندگی معاصر می‌بینیم شرح می‌دهد. در این باره بخصوص که اندیشه‌های بسیار انتزاعی فلسفی، چگونه مسیر زندگی سیاسی آینده را تعیین می‌کنند.

و سرانجام رمان جذابی است دربارۀ پیچیدگی‌ها و تناقضات روان آدمی و قدرت خودفریبی او.

انقلابی پرشور و سودایی

کاراکتری پرشور و افراطی، کسی که در سراسر زندگی شصت و چند ساله‌اش کار نکرد، ده‌ها سازمان مخفی بنیانگذاری کرد که بیشترشان تنها در ذهن او حضور داشتند، ده‌ها نوشته را شروع کرد و به پایان نبُرد، مرتب با قرض گرفتن از دوستان و کمک‌های هوادارانش زندگی کرد و اندیشه‌های منسجم و سیستماتیکی نداشت (که البته به این معنا نیست که رئوس اندیشه‌هایش ــ هرچند پر از تناقض ــ معلوم نبود.) کسی که توانایی ادارۀ ساده‌ترین امور روزمره زندگی‌اش را نداشت، در شرایط فشار بیرونی وا می‌داد و بعد از عبور از این شرایط به سرعت وادادنش را فراموش می‌کرد و باز به سخن‌پراکنی دربارۀ شورش‌های مردمی و سازماندهی انقلابی روی می‌آورد. کتاب میخائیل باکونین: شورشی سودایی بیش از هرچیز روانشناسی شخصیت انقلابی است. باکونین نمونۀ اعلای فرد انقلابی است که بیش از هر چیز ویران و تنها ویران کردن برایش جذاب و انگیزۀ حرکت اوست و طرحی برای آینده ندارد مگر نقشه‌هایی بسیار خیالی… این انقلابی خستگی‌ناپذیر ذاتاً آدم مهربانی بود و در بی‌چیزترین شرایط اگر دوستانش نیاز داشتند پول ناچیزش را در اختیارشان می‌گذاشت و به دشواری کینۀ کسی را به دل می‌گرفت. او ناتوانی جنسی داشت و رابطه‌اش با زنان متعددی که در زندگی ظاهر و ناپدید شدند به رابطۀ معنوی ــ و بهره‌مندی از حمایت مالی در مورد شاهزاده‌خانم‌های مهاجر انقلابی ــ محدود می‌شد.

مثل یک رمان زندگی‌نامه‌ای

وقتی به مرجعی دایره‌المعارفی مثل ویکی‌پدیا مراجعه می‌کنیم اهمیت و میراث باکونین در دو چیز خلاصه شده است: نقشی که او در تاریخ جنبش چپ در انترناسیونال اول به عنوان رقیب و مخالف مارکس بازی کرد و تأثیر پایایی که در شکل‌گیری گروه‌های آنارشیستی بخصوص در اسپانیا و ایتالیا داشت. کتاب ای. اچ. کار در عین حال که به تفصیل به این‌ها پرداخته است، اما چیزی دارد بسیار فراتر از این‌ها. ویژگی‌هایی که بالاتر گفتم و در سراسر کتاب مورد به مورد شرح داده شده است، در هیچ مدخل دایره‌المعارفی پیدا نمی‌شود. کتاب مثل یک رمان زندگی‌نامه‌ای پیش می‌رود که یک قهرمان اصلی دارد و زندگی این قهرمان را از زمان تولدش در سال ۱۸۱۴ در ملکی در یک منطقۀ دورافتادۀ روسیه به نام پرموخینو در یک خانوادۀ زمین‌دار پراولاد تا دانشجویی در مسکو و سن پترزبورگ تا در افتادن با پدر و مادرش سر ازدواج خواهران تا تشکیل محفل‌های روشنفکری معتقد به آزادی درونی (فیخته) تا رسیدن به هگل و آزادی بیرونی و انقلاب.

