تحسین غریزۀ بینقص
چرا تاریخ طبیعی میخوانیم؟ این پرسشی است که گوردون اوراینز، استاد بازنشستۀ زیستشناسی دانشگاه واشینگتن و نویسندۀ کتاب «یاد جنگل دور» کوشید به آن پاسخ دهد. پاسخ مختصر و اولیۀ او در مقالهای به سال ۲۰۱۳ در نشریۀ «آموزش و تجربه تاریخ طبیعی» منتشر شد. او در این مقاله به ریشههای جمالشناسانه تاریخ طبیعی میپردازد؛ نه به این معنی که تاریخ طبیعی میخوانیم چون زیباست، بلکه به این معنی که اصلاً چرا مطالعۀ طبیعت برای ما زیباست؛ چرا از آواز برخی پرندگان و بوی بعضی گلها و طعم شیرین عسل لذت میبریم [نیز چرا از شب و تاریکی و وهم و صدای جیغْ وحشتزده میشویم]؟. این پرسشی عمیق و خطیر است که به قول تئودوسیوس دبژانسکی (Theodosius Dobzhansky)، زیستشناس تکاملی شهیر، پاسخ به آن جز در سایۀ نظریۀ تکامل معنایی ندارد. اوراینز در این مقاله زیباییشناسی غریزی امروز ما را به گذشتۀ تکاملی نیاکانمان مرتبط میکند و سراغ اکتشاف دنیایی میرود که امروز در سیمکشی مغز ما نهادینه شده ولی ریشه در انتخاب طبیعی نیاکان ما دارد. آنچه امروز برای ما زیبا و فریباست، برای نیاکان ما رمز بقا بوده و آنچه امروز برای ما ناخوشایند است و دل را ریش میکند، خطری بزرگ برای بقای نیاکان ما بوده است. یک سال بعد از انتشار مقالهای که وصف آن رفت، کتاب مفصلی به قلم گوردون منتشر شد که اکنون ترجمه آن را به قلم شیوای کاوه فیضاللهی و همت نشرنو در دست داریم.
کتاب «یاد جنگل دور» شرح و بسط کامل و دقیقی از فرضیۀ ساوانا است؛ فرضیهای که انتخابهای امروز ما را، نه فقط در انتخاب خوراک و جای خواب، بلکه حتی در شکلدهی به باغها و هنر آشپزی و احتراز ما از چیزهای ناخوشایند به زندگی نیاکان ما در علفزارهای آفریقا مرتبط میکند. آنگونه که پشت جلد کتاب هم تأکید شده: «اوراینز نشان میدهد که چگونه هیجانات امروزی ما را تصمیمهایی شکل میدهند که نیاکان ما هزاران سال پیش در ساوانای آفریقا گرفتند. در طول این دوره، دلبستگیها و بیزاریهایمان در مغز ما مداربندی شد، چون واکنش مناسب یا نامناسب به محیط به معنای تفاوت مرگ و زندگی بود».
کتاب که یازده فصل دارد با روایت جذابی از رابطۀ بومیان آفریقا و پرندهای آغاز میشود که «راهنمای عسل» نامیده میشود؛ رابطهای دوجانبه که مشابه آن را طبیعت و برای گونههای دیگر زیاد شنیدهایم (و گاهی دیدهایم) اما برای ما مردمان خارجشده از میهن اصلی، یعنی آفریقا، شاید عجیب باشد که انسان هم به عنوان گونهای وحشی در طبیعت رابطهای معنادار و متقابل با گونههای وحشی دیگر مثل همین مرغ دلالتگر برقرار میکند. از همان صفحات نخست کتاب نویسنده شما را با قصهای درگیر میکند که بسیار حقیقی و عینی است و در عین حال، هر روز با چنین قصههایی روبهرو نمیشویم. پس از فصل اول، سوت زدن برای عسل، فصلهای دیگر با قصههایی متفاوت و همینقدر تازه منتظر شما هستند: اشباح دشتهای آفریقا، هزینۀ سنگین یادگیری، خواندن چشمانداز، مار در میان علفها، سامان گرفتن و جاافتادن، غرامت به فلفل، میمون آهنگین، نخستین بو، مرتب کردن طبیعت و سرانجام فصل آخر: پرندۀ راهنمای عسل و مار. پس از این یادداشتهای نویسنده میآید و نمایۀ معمول و آخر هم، نمایۀ نامهای علمی جانداران که برای مخاطب جوینده و کنجکاو بسیار راهگشاست.
مترجم کتاب، کاوه فیضاللهی، در یادداشتی که ابتدای کتاب افزوده، عیار ویژۀ بینش علمی خود را در انتخاب و ترجمۀ این کتاب نشان داده. از خوبی و کیفیت ترجمۀ فیضاللهی هرچهقدر بگوییم، به اندازۀ مطالعۀ یادداشت مدقانهای مؤثر نیست که دربارۀ نویسنده کتاب، تاریخچه شکلگیری افکار نویسنده، اهمیت کار او و سرانجام نقدهایی علمی نوشته که به محتوای کتاب وارد شده و دقیقاً همین نکته است که نشان میدهد با مترجمی خاص و تاریخساز روبهرو هستیم که آیندگان دربارۀ او بیشتر از امروز خواهند گفت و نوشت؛ جای کاوه فیضاللهی هر مترجم دیگری که میبود، هرگز نقدهای علمی کتابی را که برای ترجمه برگزیده در یادداشت خود نقل نمیکرد. فیضاللهی ترجمۀ کتاب را به پدرش تقدیم کرده و غریزۀ بینقصش را در انتخاب زیستگاه (استان گیلان) ستوده است؛ سپس یادداشت خود را با این شعر برگرفته از مثنوی معنوی مولوی آغاز میکند:
آنچه از دریا به دریا میرود/ از همانجا کـآمد آنجا میرود
کتابی است که خواندنش بسیار میارزد؛ آن هم دوبار!
شناسا نیکنام
منبع: الف