زندگیِ فلسفه
- آیا فلاسفه حقیقت را میگویند؟
+ حقیقت به چه معنا؟
- پاسخ نهایی به یک مسئله. توضیحی از جهان یا قسمتی از آن، به صورتی که دیگر پس از آن نیازی به تحقیق بیشتری نباشد. یک توضیح همواره صادق.
+ به نظرم چنین چیزی نه ممکن است نه معقول. آیا واقعاً ممکن است یک نفر – هر چقدر هم باهوش و عمیق – بتواند همه چیز را دربارۀ جهان بداند و توضیح دهد؟
- پس چرا عموم فلاسفه به شکلی حرف میزنند و مینویسند که انگار حقیقت نهایی را دربارۀ مسئلهای یافتهاند و آنچه میگویند حقیقت محض است؟
+ نیچه این را ایراد فلسفۀ دانشگاهی میداند. فلاسفۀ دانشگاهی دوست دارند وانمود کنند حقیقت نهایی در اختیار آنهاست اما در واقع کار فلسفه چیز دیگری است.
- چه چیزی؟
+ هدف فیلسوف از نوشتن این است که جستجو کند تا بداند دربارۀ چه فکر میکند و چرا دربارۀ این یا آن مسئله فکر میکند. فلسفه امری شخصی است. فعالیتی که به افکار و عواطف یک نفر – یعنی فیلسوف – بستگی دارد.
- چرا باید چنین چیزی را خواند؟ آشنایی با افکار یک شخص چه سودی برای من دارد؟
+ سودش این است که شاید چیزی از آن تفکرات به تو کمک کند تا قسمتی از جهان را بهتر ببینی یا وجوه مختلف یک مسئله را بهتر بشناسی. شاید در تفکرات شخصی یک فیلسوف، راههایی برایت باز شود که تو هم بتوانی بفهمی دربارۀ چه فکر میکنی و چگونه باید از طریق این افکار زندگی کنی. فلسفۀ شخصی، شبیه یک «پیشنهاد» است.
- آیا کسی از فلاسفه تا به حال به این صورت نوشته است؟
+ خیلیها. از جمله کریستوفر همیلتون. همیلتون کتابی دارد به نام «فلسفۀ زندگی» که در آن به همین شیوه به مسائلی مانند «تولد و مرگ»، «دانایی»، «پوچی و سرنوشت»، «رابطهی جنسی» و ... پرداخته است. شیوۀ کار او یک چنین چیزی است: مقالاتی جدا نوشته و در هر کدام به سراغ متون فلاسفه و نویسندگانی رفته که در زندگی و فکر او تأثیر داشتهاند. مثلاً دربارۀ یک مسئلۀ خاص نشان داده که چگونه تفکرات شخصی نیچه یا داستایوفسکی به او کمک کرده که آن مسئله را بهتر ببیند و بتواند پاسخی شخصی برایش بیابد. فایدۀ این روش این است که هم به تو یاد میدهد که چگونه از طریق نوشتههای فلاسفۀ دیگر به مسائل خودت فکر کنی و هم پاسخهایی در اختیارت میگذارد که میتواند به تو کمک کند تا مسائل مورد نظر خودت را بهتر بشناسی و بتوانی پاسخهایی برای آنها بیابی که در زندگیات تأثیر خواهد داشت.
تحریریۀ نشر نو