مرشد و مارگریتا (ویراست دوم)

میخائیل بولگاکف سیزده سال آخر عمر خود را صرف نوشتن مرشد و مارگریتا کرد که به گمان بسیاری از منتقدان با رمان‌های کلاسیک پهلو زده و بی‌تردید از درخشان‌ترین آثار ادبی روسیه به شمار می‌رود. هنگام درگذشت بولگاکف جز همسر و دوستان نزدیکش کسی از وجود این کتاب خبر نداشت. ربع قرن پس از مرگ نویسنده، رمان بالاخره اجـازۀ انـتشـار یـافت و سیصدهزارتای آن یک‌شبه به فروش رفت و سپس هر نسخۀ آن تا صد برابر قیمت فروخته شد. دربارۀ این رمان شگفت‌انگیز بیش از صد کتاب و مقاله تنها به زبان انگلیسی نوشته شده است.

در انتظار تجدید چاپ

440.000تومان

توضیحات تکمیلی

ترجمه از

نویسنده

میخائیل بولگاکف

مترجم

عباس میلانی

ویراستار

هوشنگ گلشیری (ویراست اول)؛ محمدرضا جعفری (ویراست اول و دوم)

نوبت چاپ

سی و سوم

تاریخ نشر

1402 (اول، 1362)

قطع

رقعی

نوع جلد

گالینگور (جلد سخت)

تعداد صفحات

هجده + ۵۳۴ ص

شابک

978-964-7443-27-2

موضوع

داستان‌های روسی

وضعیت نشر

تجدید چاپ

توضیحات

مرشد و مارگریتا: از شیطان و شیزوفرنی

اگر شیزوفرنی مانند یک ویروس سرایت کند چه؟ «می‌دانم که هر دو از نوعی بیماری روانی رنج می‌بریم که احتمالاً از من به تو سرایت کرده». اگر همۀ شهروندان یک شهر به جنون مبتلا شوند آیا دیگر جنونی وجود خواهد داشت؟ اگر یک نفر توان تفاوت‌گذاری بین توهم و واقعیت را از دست بدهد و هویتی پاره پاره داشته باشد بقیه متوجه خواهند شد و او را بیمار خواهند خواند. اما اگر این اتفاق برای همه بیفتد چه؟ چه کسی متوجه خواهد شد؟ آیا جنون جای واقعیت را نخواهد گرفت؟ در «مرشد و مارگریتا» شیزوفرنی نه‌تنها از شخصی به شخصی دیگر که از شخصی به شهری، از شهری به کشوری و از کشوری به کل تاریخ سرایت می‌کند. همه چیز در هم و بر هم است. همه چیز در مرز میان توهم و واقعیت حرکت می‌کند. همه چیز جن‌زده است. یک بحث کوچک و بی‌اهمیت، شهری را بر باد می‌دهد و تاریخی را میان رؤیا و واقعیت چند پاره می‌کند.

میخائیل بولگاکف، مرشد و مارگریتا
میخائیل بولگاکف، مرشد و مارگریتا

اما همه‌اش همین نیست. اگر به شما بگویم که شیزوفرنی می‌تواند از یک شخص به یک رمان، به ساختار و سبک یک رمان، سرایت کند حتماً خودم هم متهم به جنون خواهم شد. اما بهتر است خودتان قضاوت کنید: رمانی که قسمت‌هایی از آن‌را یکی از شخصیت‌های درون رمان نوشته اما این قسمت‌ها را دیگرانی که آن شخصیت را نمی‌شناسند در خواب می‌بینند یا برای هم تعریف می‌کنند، اگر شیزوفرنیک نیست پس چیست؟ رمانی که دو پایان دارد و هر پایان را یکی از شخصیت‌های درون رمان نوشته و نویسنده اطلاع دقیقی از این پایان‌ها ندارد اگر جن‌زده نیست پس چیست؟ ما با چند نویسنده طرفیم؟ یکی؟ چند تا؟ بی‌نهایت؟ اگر هنوز هم فکر می‌کنید شیزوفرنی از رمان به من سرایت کرده و دیوانه شده‌ام، پس شما را به خدا جواب این سؤال را خودتان بدهید: نویسنده‌های انجیل، درون این رمان چه می‌کنند؟ آن هم نه به عنوان شخصیت‌هایی داستانی بلکه به عنوان دستیار نویسنده.
این رمان در یک کلام جن‌زده است. در مرکزش شیطان قرار دارد و همه چیز را قدرت بی‌پایان شیطان معین کرده است، حتی پی‌رنگ را. هیچ زمینۀ مشخصی وجود ندارد. خواننده هیچ‌گاه نمی‌داند باید رویدادها را در چه بافت و زمینه‌ای بفهمد: واقعیت، رؤیا، تاریخ، متن، توهم، شیزوفرنی، دروغ و … . همه به هم آمیخته‌اند تا رمانی تکان‌دهنده بسازند. ترکیبی از شیطان و شیزوفرنی. از جن‌زدگی و جادو. از داستایفسکی و مارکز.

ترجمۀ عباس میلانی از نمونه‌های خوب ترجمۀ رمان در زبان فارسی است.

علی شاهی

از شیطان و شیزوفرنی

پیلاطس در مسکو

چخوف دربارۀ عشق

آنجا که کتاب‌ها شیزوفرنیک…

مطلبی یافت نشد

نقد و بررسی‌ها

  1. ابوالفضل

    فارغ از محتوای کتاب، طراحی جلد واقعاً فوق‌العاده‌ست. دست‌مریزاد!

دیدگاه خود را بنویسید

کتاب‌های مرتبط