عنوان شش بخش کتاب (هریک شامل چند فصل) به خوبی سیر زندگی‌نامۀ باکونین را نشان می‌دهد:

فصل اول با عنوان «رمانتیک جوان» ۱۲۰ صفحۀ اول کتاب است. در این بخش با زندگی پدر زمیندار و نُه خواهر و برادر میخائیل و روابط او با آن‌ها آشنا می‌شویم. میخائیل در دوران دانشجویی در مسکو با محفل‌های روشنفکری آشنا می‌شود که در این دوره (دهۀ سی میلادی از قرن نوزدهم) به اندیشۀ فلسفی آلمانی علاقه‌مند بودند. ابتدا شور فیخته فیلسوف رمانتیک آلمانی و اندیشه‌های او دربارۀ آزادی درونی انسان باکونین را در بر می‌گیرد و سپس به هگل و هگلی‌های چپ می‌رسد. در این دوره روحیه شورشی او در برانگیختن خواهرانش در تن ندادن به ازدواج‌های خانوادگی و مخالفت با پدر نمود پیدا می‌کند.

بخش دوم با عنوان «ماجراجوی انقلابی» سفر او به اروپا و آشنایی با محافل انقلابی کشورهای گوناگون را شامل می‌شود. در این دوره در سال ۱۸۴۸ در انقلاب‌های سال ۱۸۴۸ اروپا شرکت می‌کند و سرانجام در شورش درسدن دستگیر و زندانی می‌شود. این بخش نیز حدود ۱۲۰ صفحۀ کتاب را به خود اختصاص داده است.

«زنده به گور» نام بخش بعدی است که کوتاه‌تر است (حدود ۵۰ صفحه) و دوران زندان و زندگی در تبعید باکونین را با جزئیات به تصویر می‌کشد. بخصوص چند سالی که او در قلعه‌ای در روسیه زندانی است سلامتی او به شدت رو به وخامت می‌رود و تمامی دندان‌هایش می‌ریزد. او در این دوره برای تخفیف مجازات خود توبه‌نامه‌ای به خطاب به تزار می‌نویسد که تا زمان مرگ او کسی از آن خبر نداشت و سال‌ها بعد منتشر می‌شود. در این توبه‌نامه او به شدت نژادپرست، ضدآلمانی و اسلاوگراست. شکی نیست که بخشی از اظهارات این توبه‌نامه را می‌توان به شرایط او و کوششی که برای تخفیف مجازاتش می‌کند نسبت داد، اما بسیاری از اندیشه‌های ملی‌گرایانه تا سال‌های بعد نیز با او هستند و مسلماً بخشی از اعتقاد واقعی‌اش هستند.

باکونین سال‌های آخر زندان خود را به عنوان تبعیدی در سیبری می‌گذراند، آن‌جا ازدواج می‌کند و از همان جا موفق می‌شود فرار کند و سر از لندن در بیاورد که انقلابی لیبرال مشهور هرتسن در آن‌جا نشریه مشهورش ناقوس را منتشر می‌کرد. بخش بعدی کتاب تحت عنوان «جان یافته» به زندگی او در کشورهای مختلف اروپا و تلاش‌هایش برای تشکیل اتحادیه‌هایی از انقلابیون کشورهای مختلف در قاره می‌گذرد. او با گریبالدی ایتالیایی و دیگر انقلابیون آشنا می‌شود و خود به عنوان چهره‌ای انقلابی که توانسته است از زندان تزار بگریزد شهرتی به هم می‌زند. تلاش برای هماهنگی جنبش‌های ناسیونالیستی اسلاو‌های جنوب و لهستانی‌ها با نیازهای یک انقلاب اجتماعی عمومی از علایق او در این دوره هستند. در همین دوره است که سرانجام به نتیجه می‌رسد که ناسیونالیسم و انقلاب هرگز با هم در یک راستا نمی‌توانند باشند.

