
احمد میرعلایی (۲۱ فروردین ۱۳۲۱ – ۲ آبان ۱۳۷۴)، مترجم، نویسنده، استاد دانشگاه، ناشر و روزنامهنگار بود. نخستین تجربههای قلمیاش در عالم روزنامهنگاری شکل گرفت و سپس با فعالیت در حلقۀ ادبی معروف اصفهان و سردبیری مجلههای کتاب امروز، فرهنگ و زندگی و جُنگ اصفهان و دبیری بخش «آیندگان ادبی» در روزنامۀ آیندگان شناخته شد. در همین سالها او بهعنوان ویراستار ادبی در مؤسسۀ فرانکلین، زیرنظر همایون صنعتیزاده، کار کرد و برخی از ترجمههایش نیز در همین انتشارات به بازار کتاب عرضه شد. برخی از نویسندگان نامی ادبیات جهان را نخستین بار او به ایرانیان معرفی کرد، چهرههایی چون اکتاویو پاز، خورخه لوییس بورخس، میلان کوندرا، گراهام گرین، ویلیام گلدینگ، وغیره. عمدۀ ترجمههای میرعلایی با مقدمههایی خواندنی دربارۀ نویسندۀ اثر یا زندگی او همراه بود. در آن سالها که نه اینترنت و جستوجوی گوگلی در کار بود و نه دنیای اطلاعات تا سرحد انفجار وسعت یافته بود، معرفیها و مقدمههایی از این دست برای کتابخوانها راهگشا بود. ترجمهٔ کتابهای کنسول افتخاری و هوارزد اند به قلم احمد میرعلایی در فرهنگ نشرنو انتشار یافته است.
بیلی باد ملوان
ترکه مرد
ترکه مرد
نیک چارلز هر جا که میرود مسألهای برایش پیش میآید، حتی حالا که به نیویورک آمده و به همراه همسرش نورا در ناز و نعمت مشغول خوشگذرانی است. وقتی درمییابد که یکی از آشنایان سابقش، جولیا، مرده است، عادات گذشتهاش را بازمییابد و بنا میکند به پرسوجو دربارۀ علت مرگ او. همه به دنبالِ مظنونِ اصلیاند: رئیس و عاشق جولیا که ناپدید شده است، اما نیک چندان مطمئن نیست که او قاتل باشد. ماجراجویی نیک و نورا وقتی آغاز میشود که سر و کلۀ آدم مشکوکی با طپانچۀ پر در اتاقخواب آنان پیدا میشود.نیک و نورا از جذابترین شخصیتهای داستانی دشیل همتاند: زوجی متمول و مسحورکننده، که ضمن خوشگذرانی به حل معمای قتل نیز میپردازند. ترکهمرد آمیزهای است از باریکبینیهای معمول رمانهای پلیسی و عشق رمانتیک بیپروا: شرح پرجزئیاتِ معمای قتل بر زمینهی کمدی آداب.کنسول افتخاری
کنسول افتخاری
گروهی از انقلابیها در یکی از شهرهای کوچک آرژانتین نقشهٔ ربودن سفیر آمریکا را طراحی میکنند اما بهاشتباه کنسول افتخاری انگلستان را میربایند... همهٔ شخصیتهای اصلی این رمان پرکشش که گراهام گرین در کمال استادی بر پیرنگ آن مسلط است، ناگزیرند در مواجهه با بیعدالتیها و مظالم این دنیای خشن فداکارانه در ازای خشنودی وجدان خویش محرومیتهایی را تحمل کنند اما سرانجام آنچه پیشتر «پیروزی» بهنظر میآمد، پس از نیل به اهداف چونان شکستی تلخ جلوه میکند.
گراهام گرین در این اثر با واقعبینی و طنز ظریف و رشکبرانگیز خاص خود، خواننده را به مشارکت در وقایع و اندیشههای داستان وامیدارد، بیآنکه معلم اخلاق جلوه کند.