قطره‌اشکی در اقیانوس، مانس اشپربر، روشنک داریوش

انسان در تنگنای وظیفه

 

«قطره‌اشکی در اقیانوس»، اثر مانس اشپربر، رمانی در سه کتاب و بالغ بر هزار صفحه، دربارۀ رخدادهای سیاسی و اجتماعی بین سال‌های ۱۹۳۱ تا ۱۹۴۴ است که در پس‌زمینه به گسترش فاشیسم و وقوع هولوکاست می‌پردازد. بسیاری باور دارند که این رمان نوعی خودزندگینامه و برگرفته از رویدادهای واقعی است، اما اشپربر به‌شدت آن را تکذیب می‌کند؛ با این حال، به‌رغم آنچه اشپربر می‌گوید، «قطره‌اشکی در اقیانوس» تا حدی بازتابی است از بسیاری از وقایع زندگی شخصی اشپربر و از روند پیچیدۀ شکل‌گیری باورهای سیاسی و ایدئولوژیکش، خیانتش، و شناخته‌شدنش در دورانی سراسر آشوب. اشپربر از آن دست روشنفکران است که اولش از انقلاب کمونیستی حمایت می‌کردند اما به‌مرور دریافتند که اهداف بشردوستانهٔ انقلاب را رهبرانش به یغما برده‌اند و آخرش به این باور رسید که حقیقت راستینی که انقلاب از آن دم می‌زند، به اندازۀ تمام ادعاهایی که دیگر جنبش‌ها و سازمان‌های سیاسی مطرح می‌کنند، پوچ و تهی از هر معنایی است. به هر حال، در مورد اشپربر آنچه مسلم است این است که او پیش از دورهٔ نگارش این رمان از دین و صهیونیسم دست شسته بوده و در ۱۹۳۷ از حزب کمونیست کناره گرفته و تمام عنوان‌ها و مقام‌هایش را رها کرده است.

 

کشمش اصلی این سه کتاب شامل معضلی است که هریک از شخصیت‌ها با آن مواجه می‌شوند: افرادی که زمانی به ارزش‌های بشردوستانۀ چپ باور داشتند اما از پذیرفتن ظلم آشکار آن سر باززده‌اند و اکنون با نیاز فوری به ایستادگی در برابر نازیسم آلمان مواجه شده‌اند، ایستادگی‌ای که آنها را وامی‌دارد با نمایندگان و گماشتگان استالین و اتحاد جماهیر شوروی برای پیشبرد مبارزهٔ خود همکاری کنند. انتخاب بین دو امر شر است که یکی بدتر از دیگری است. فابر و روبین و دیگرانی که در دوراهی انتخاب قرار می‌گیرند، آن‌چنان که اشپربر توصیف می‌کند، می‌پذیرند که از سر عشق به انسانیت با نازیسم مبارزه کنند: برای خیری بزرگ‌تر اما بدون تعریفی مشخص، مبارزه علیه ظلم و ستم اما نه برای هیچ ایدئولوژی و مکتب مشخصی. عدم‌قطعیت چنین هدف و انتخابی نیازمند روحیه‌ای قوی‌تر و تحمل رنج‌های بیشتری نسبت به زمانی است که تمام تعاریف و حدود در قالب یک ایدئولوژی مشخص عرضه شده‌اند.

 

اگر چنین نگاهی در قالب متنی کوتاه عرضه می‌شد و تا پایان اثر ادامه می‌یافت ــ‌البته، این اثر درواقع جدال اندیشه‌ها است‌ــ این رمان را تبدیل به رساله یا مقاله‌ای سیاسی می‌کرد، امری که برخی از خوانندگان اثر به آن اشاره کرده‌اند. اما درحقیقت اشپربر نه‌تنها با به‌کارگیری جدال اندیشه‌ها بلکه با قرار دادن شخصیت‌های داستانش در متن وقایع و کشمکش‌هایی که هر روشنفکری با آنها روبه‌رو می‌شود از تبدیل شدن اثرش به رساله‌ای سیاسی جلوگیری می‌کند. به‌علاوه، این‌طور نیست که شخصیت‌های داستان فقط مشغول مطالعه، شنیدن از خیانت افسران پلیس امنیتی اتحاد جماهیر شوروی، و اعمال شیطانی و خشونت پلیسی نازی‌ها باشند، بلکه این وقایع برای خودشان نیز رخ می‌دهند و نه‌تنها عقاید و افکارشان را بلکه جان خودشان و اعضای خانواده‌ و دوستانشان را نیز به مخاطره می‌اندازند.