فصل ماقبل آخر کتاب که شامل تلاش‌های باکونین برای رخنه در انترناسیونال مارکسیستی و تشکیل یک جناح مخالف مارکس و انگلس در آن است موضوع فصل ماقبل آخر کتاب را تشکیل می‌دهند که عنوانش «باکونین و مارکس» است و حدود ۱۱۰ صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده است. این تلاش‌ها شکست می‌خورند و او از انترناسیونال اخراج می‌شود. اما به هر رو موفق می‌شود گرایش مخصوصی که به آنارشیسم مشهور شد در جنبش انقلابی چپ اروپا به وجود بیاورد. در پایان این بخش فصلی به شرح تفاوت‌های اندیشه‌های مارکس و باکونین اختصاص یافته (ص ۵۳۸ تا ۵۴۹) که بسیار موجز و مفید است. تکه‌های کوچکی از این فصل که طی آن‌ها نشان داده شده که دیدگاه‌های فردگرایی افراطی چطور می‌توانند به فاشیسم ختم شوند:

آزادی مطلقی که باکونین ترویج می‌کرد اساساً نه فقط با آزادی مورد نظر مارکس (آزادی یک طبقه در برابر طبقات دیگر نه آزادی اعضای آن طبقه در برابر یکدیگر) بکله با آزادی مورد نظر لیبرال‌های غربی (آزادی برای بورژوازی ــ که روایت کلاسیک آن را جان استیوارت میل بیان کرده است) نیز فرق داشت. برداشت باکونین از آزادی در تحلیل نهایی نوعی فردگرایی افراطی بود. این نتیجۀ منطقی رمانتیسیسم است که با مزاج‌های افراطی سازگار است و تجلی طبیعی‌اش در ابراز وجود آن‌هاست. باکونین به لحاظ نظری متعصب‌ترین مدافع آزادی و مطلق‌ترین فردگرای کل تاریخ است. ( ص ۵۴۳)

 … باکونین آزادی را در نابودی و فروپاشی می‌جست که این در ذهن منظم مارکس نوعی جنون بود. مارکس آن را در نظم و سازماندهی می‌جست که این به نظر باکونین اصلاً آزادی نبود. (ص ۵۴۵)

اگر فردگرایی افراطی در یک سطح به آنارشیسم محض می‌رسد، در سطحی دیگر به مطلق‌گرایی فردی ختم می‌شود. (ص ۵۴۶)

اگر حکومت انتخابی برای سرشت متکبر و خودسر باکونین دافعه داشت، در عوض دیکتاتوری محض با طبع او دمساز بود. (ص ۵۴۸)

اگر باکونین جایگاهی در تاریخ ایتالیا دارد به عنوان یکی از بانیان گمنام یکی از ابعاد فاشیسم است و نه چیز دیگر. (ص ۵۴۸)

۵۰صفحۀ آخر کتاب شرح آخرین سال‌های زندگی باکونین و مصیبت‌هایی است که در این سال‌ها متحمل می‌شود و بیشترش هم تقصیر خودش است. ناتوانی او در اداره امور زندگی واقعی در فصلی با عنوان باروناتا به تفصیل شرح داده شده است. خیالپردازی‌های او نقشه‌هایش را برای داشتن یک ملک که بتواند سال‌های آخر زندگی را با آرامش طی کند به شکستی مفتضحانه و پر از تحقیر و بی‌چیزی می‌کشاند. این فصل مثل یک داستان کوتاه واقعی است که شخصیت باکونین را چنان که در ماجرایی بی‌اهمیت و ساده بازتاب پیدا می‌کند به تصویر می‌کشد. او در سال‌های آخر زندگی در پی آرامش بود و آن را نمی‌یافت. و به یک بازنگری اساسی در اندیشه‌هایش رسیده بود:‌

او حتی ایمانش به خیر مطلق بودن ذات بشر را از دست داد. او یک روز بعد به پدرزولی گفت: «در جهان در هر گروه سه‌نفره، دو نفر برای نابودی نفر سومی با هم دست به یکی می‌کنند.» (ص ۵۹۶)

