فراغتی برای اندیشیدن به مرگ
مواجهه با مرگ به نظر غیرممکن میرسد، هیچکس نمیداند مرگ چگونه است، هزاران مثل و متل دربارۀ مرگ هست اما هیچکدام خودِ مرگ نیست. این کتاب در واقع مواجهه با زندگی است. وقتی میدانی که زندگی بهزودی از دست میرود با هر لحظهاش به گونهای دیگر تا میکنی و شاید فقط در این صورت است که یک مواجهۀ کامل را ترتیب میدهی. براین مگی در رمان «مواجهه با مرگ» سراغ موضوع مرگ از دریچهای فلسفی رفته است.
براین مگی در رمان «مواجهه با مرگ» قصۀ سادهای را ساخته و پرداخته است، نه از ابهام آنچنانی خبری هست و نه گرۀ بزرگی در داستان پیدا میشود، اما شخصیتهای این داستان به شدت دقیق و قوی هستند. چند صفحۀ اول کتاب به توصیف این افراد میپردازد و اگر خواننده این صفحات را به دقت نخواند به زودی متوجه میشود که باید یکبار دیگر ابتدای کتاب را مرور کند. علاوه بر شخصیتپردازیهای درست و عمیق، موضوع بعدی کتاب گفتوگوهای آن است. مناظرههای گاه طولانی، بر سر مسائل کوچک و بزرگ زندگی. یک طرفِ همۀ این بحثها قطعاً نویسنده است و سوی دیگر شاید آدمهایی که براین مگی در طول زندگی با آنها به گفتوگو نشسته است.
همۀ آدمهای خوش صحبت کتاب اهل استدلال و منطقاند اما در این میان آیوا، عروس تازه از راه رسیدۀ جان «کارهایش را با اصرار پیش میبرد» نه استدلال. در واقع او کسی است که مانند جان سرشار از زندگی است. زنی که نقش خودش را به عنوان همسر یک مرد جوان و خوشتیپ، عروس یک خانوادۀ اشرافی، فرزند نامشروع یک پناهندۀ یهودی، فرزندخواندۀ یک لرد و هنرمندی برای هنر به درستی بازی میکند. در مقابلش جان، مردی خوشمشرب، مطلع، مشهور، زنده از شوق زیستن و اهل فکر و قلم است. ازدواج این دو، همراهی هنر و اندیشه است که شاید این همراهی برای براین مگی اوج قدردانی از زندگی است.
به وضوح میتوان از تمام دیالوگهای این کتاب به سوگیریهای نویسنده پی برد و از طرفی برای هر موضوعی که مطرح میشود میتوان کتاب را بست و لحظاتی چشمها را روی هم گذاشت و با خود دربارۀ آن مطلب فکر کرد. در حقیقت اگر به دنبال خواندن کتابی با سرعت بالا، پر از فراز و نشیب و گرههای جورواجور هستید که با هیجان پیش بروید و قصه را تمام کنید، «مواجهه با مرگ» پیشنهاد خوبی نیست. مزه مزه کردن جملات و تعبیرها و استدلالهای براین مگی فرصت مغتنمی است که شتاب زندگی امروز را کم کرد و به همه چیز با دقت بیشتری فکر کرد. حاصل مطالعۀ این کتاب چیزی است که یاد مرگ میتواند به شدت آن را تقویت کند، طمأنینه.
مسألۀ مرگ، مسألۀ اصلی این رمان است و همان چیزی است که «باعث می شود به معنای زندگی فکر کنیم» (از کتاب صفحه ۳۴۲) براین مگی در تمام طول چندصد صفحهای که چکیدۀ افکارش دربارۀ مسائل مختلف را بیان می کند، سعی دارد تمام سؤالها را بدون خدا پاسخ دهد. او بارها در موارد مختلف عدم تعلقش به کلیسا و ناباوریاش به باورهای دینی را به خواننده گوشزد میکند تا مبادا طی مطرح شدن مباحث مهم، خواننده جایی انتظار نگاه متأثر از باورهای دینی از او داشته باشد. با این حال نوعی معناگرایی در طول کتاب وجود دارد و این مسأله گاهی اوج میگیرد و گاهی با «ندانمگرایی»های یکی از شخصیتهای قصه، همه چیز میان زمین و آسمان معلق میماند. شاید بزرگترین رسالت این کتاب همان تشویق خواننده به متمرکز اندیشیدن باشد، وگرنه پاسخها برای هر صاحب فکری جای اما و اگر ایجاد میکند.
