کتابی که با پرسشهایی بنیادین و فلسفی آغاز میشود: آیا میتوانیم حیوانات را درک کنیم؟ آیا آنها زبان دارند؟ زبان را چگونه میتوان تعریف کرد؟ نویسنده در این اثر، اندیشههای خود و جریانهای فلسفی اصلی پیرامون حیوانات را با بیانی روشن، زیبا و قابلفهم ارائه میدهد.
فهم جانوران با عنوان فرعی «فلسفه برای دوستداران سگ و گربه» نوشته لارس اسونسن، فیلسوف سوئدی که هم به فلسفه عشق میورزد و هم به حیوانات، با ترجمه مجتبی پردل در مجموعه «کتابخانه فلسفه زندگی» از سوی نشر نو منتشر شده است.
این کتاب به پرسشهایی اساسی میپردازد: آیا حیوانات از شعور، ادراک و احساس برخوردارند؟ جهان را چگونه میبینند؟ آیا انسانها میتوانند به درکی از زندگی جانوران و نوع بینش آنها دست یابند؟ چگونه انسان و حیوان میتوانند در کنار هم زیست کنند و دوستیای میان خود شکل دهند که گاه از روابط انسانی نیز عمیقتر و احساسیتر است؟
اسونسن با آوردن مثالهایی از گونههای مختلف جانوری، از شامپانزهها و اورانگوتانها گرفته تا سگها و گربهها، به بررسی این موضوع میپردازد. او به نقل قولی از ژولین افره دو لا متری در اثر معروفش «انسان ماشین» اشاره میکند که میگوید: «میتوان بوزینهها را آموزش داد تا زبان بیاموزند، و این بوزینهها نه وحشی خواهند بود و نه انسانهایی فروتر، بلکه موجوداتی انسانیاند، درست همانند دیگر انسانها.»
بااینحال، تمرکز اصلی نویسنده بر سگها و گربههاست؛ حیواناتی که امروزه نقشی پررنگ در زندگی انسان مدرن دارند، تا جایی که در بسیاری از خانهها، دستکم یک سگ یا گربه با شکوه و آسایش، زندگیای کامل و بینقص را تجربه میکند.
اسونسن از تجربههای شخصیاش بهعنوان صاحب دو گربه و یک سگ بهره میگیرد و آنها را در کنار نمونههایی از حیوانات معروف در ادبیات جهان قرار میدهد. او به «پیتر قرمزه»، شخصیت داستان کوتاه «گزارشی به فرهنگستان» اثر فرانتس کافکا اشاره میکند؛ میمونی که توانایی سخن گفتن به زبان انسانها را دارد.
نویسنده استدلال میکند که بصیرتی که از مصاحبهها و مطالعات انجامشده با صاحبان حیوانات خانگی حاصل شده، همسنگ بسیاری از پژوهشهای علمی است. به گفتهی مونتنی، اساساً برای ما ناممکن است که تعیین کنیم آیا جانوران حواسی کاملاً متفاوت دارند یا نه. بنابراین، این فرضیه چندان سودمند نیست، چراکه نه قابل اثبات است و نه قابل رد، اما کاملاً تصورپذیر است که چنین باشد.
آنچه با اطمینان میتوان گفت این است که بسیاری از حیوانات قادرند با حواس خود پدیدههایی را درک کنند که انسانها از درک آنها ناتواناند. برای نمونه، بسیاری از گونههای جانوری میتوانند زمینلرزههای قریبالوقوع یا توفانها را پیش از وقوع حس کنند. از سوی دیگر، انسانها فناوریهایی را توسعه دادهاند که میتوانند این پدیدهها را حتی زودتر از حیوانات شناسایی کنند. شاید تکنولوژی، پلی باشد برای فهم بهتر دنیای حیوانات.
او در بخشهای پایانی کتاب مینویسد: «اگر قرار است حیوانات را بفهمیم، باید از ویژگیهای مشترکمان آغاز کنیم. وقتی حیوانی را درک میکنیم، وارد جهان او میشویم. برای مثال، فهمیدن گربهها یعنی شناخت ترجیحهایشان؛ ترجیحهایی که ممکن است از یک گربه به گربهای دیگر کاملاً متفاوت باشد. برخی گربهها غلت میزنند و شکمشان را نشان میدهند تا اعتمادشان را ابراز کنند، برخی دیگر دوست دارند شکمشان نوازش شود. این رفتارها، بیشباهت به رفتارهای انسانی نیستند.»
ما انسانها در توانایی برای دوست داشتن، رنج کشیدن، متنفر بودن، خواستن و عشق ورزیدن تنها نیستیم. ظرفیت عظیمی برای همدلی میان انسان و جانوران وجود دارد، و همین جنبه است که امکان فهم آنها را برایمان فراهم میسازد.
با زندگی در کنار حیوانات و پرورش نوعی ارتباط که در آن حیوان میآموزد انسان را بفهمد و انسان نیز حیوان را درک کند، جهانی مشترک ساخته میشود. همواره بخشهایی از جهان انسان وجود دارد که حیوان نمیتواند در آن مشارکت کند و بالعکس، اما با زیستن در کنار یکدیگر این جهان مشترک بزرگتر خواهد شد.


