رسالت انسان در برابر آزادی
سیمون دوبوار، فیلسوف، نویسنده و نظریهپردازی است که طی عمر حرفهایاش در جنبشهای مختلف سیاسی و اجتماعی فعال و الهامبخش بوده است. او با آثار خود چه در حیطۀ داستان و چه در حوزۀ فلسفه و جامعهشناسی تأثیر شگرفی بر تئوریهای مرتبط با انسانشناسی، فمینیسم و رسالت روشنفکری داشته است. در یکی از مشهورترین نوشتههایش «جنس دوم»، او به رویکرد تاریخ دربارۀ زنان و جنبههای انسانشناسانه در تحلیل وجود زن و مرد پرداخته است. در اثر دیگرش «ماندارینها»، که برندۀ جایزۀ گنکور در سال ۱۹۵۴ شد، دوبوار به واکاوی زندگی روشنفکران در سالهای آغازین دورۀ پس از جنگ جهانی دوم پرداخته و تقابل ملال و پویایی را در زیست اجتماعی آنان در قالب داستان مورد ارزیابی قرار داده است.
آنچه در مرکز اغلب نوشتههای داستانی دوبوار قرار گرفته مسألۀ تعهد در برابر آزادی است. او به اشکال مختلف در آثارش به طرح این پرسش پرداخته است که باور به اصول و ارزشهایی خاص چه سطح از تعهد را ایجاد میکند و این مفهوم با آزادی چه مناسباتی برقرار میکند. آیا پایبندی به ارزشهایی که به زندگی انسان معنا میبخشند با آزادی منافاتی دارد یا به حفظ تمامیت آن منجر میشود؟ این چالشهای تناقضآمیز در داستانهای او به گونههای مختلفی بیان میشوند و مخاطبان را در دوراهیهای متعدد داوری دربارۀ مفاهیم بنیادین زندگی قرار میدهند. زیست دوبوار با تلاطمات سیاسی و جامعهشناختی بسیاری همراه بوده و در تمامی آنها پرسشهای انسانشناسانهای از قبیل هویت، جنسیت، روشنفکری و فلسفۀ وجودی انسان در عصر مدرن در کانون توجه روشنفکران قرار داشته است. هیچیک از آثار داستانی دوبوار از چنین دغدغههایی خالی نیست. حتی زمانی که مسألۀ تنازع بقا مطرح میشود، دوبوار همچنان همان مسائل انسانشناسی را به عرصۀ داستان وارد میکند و این اتفاقی است که در رمان «خون دیگران» به شکلی بارز رخ میدهد.
رمان «خون دیگران» دو شخصیت اصلی به نامهای ژان و هلن دارد. ژان در خانوادهای نسبتاً مرفه به دنیا آمده است. پدرش چاپخانهای دارد به نام «بلومار و پسر» که پس از او به ژان خواهد رسید. هلن در شیرینیفروشی خانوادگیشان کار میکند و شرایط مالیاش به اندازۀ ژان مطلوب نیست. اما برخلاف پیشینۀ خانوادگی، ژان روحیهای متضاد با بورژوازی دارد و هلن دلبستگی چندانی به عدالت در سایۀ سوسیالیسم نشان نمیدهد. آنها اما در یک خصلت با هم اشتراک دارند و همین سببساز نزدیکیشان به هم و تداوم رابطهشان میشود و آن عصیانگری برای کسب استقلال است. ژان در آغاز این رابطه تمایل چندانی به هلن نشان نمیدهد، اما بهتدریج همان خصلت مشترک آنها را به هم دلبسته میسازد.
دوبوار کوشیده از نقطهای روایت را آغاز کند که پُرالتهابترین زمان در رابطۀ این زوج به شمار میآید. هلن در بستر بیماری افتاده و حالش وخیم است و ژان در کنارش به تمامی گذشتهای که از سر گذرانده و آیندهای که به تصمیم اکنون او بستگی دارد میاندیشد. در این هنگام دغدغههای اساسی ذهن ژان مطرح میشود و طی آن به ویژگیهای شخصیتی او نیز میتوان پی برد:
«باید تصمیم میگرفت. چشمان هلن بسته است. صدای خسخسی از دهانش شنیده میشود، ملافه پایین میرود، بالا میرود؛ تلاش زنده ماندن کاملاً نمایان است، خیلی پُرسروصدا است، او درد میکشد، رو به فنا است، تا سحر میمیرد. تقصیر من است. اول ژاک و حالا هلن. چون عاشقش نبودم و چون عاشقش بودم؛ چون خیلی خودش را به من نزدیک کرد، چون من وجود دارم. من وجود دارم و او که آزاد بود تنها و جاودانی بود، حالا اسیر وجود من شده، نمیتواند واقعیت خشن وجود مرا نادیده بگیرد که جزئی از توالی خودبهخود لحظات است؛ در پایان این زنجیرۀ مرگبار، فولاد بیهدف به قلب خودش اصابت کرد، حضور بیرحم فولاد، حضور من، مرگ او.»
آنچه همواره شخصیتهای اصلی داستان را درگیر خود میسازد و حتی به بهای مرگ و زندگیشان تمام میشود و تم اصلی داستان را نیز میسازد مسألۀ آزادی است. تمامی وقایع داستان حول این موضوع شکل میگیرند که چگونه میتوان آزادی را به دست آورد و در برابر آن متعهدانه رفتار کرد. ماجراها در زمان جنگ جهانی دوم رخ میدهند، روزگاری که آزادی در حکم کیمیایی است که در سایۀ جنگ رسیدن به آن ناممکن به نظر میآید. تمام همّ و غم ژان رساندن خود و مردم کشورش به این آزادی است. هرگاه در راه کسب آزادی کوتاهی میکند، احساس گناه شدیدی همۀ وجودش را فرامیگیرد و با وسواسی پایانناپذیر به دنبال راهی برای رسیدن به آن میگردد.
در رمان «خون دیگران»، در راستای پرسشگری دربارۀ رسالت انسان در برابر آزادی است که شخصیتها زیست خود و وقایع تأثیرگذار زندگی خود را معنا میبخشند. ژان وضعیت نسبتاً مرفه خانوادگی را رها میکند و به دلِ جنگ میزند. هلن و ژان هر دو با این مسأله درگیرند و حتی وقتی موقعیت برای آزادی خودِ آنها فراهم است، از دغدغۀ تعهد در برابر آزادی و چالشهای همراه آن نمیتوانند بگریزند. در سفری از گذشته تا حال و، برعکس، شخصیتهای داستان که نمایندۀ انسان متفکر قرنبیستمی نیز هستند مدام در طیفی پُر تنش و تناقض از آزادی به تعهد در رفتوآمدند و در این مکاشفهها خون دیگران و خون خود مدام اهمیتی ویژه در مناسبات آنها پیدا میکند و این موضوع در داستان چنان اهمیتی مییابد که گویی بدون دخالت خون خود و دیگران بحث آزادی و تعهد نمیتواند کامل شود.
منبع: الف