 

شخصیت‌های اصلی داستان به سراسر اروپا سفر می‌کنند، از شرق به غرب، و ارسطووار در ارزش‌های اخلاقی و ایدئولوژیک خود و هم‌قطارانشان تردید می‌کنند و عقایدشان در برابر هم قرار می‌گیرد و جدالی پیچیده بینشان درمی‌گیرد. آموخته‌ها و تجربیات اشپربر در مقام روان‌پزشک آدلری، به شیوه‌ای جذاب و گیرا و روشن، در طول این اثر دیده می‌شود و شور درونی و درگیری‌های ذهنی و تقابل اجتماعی افراد را به نمایش می‌گذارد.

 

شاید پُرماجراترین و مهیج‌ترین بخش کل این سه کتاب، و قطعاً یکی از بخش‌هایی که هنرمندانه نگاشته شده است، بخش ماقبل آخر کتاب سوم با عنوان «چون قطره‌اشکی در اقیانوس» است، بخشی که در آن به توصیف سرنوشت ساکنان شهر ولینا، یهودی‌نشین محاصره‌شده در جنوب‌شرق لهستان در ۱۹۴۴، می‌پردازد، شهری که عملاً تنها جامعۀ یهودی باقیمانده در لهستان است و ساکنان یهودی‌اش با سرنوشتی شوم مواجه‌اند: سرنوشتشان بازداشت، مرگ، یا فرستاده شدن به اردوگاه کار اجباری است. کسانی که انتخاب احتمالی‌شان پذیرفتن یکی از این دو گزینه است: شهادت یا مقاومت. مقاومتْ انتخابی پیچیده است، چرا که به احتمال قوی نتیجه‌ای در بر ندارد، اما برای برخی نمایانگر اقدامِ اخلاقاً نامقبولِ خشونت است و این امر سبب شکل‌گیری اتحاد بین لهستانی‌های ساکن محل می‌شود، اتحادی که تشکلی خطرناک و ستم‌پیشه مانند نازیسم را تداعی می‌کند. اکثر ساکنان یهودی شهر را نازی‌ها از بین می‌برند و تنها شمار اندکی راه مقاومت و مبارزه را برمی‌گزینند: سرنوشتی که می‌شود پیش‌بینی‌اش کرد. پرداخت شخصیتِ باینی، رهبر خاخامی فراموش‌نشدنی و اسرارآمیزِ این آخرین گروه، آکنده است از ابهامی تراژیک مانند شخصیت آخرین پیشوای مذهبی در «ارتش سرخِ» ایزاک بابل.

 

تراژدی ولینا در سرتاسر سه کتاب «قطره‌اشکی در اقیانوس» حضوری قاطع دارد؛ اشپربر راه‌حلی آسان در برابرمان نمی‌گذارد یا پاسخی ساده و یا آرامش و تسلی‌خاطری. پاسخ خردمندانه‌ای که او پیشنهاد می‌کند این است که جستجو برای رسیدن به آگاهی و درک سرنوشت بشر راهی بی‌پایان است اما یقیناً ارزش دارد که آن را بپیماییم؛ در حالی که راه برون‌رفت روانشناختی‌ای که عرضه می‌کند ــ‌در اعتقاد به بی‌گناهی و امید بستن به نسل بعدــ راهی «کامو»یی است.

 

آلن رِید

سبد خرید
شروع به تایپ کردن برای دیدن محصولاتی که دنبال آن هستید.