آه، اسکندر…
آه، اسکندر…
رادیو نو، اپیزود یکم
در این اپیزود به گذشتهای رفتهایم که اکنون ماست. سمضربهها و چکاچاک شمشیرهایش به گوشمان میرسد. به گذشتهای رفتهایم که نمیگذرد.
«[…] و تمامت خلق را که مانده بودند از زن و مرد به صحرا راندند. و به کینۀ تغاجار فرمان شده بود تا شهر را از خرابی چنان کنند که در آنجا زراعت توان کرد و حتی سگ و گربۀ آن را به قصاص زنده نگذارند. و دختر چنگیز خان که خاتون تغاجار بود با خیل خویش در شهر آمد و هر کس که باقی مانده بود تمامت را بکشتند. مگر چهارصد نفر را که به اسم پیشهروی بیرون آوردند و به ترکستان بردند و اکنون از بقایای ایشان فرزندان هستند. و سرهای کشتگان را از تن جدا کردند. و مجلس بنهادند؛ مردان را جدا و زنان و کودکان را جدا. و بعد از آن چون تولی عزم هرات مصمم گردانید امیری را با چهار تاریک آنجا بگذاشت تا بقایای زندگان را که یافتند بر عقب مردگان فرستادند؛ ذُباب [مگس] و ذئاب [گرگها] را از صدورِ صدور [سینههای بزرگان] جشن ساختند، عُقاب بر عِقاب [گردنهها] از لُحوم [گوشتها] غید [زنانِ نازک بدن] عید کردند، نسور [کرکسها] سور از نُحور [جمع نحر به معنی پیش سینه] حور ترتیب دادند […]
اماکن و مساکن با خاک یکسان؛ هر ایوان که با کیوان از راه ترفّع برابری مینمود چون خاک به زاری تواضع پیشه گرفت؛ دور [جمع دورا، خانهها] از خوشی و معموری دور شد؛ قصور بعد از سرکشی از قصور [کوتاهی] افتاد؛ گلشن گلخن شد؛ صفوف بِقاع [جمع بقعه] قاعاً صفصفا [بیابان هموار. برگرفته از سورۀ طه] گشت و از این قبیل.»
از تاریخ جهانگشای جوینی
□ نویسنده: مانی پارسا | گوینده: نگین کیانفر | معرفی کتاب: آزاد عندلیبی | ویراستار: علیرضا آبیز | صداگذار: حامد کیان | تهیهکننده: نشرنو