باکونین برحسب غریزه همین طور که به مرگ نزدیک می‌شد با جهان نیز به صلح می‌رسید. (ص ۶۰۲)

بین ادبیات و تاریخ‌نگاری

تمام آن‌چه گفتیم در کتاب به تفصیل و با ذکر نام و نشانی آدم‌ها و مکان‌ها و بر اساس نامه‌ها و دیگر آثار کتبی باقی‌مانده از زندگی باکونین شرح داده شده است. در نتیجه گاهی به میان آوردن نام تقریباً همه‌ی آدم‌هایی که باکونین در یک دوره از زندگی‌اش ملاقات کرده و جاهایی که رفته (و اتفاقاً جاهای خیلی زیادی رفته و آدم‌های خیلی زیادی را ملاقات کرده است) حوصلۀ خواننده را سر می‌برد و احساس می‌کند این جزئیات یادش نمی‌ماند. از سوی دیگر ای. اچ. کار در مورد رویدادهایی که مدرکی از آن‌ها به جا نمانده به خیال‌پردازی رو نمی‌آورد. مثلاً باکونین بعد از سال‌های طولانی با یکی از خواهرانش در اروپا ملاقات می‌کند. ای. اچ. کار به سادگی می‌نویسد که کسی این ملاقات را شرح نداده یا مدرکی که نشان بدهد در این ملاقات چه گذشته وجود ندارد. آیا می‌توان او را به انتخاب بی‌تبعیض همۀ اطلاعات بدون توجه به اهمیت این اطلاعات در زندگی باکونین متهم کرد؟ آیا او نمی‌دانسته که تاریخ‌نگار به هر رو گزینش‌گر است؟

اتفاقاً خیلی هم خوب می‌دانسته است. ای. اچ. کار کتاب کوچکی دارد به نام تاریخ چیست؟ که در آن به خوبی همۀ این موضوع‌ها را شرح داده است. در آن جا می‌نویسد:

نظریه تجربه‌گرای دانش پیش‌فرضش جدایی کامل بین سوژه و ابژه است. فاکت‌ها، به مثابه دریافت‌های حسی، از بیرون بر ناظر وارد می‌شوند و از آگاهی او مستقل هستند. فرایند دریافت انفعالی است: فرد پس از دریافت داده‌ها روی آن‌ها کار می‌کند.

او این دیدگاه را نمی‌پذیرد و همان جا می‌نویسد:

تاریخ‌نگار ضرورتاً گزینش‌گر است.

و اضافه می‌کند:

هر روزنامه‌نگاری می‌داند که مؤثرترین شیوۀ تاثیرگذاری بر آرا عمومی از راه گزینش و آرایش فاکت‌های مناسب است.

پس او با آگاهی از این همه کتابش را نوشته است، ولی از آن‌جا که قصدش تاریخ‌نگاری بوده است و نه رمان نوشتن، به حذف بیشتر اطلاعاتی که در جریان پژوهش به دست آورده راضی نشده است.

کار در انتهای کتاب مشخصات منابعی را که در پژوهش خود از آن‌ها استفاده کرده است به تفصیل شرح داده است. شرحی که نشان می‌دهد آن‌چه در طول کتاب خواندیم نه حاصل تخیل نویسنده بلکه اساساً واقعیت‌هایی هستند که به احتمال قریب به یقین رخ داده‌اند. و این امر اعتبار آن‌ها را نزد خواننده بالاتر می‌برد. در عین حال گواهی است بر سنت پژوهشی که بر کار طاقت‌فرسا در منابع و مدارک استوار است، امری که لزوماً به محدودیت بینش انتقادی و تحلیلی نمی‌انجامد، چنان که کتاب میخائيل باکونین: شورشی سودایی و سایر آثار ای. اچ. کار از جمله شاهدانش هستند.

روبرت صافاریان

منبع: وب‌سایت وینش