براین مگی معتقد است مرگ مسألۀ بعدی برای مُرده ایجاد نمیکند، مرگ پایان هستی کسی است که میمیرد، هستی پایان نمیگیرد، هستی کسی که میمیرد پایان میپذیرد (اشاره به جملهای از کتاب، ص ۵۸۶) و به این ترتیب برای آن کسی که از مرگ خود مطلع میشود «زندگی» ارزشمند میشود. در این میان مرگ مسألۀ اصلی دیگران خواهد شد: «زندگی بدون جان چطور قرار است پیش برود؟» (از کتاب، ص ۵۹۱) پس از مرگ یکی از آدمهای مهم زندگیمان قرار است چگونه زندگی کنیم؟ از آنجا که براین مگی یک فیلسوف است در لحظۀ تمام شدن داستان این سؤال را مطرح میکند تا پس از خواندن کتاب دوباره چشمهامان را روی هم بگذاریم و به زندگی فکر کنیم. زندگی پس از مرگ نه، بلکه زندگی بدون عزیزانمان.
با وجود محور شدن اندیشه در طول خواندن این کتاب -در عصر پر شتاب اطلاعات سطحی و فرّار، این جنبۀ بسیار مثبت رمان «مواجهه با مرگ» است- اما نقدهایی هم به همین طمأنینه و باریکبینیهایی که گفتیم میتوان وارد کرد. اگر جان، مردی که با مرگ مواجه خواهد شد، از طبقۀ اشراف انگلستان نبود، آیا هرگز میتوانست به این دقت مسألۀ مرگ و زندگی را مورد مداقه قرار دهد؟ تمول مالی و بیخیالی نسبت به هزینههای درمان یک بیماری سهمگین جای فکر کردن و ان قلت وارد کردن به جهان هستی را باز میکند یا ذاتاً متفکر و فیلسوف بودن؟ رفاه در این میان چقدر مؤثر است؟ یا شاید اصلاً به قول معروف این حرفها از سر «شکمسیری» است.
اینجاست که شاید لازم است پای مسألۀ ثروت نیز به همۀ فلسفهبافیهای این کتاب دربارۀ هنر، موسیقی، زندگی روزمره، تاریخ، طبقۀ اجتماعی، نژادپرستی، اتانازی، زندگی، مرگ، هستی و … باز شود. همانطور که اگر مکنت و ثروت جان و اطرافیانش وجود نداشت این داستان هم شکل نمیگرفت یا حداقل شکل دیگری داشت. میتوان از خواننده انتظار داشت سؤالاتی مطرح کند که آیا خیال راحت از بابت خانه، شغل، درمان و… باعث نمیشود بتوان پای همۀ مسائل زندگی علامت سؤال گذاشت؟ و حالا که تا اینجا پیش آمدیم، یک نگاه دیگر هم به این رمان میتوانیم داشته باشیم: تأکید بیش از حد براین مگی بر ثروت جان و طبقۀ اجتماعی و تحصیلات عالی او و همصحبتهایش نشان از آن دارد که دین و خدا، باور و اعتقاد کسانی است که فرصت اندیشه ندارند، وگرنه اگر نیازهای اولیۀ زندگی تمام تمرکز و وقت آدمها را پر نمیکرد، به سادگی به چیزی ایمان نمیآوردند و به تشریفات و تعلقات مذهبی دل نمیسپردند. به عبارتی شاید مگی فیلسوف و سیاستمدار، با روش خود میخواهد حق را به جانب تمام عقایدش جلوه دهد و با خیال راحت از بابت اینکه او درست میاندیشد، این قصه را به پایان برساند.
حالا که سخن از پایان داستان به میان آمد پسندیده است از ترجمۀ خوب آقای مجتبی عبدالله نژاد نیز سخن به میان بیاید تا خواننده بداند در خواندن «مواجهه با مرگ» با متنی روان و ترجمهای شایسته نیز مواجه خواهد شد.
زهرا باقری
منبع: وینش