نمایش 9 12 18

    مردی که خواب است

    اتمام چاپ
    مردی که خواب است با زبانی شاعرانه و روایتی سیال میان خواب و بیداری، به بیان تجربه‌ای از بیخ و بن فلسفی می‌پردازد. شخصیت اصلی - که در سراسر داستان «تو» خطاب شده - در دانشگاه سوربن جامعه‌شناسی می‌خواند تا اینکه روزی تصمیم می‌گیرد سرِ جلسهٔ امتحان حاضر نشود و درسش را نیمه‌کاره بگذارد. این تصمیم ناگهانی سلسله‌جنبان رشته‌ای از تصمیم‌ها می‌شود که همگی یک ایده را تعقیب می‌کنند: گسست مطلق از جهان و بی‌اعتناییِ محض به آدم‌ها و پیشامدها.اما تا کجا می‌توان به همگان «نه» گفت؟ تا کِی می‌توان خود را از دنیا و مافیها برکنار داشت؟ و تبعات چنین انزوای سرسختانه‌ای چیست؟ جمله‌ای از فریدریش نیچه را شاید بتوان پاسخی دانست به این پرسش‌‌ها و تفسیری موجز بر این داستان، آنجا که فیلسوف آلمانی می‌گوید: «اگر دیرزمانی به مغاک نگاه کنی، مغاک نیز به تو نگاه می‌کند.»